۰
يکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۵۸
مشکل مدیریت در جامعه ما چیست؟

«مدیریت قبیلگی»، تداوم «توسعه نیافتگی»

همه ما بارها این جملات را شنیده ایم؛ «مشکل توسعه در کشور ما مدیریت داریم!»، «همه این مشکلات به خاطر سوء مدیریت است!» ، «باید اول مشکل مدیریت حل شود » و ..... اما این جملات یعنی چه؟ مشکل «مدیریت» در کجاست؟ «مدیریت» چه ارتباطی با »توسعه » دارد ؟ و این مشکلات چگونه باید حل شود؟! واقعیت این است که وقتی وارد این جزئیات می شویم، می بینیم تعداد کسانی که به این پرسش ها به درستی فکر کرده اند بسیار اندک هستند و به نظر می رسد آنها هم که به دنبال پاسخی بوده اند رهیافت های مختلفی را ارائه داده اند! اما واقعا مشکل مدیریت در جامعه ما چیست؟
«مدیریت قبیلگی»، تداوم «توسعه نیافتگی»
همه ما بارها این جملات را شنیده ایم؛ «مشکل توسعه در کشور ما مدیریت داریم!»، «همه این مشکلات به خاطر سوء مدیریت است!» ، «باید اول مشکل مدیریت حل شود » و ..... اما این جملات یعنی چه؟ مشکل «مدیریت» در کجاست؟ «مدیریت» چه ارتباطی با »توسعه » دارد ؟ و این مشکلات چگونه باید حل شود؟! واقعیت این است که وقتی وارد این جزئیات می شویم، می بینیم تعداد کسانی که به این پرسش ها به درستی فکر کرده اند بسیار اندک هستند و به نظر می رسد آنها هم که به دنبال پاسخی بوده اند رهیافت های مختلفی را ارائه داده اند! اما واقعا مشکل مدیریت در جامعه ما چیست؟
به گزارش پایگاه خبری فریادگر، پیشینه «مدیریت» به ساده ترین شکل آن و به عنوان «هنر انجام کار توسط دیگران» ، شاید به تاریخ پیدایش بشر و آغاز زندگی اجتماعی او برگردد اما، سیر تحول اساسی در مدیریت به عنوان یک «علم» را عملا باید از آغاز انقلاب صنعتی در اروپا جستجو کرد. در این سالها بود که با ورود «ماشين» به صحنه، امكان تقسيم كار به اجزاى كوچك‏تر فراهم شد و هركس موظف به انجام دادن بخش كوچكى از كل كار در كارخانه يا سيستم توليدى شد. دیگر كارگران مجبور به انجام كارهای پراكنده نبودند، بلكه مأمور بودند تا با ماشينی مشخص کار کنند و در نتيجه يافتن مهارت لازم در آن كار و کسب آموزش لازم برایشان مهم بود . این چنین بود که تحولی عظیم در تاریخ بشر آغاز شد و پایه های بسیاری از علوم از نو بنا نهاده شد ، از جمله «علم مدیریت» که قرار بود رابطه «انسان» با «ماشین» و انسان های دیگر را مطابق اهداف از پیش طراحی شده ساماندهی کند. در پی این نیاز بود که به تدریج مکاتب مختلف مدیریتی شکل گرفتند و از این منظر اندیشمندانی نظیر «تیلور» و نظریه پردازان «مکتب کلاسیک» را می توان آغازگر نگرش نوین جامعه انسانی به مدیریت به عنوان یک نیاز در فرآیند تحول جامعه بشری به سوی «توسعه یافتگی» و بنیانگذار «عصر مدیریت علمی» محسوب کرد . از آن پس با گذر زمان «علم مدیریت» در پی پاسخ به نیازها و پرسش های جدید زمان خود تکامل یافت تا به امروز رسید. اکنون اگرچه در سازمانهای مختلف، برحسب نیاز و فرهنگ جاری هر جامعه، مکاتب و دیدگاه های مختلف مدیریتی مورد توجه قرار می گیرد، لیکن در اصل موضوع، یعنی لزوم «نگرش علمی» به موضوع مدیریت و پرهیز از نگاه های سنتی و غیر علمی، اختلاف نظری در میان مدیران و اندیشمندان کشورهای توسعه یافته وجود ندارد حال آنکه هنوز در بسیاری از جوامع در حال توسعه از جمله کشور خودمان ایران، در بسیاری از موارد، این نگاه غیر علمی و ناکارآمد است که جریان مدیریتی را فارغ از اصول شایسته سالاری، رهبری می کند .
در نگاه غیر علمی حاکم به موضوع مدیریت، فارغ از کاربست نظریه ها و روش های علمی و بدون توجه به نظام شایسته سالاری، مدیر براساس میزان و نوع ارتباط یا وابستگی به جریان های «قدرت» برگزیده می شود . کما اینکه به یاد داریم در سال های نه چندان دور، پست ها و منصب ها عملا در بین فامیل هایی خاص تقسیم یا حتی در قبال پرداخت مبلغی فروخته میشد. اکنون هم اگر چه نه به آشکاری قدیم، اما همچنان به عنوان یک اصل ، موضوع مدیریت در جامعه ما به شدت سیاسی و وابسته به جریان های « قدرت » است. از این رو بدیهی است که شخص مدیر ، فارغ از وظائف پنجگانه و اصلی یک مدیر و نیز اهداف طراحی شده از سوی سازمان، در مرحله نخست، همانند یک فرد از افراد «قبیله» ، خود را در قبال اهداف و برنامه های جریان قدرتی که منتسب به آن است پاسخگو می داند! در این ساختار که نمود آن را در بخش قابل ملاحظه ای از مدیریت
در عصری که «مدیریت استراتژیک» و «اجرای استراتژیک» برنامه ها، سرلوحه کار مدیران در لایه های مختلفی تصمیم سازی تا اجرا است، نمی توان تصور کرد که افرادی صرفا به جهت پاره ای وابستگی ها ، مدام از پشت یک میز به پشت میز دیگری بروند و به هیچ نهاد نظارتی علمی که کارآیی و اثربخشی حضور ایشان را ارزیابی کند پاسخگو نباشند. اکنون دیگر صحبت از برخورد دو قطار یا واژگونی چند اتوبوس یا حتی ورشکستگی چند بنگاه اقتصادی کوچک نیست . اکنون صحبت بر سر آینده یک نسل است
لایه میانی به پایین مشاهده می کنیم، معمولا مدیران منتخب از کمترین دانش مدیریتی یا حتی تخصص مرتبط برخوردارند و در نهایت سنجش دقیقی هم از نوع عملکرد و میزان کارآیی ایشان در دوران تصدی صورت نمی پذیرد. مدیران در این ساختار مدیریت غیر علمی، عملا خود را پاسخگو نمی دانند و در اغلب موارد، با هدف پوشش نهادن بر کاستی ها و ناتوانی های خود، به اشتباه سعی می کنند تا افراد زیرمجموعه را از افرادی به مراتب ناتوان تر از خود انتخاب کند تا احتمالا فرآیند مدیریت برای ایشان سهل تر شده و فرصت های مقایسه احتمالی نیز برطرف گردد. اینجا بدون درنگ دو اشکال اساسی و خطرناک دیگر خود نمایی می کند. یکی حذف کارشناسان و نخبگان از بدنه تصمیم گیری و اجرایی جامعه و دیگری پرورش «مدیران کوتوله» که صرفا مدیر هستند ! و براساس نگاه قبیله ای جریان های متعدد «قدرت» و میزان همراهیشان برگزیده می شوند . جالب اینکه اغلب این افراد در گذر زمان، هربار تنها پست سازمانی شان تغییر می یابد و در اصل موضوع یعنی مدیریت ایشان تغییری حاصل نمی شود. متاسفانه طی دهه های متمادی این نگرش سست و غیر علمی برجامعه ما حاکم بوده و با نهادینه تر شدن آن بیم خطرهایی جدی برای آینده وجود دارد، از جمله عقب ماندن یا حتی جاماندن از مسیر «توسعه»! . زیرا این نگرش به شدت «توسعه گریز » بوده و شدیدا تمایل به حفظ وضع موجود دارد . این درحالی است که اکنون سالهاست دنیا مسیر «توسعه » را انتخاب کرده و سایر کشورهای جهان نیز برای بقا لاجرم، مجبور به پیمودن این مسیر البته با پارادایم های بومی خود هستند .
در عصری که «مدیریت استراتژیک» و «اجرای استراتژیک» برنامه ها، سرلوحه کار مدیران در لایه های مختلفی تصمیم سازی تا اجرا است، نمی توان تصور کرد که افرادی صرفا به جهت پاره ای وابستگی ها ، مدام از پشت یک میز به پشت میز دیگری بروند و به هیچ نهاد نظارتی علمی که کارآیی و اثربخشی حضور ایشان را ارزیابی کند پاسخگو نباشند. اکنون دیگر صحبت از برخورد دو قطار یا واژگونی چند اتوبوس یا حتی ورشکستگی چند بنگاه اقتصادی کوچک نیست . اکنون صحبت بر سر آینده یک نسل است . نگاه غیر علمی به پدیده مدیریت در حوزه های آموزشی ، علمی ، رسانه ، اقتصاد و سیاست و نیز سایر حوزه های زندگی، بدون شک می تواند آینده یک نسل را باخطری جدی مواجه می سازد و این همان چیزی است که باید مورد توجه قرار گیرد .
از این منظر در بسیاری از حوزه ها که بر شمردیم ، پاسخ پرسش های ابتدایی ما در استراتژی ها و یا اجرای درست استراتژی های ترسیم شده نیست بلکه اشکال اصلی در خود «ساختار مدیریتی» است که باید اصلاح شود . ما ثمره این این نگرش را در علوم و صنایع دفاعی و نیز تکنولوژی های پیشرفته ای همچون نانو دیدیم از این رو جا دارد این روند شامل دیگر حوزه ها از جمله «اقتصاد» ، «فرهنگ» و «آموزش» نیز بشود . البته واضح است که اصلاح این ساختار فرسوده و سوق یافتن به نگرش علمی در مدیریت و تمرکز بر اصول «شایسته سالاری» به این راحتی میسر نیست اما می توان با بهره گیری از دانش و تجربه موجود در بدنه علمی و پژوهشی کشور از جمله دانشگاه ها ، کار را به سرعت آغاز کرد و به نظر می رسد ضروری ترین بخش برای آغاز هم در گام نخست دو حوزه مهم و اساسی «اقتصاد» و «فرهنگ» باشد . امروز باید بپذیریم که روند «توسعه» با اصلاح وضعیت «اقتصادی» آغاز می شود که آن هم بدون پشتوانه «فرهنگ» بی ثمر است و اصلاح این دو نیز بدون «نگرش علمی» واتکاء به شیوه های نوین « علم مدیریت » عملا میسر نیست .
رضا سیف پور
مدرس دانشگاه – دانشجوی دکترای مدیریت
کد مطلب: 63961
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *