از پلهها پایین میروی و آدمهای روبهرو و هممسیر با تو در حال دویدن، به هم تنه میزنند و دیگر وقت این را ندارند که دست به یقه شوند؛ قطار صبر نمیکند؛ اینجا همهچیز نظم و ترتیب دارد؛ همینطوری که الکی مترو نشده؛ کلی هزینه روی دست شهرداری گذاشته. «دولت هم که بدهیاش را بابت مترو پرداخت نمیکند»؛ این جمله بارها از زبان مسئولان شهرداری یا وابستهها و متعلقان به آنها شنیده شده علیالخصوص زمانیکه قرار است شهرداری درباره معضل یا آسیبی در شهر توضیح دهد و مهم نیست که موضوع پلاسکو باشد یا گورخوابهای شهر، این قطارهای مترو هستند که سریعالسیر به کمک میآیند و از روی ریلهای اعتراض ردشده و با بوقشان دیگر نمیگذارند صدا به صدا برسد.
وقنی قطارها میآیند باید از خیر حرفزدن رودررو یا تلفنی، بگذرید؛ درست مثل وقتی که وارد واگن میشوید و هر (بیش از) چهارسویتان را دستفروشها احاطه کردهاند؛ به ناچار باید تلفن را قطع کنید؛ شاید با فردی که آنسوی خط است رودربایستی داشته باشید و نخواهید نام تمامی لباسهای رو و زیر زنانه را همراه با قیمت، کارایی و کیفیتشان بشنود؛ آدامس و لوازم خانه و پوشاک و... ایرادی ندارد؛ با خودتان میگویید «کم مانده درمترو مسکن و خودرو هم خرید و فروش شود!»
شواهد میگوید که تعداد مسافران این قطارهای پرصدا کم نیستند؛ سقفی پر از دستهای آویزان؛ میانهای لهشونده و کفشهای انبوه پرخاک. بیشک افزایش یا کاهش بلیط مترو در زندگی این افراد، نقش تعیینکنندهای دارد و باز هم بیشک آغاز هرسال با افزایش قیمت بلیط مواجه خواهد بود.
بدیهی است که بالارفتن قیمت بلیط مترو با سیاستهای ضدترافیکی شهرداری تهران و تشویقشان برای استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی در تضاد است؛ زمانیکه مردم تفاوتی میان قیمت بلیط مترو و مسافربرهای شهری، نمیبینند، ترجیح میدهند، روز خود را با شروع پر از شلوغی و ازدحام مترو خراب نکنند.
منتقدان شهرداری معتقد هستند که چون شهرداری نیروهای مازادی را استخدام کرده (نیروهایی که از سالهای پیش قول استخدام به آنها داده شده بود) با توجه به افزایش حقوق آنها، حالا از پرداخت حقوقشان بازمانده و با بالابردن قیمت بلیط مترو میخواهد پول استخدامشدههای خاص را بدهد.
داستان از همان زمانی شروعشده که آقای شهردار قرار بود برای بار چندم، در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کند؛ سالهای 91 و 92 و خبر استخدامهای بیرویه در مترو تهران، پرسنلی که مازاد نیروهای لازمه استخدام شدند، حقوقشان به شکل غیرواقعی بالا رفت و پروندههایشان میگوید که همه از اقوام یا وابستگان استخدامکنندهها بودهاند. تعدادشان هم کم نیست؛ ۴۲۰۰ نفرند و از آنها با عنوان خواص یاد میشود.
به نظر میرسد در مورد استخدام اقوام، اگر آن قوم یا خویش بیکار باشد و در ضمن تخصص مورد نظر را هم داشته باشد، نه تنها بد نبوده که کاری شایسته هم هست؛ در میان نیروهایی که شهرداری جذب کرده، به گفته رحمتالله حافظی(عضو منتقد شهرداری در شورا) و آنطور که در گزارش سازمان بازرسی کل کشور آمده، صدها نفر بالای40 سال دارند که مدرک تحصیلی 50درصدشان زیردیپلم بوده، همچنین 30 درصد نیز زیر پنجم ابتدایی یا بیسواد هستند؛ در میان سفارشکنندهها هم اسم مداحان،هیئت مدیره و افراد کشوری و لشکری آمده؛ شمار بالایی از استخدامشدهها منتسب به افراد خاص هستند.
مسافران مترو از قضیه استخدامها و خواص و ربطشان به انتخابات، بیخبرند؛ آنها در هیاهوی هُلدادنها و سبقتگرفتن از یکدیگر برای زودتر رسیدن به واگنها و ماندن لای درهایی هستند که میخواهند بستهشوند، چندبار خود را روی بدنهای به همفشرده باز و بسته میکنند و عاقبت با کمک ماموران، چشمهای حیران و خوابآلود چسبیده به شیشه را از جلوی چشمهایی که جا نشدهاند دور میکنند.
مردم شهر، صبح به صبح با بوق کارتهای مترو وارد ازدحام و بوق قطار و همهمه میشوند و زمان بیرونرفتن از این سیستمهای حمل و نقل پرسرو صدای شهرداری، تمام تلاششان را میکنند که از میان شلوغی، کارت مذکور را روی گیتهای خروجی بگذارند یا به اجسام کوچک زردرنگ روی دیوار، بچسبانند تا باز، آن صدای اولی را از کارت دربیاورند؛ میگویند اینطوری پول کمتری از کارتشان کسر میشود.