۸
جمعه ۲۱ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۲۰
نگاهی به فیلم «تابستان داغ»

پایانی خوش با حادثه ای وحشتناک!

اولین ساخته ابراهیم ایرج زاد؛ با مفهوم سفر و جا به جایی آغاز می شود. زوجی که بر سر تغییر مکان زندگی برای تغییری دیگر در مسیر پیشرفت کاری درگیرند و زوجی که برای فرار از شرایط موجود؛ به جا به جایی تن می دهند. تفاوت اما در طبقه اجتماعی و نتیجه ای است که جا به جایی برای خانواده ها در پی خواهد داشت.
پایانی خوش با حادثه ای وحشتناک!
اولین ساخته ابراهیم ایرج زاد؛ با مفهوم سفر و جا به جایی آغاز می شود. زوجی که بر سر تغییر مکان زندگی برای تغییری دیگر در مسیر پیشرفت کاری درگیرند و زوجی که برای فرار از شرایط موجود؛ به جا به جایی تن می دهند. تفاوت اما در طبقه اجتماعی و نتیجه ای است که جا به جایی برای خانواده ها در پی خواهد داشت.
به گزارش مردم سالاری آنلاین، داستان از اختلاف زوجی صحبت می کند که بر سر سفر به همدان و زندگی در آنجا به یکدیگر اختلاف دارند و زوجی که قبل از طلاق؛ این جدایی را با تغییر مکان زندگی آغاز می کنند. سرنوشت این دو در ادامه با اتفاقی وحشتناک گره می خورد؛ مینا ساداتی برای پیشرفت کاری خود فرزندش را به نسرین- پریناز ایزدیار- می سپارد. اما یک سهل انگاری، ماجرا را به گونه ای دیگر پیش می برد.
بحث برخورد و تقابل میان دو طبقه اجتماعی در ایران معاصر، از ویژگیهای بسیاری از فیلمهای این روزها در سینمای ایران است. تقابل دو تفکر دو شیوه زندگی و دو سرنوشتی که ناخواسته به یکدیگر گره می خورد و در انتها نگاه فیلمساز بر این دو طبقه و آینده ای که برای آنها متصور است، پایان بندی اثری اجتماعی را رقم خواهد زد. در تابستان داغ  در کنار برخورد و تقابل میان این دو طبقه اجتماعی، دو طیف دیگر نیز به رسمیت شناخته می شوند و مشکلات و مصائبشان مطرح می شود: زنان و کودکان.
زنانی که به دلیل تغییر شرایط اجتماعی و حضور پررنگتر خود  در اجتماع با موانعی روبرو هستند و میان فردیت و نگاه به آینده و نقش اجتماعی خود در نهاد خانواده به عنوان همسر و مادر؛ به شدت در خود غرق می شوند و حفظ همزمان هر دو نقش در کنار فشارهای اجتماعی آنها را آسیب پذیرتر و شکننده تر از پیش می کند.
دو زنی که هر کدام به دلیلی مجبور و خواهان فعالیت اجتماعی‌اند، اولی به دلیل شرایط بد اقتصادی و نبود ثبات در زندگی زناشویی و دومی برای رسیدن به آرزوها و بهره مندی از موقعیتی که جامعه و خانواده برای پیشرفت در دیگر حوزه ها برایش فراهم کرده است و در کنار مفهوم رایج از تصویر زنی ایرانی؛ تصویری دیگر را نیز در ذهن متصور می شود.
این دو شخصیت در سرنوشت و آینده دو کودکی که فیلمساز به خوبی آنها را در شرایط فعلی مورد توجه قرار داده است؛ نقش تعیین کننده ای دارند. مادری شاغل و فردگرا که به هر قیمتی می پذیرد فرزندش در خانه پرستاری نه چندان آشنا بماند تا او به شیفت شب خود در بیمارستان برسد و مادری که برای رسیدگی به شرایط نابسامان خانوادگی خود، فرزندش را تنها می گذارد و دایره مشکلاتش دومینووار گسترش پیدا می کند.
دنیای کودکانی که مادران شاغل و فعال در اجتماع دارند؛ در این فیلم در چند سکانس به خوبی نمایش داده می شود. پرهام شخصیتی شکننده، تنها، مظلوم و غمگین است که میان خانه، بیمارستان کودکی‌اش تباه می شود و این تباهی تا مرگش ادامه می‌یابد. او که بسیار تنهاست با شخصیت‌های کارتونی چون باب اسفنجی و پو؛ بهترین لحظه های زندگی‌اش را می‌گذراند و حتی در حضور پدر و مادر نیز بازی‌های کامپیوتری تنهایی او را پر می‌کنند.
نمایش سینمایی شرایط غمگین و تامل برانگیز پرهام؛ از ویژگهای مثبتی است که تابستان داغ را در میان آثار اجتماعی دیگر متمایز می کند و علی رغم نقدی که بر دیر شروع شدن گره داستان در میان منتقدین از این اثر دیده می شود؛ به نظر می رسد در نیمه نخست نمایش باحوصله و قدم به قدم تنهایی این کودک بیش از هر چیز، مفهومی فرامتن از فیلمنامه را به مخاطبی القا می‌کند تا جایی‌که سرنوشت دهشتناک کودک، مخاطب را بیشتر درگیر داستان او می‌کند.
نکته دیگر، شخصیت و شرایط دختر نسرین است. این شخصیت در عین حال که کودکی تنهاست و می تواند امور روزانه خود را بدون کمک مادر انجام دهد؛ به نظر می رسد در نبود مادر و پدر؛ شرایط هستند که او را آماده مواجهه با اتفاقات و آینده‌ای می کنند که او می خواهد در آن زیست کند. زیستی همراه با دروغ – نیامدن پرهام به منزل آنها- ، پنهان کاری – شستن روفرشی برای پنهان کردن اشتباه خود از مادر- سکوت و بی توجهی به فاجعه ای که او تنها شاهد آن است. کودک همواره در جهان داستان نماد آینده و نسلی است که سرنوشتش وابسته به شرایط حال و اجتماعی است که او در آن قرار است شخصیت و هویت خود را تعریف کند. دختر نسرین برای اجتماعی شدن در بستر خانواده شانسی ندارد و این اجتماعی شدن در چالشهای اجتماعی و اخلاقی او را به سمتی می‌برد که آینده ای ناروشن را ترسیم خواهد کرد. آینده ای که در آن کودکان در سهل انگاری، فرد گرایی و مشکلات پیچیده اقتصادی و اجتماعی والدین؛ قربانی هستند. در این دنیای پر از تضاد زنان، کودکان سرنوشتی متفاوت ندارند. نابودی و نابودی!
اما پس از وقوع حادثه، حادثه ای که کارگردان به خوبی می تواند آنرا نمایش دهد و مخاطب را با خود همراه کند؛ گویی قصه رها می‌شود و به سرعت پایان می یابد. پدر پرهام با فهمیدن خبربارداری همسرش، از اشتباه او چشم پوشی می‌کند و آنها راهی همدان می شوند (همان گرهی که در ابتدا فیلم مطرح است) و نسرین و شوهرش نیز در کنار هم زندگی می کنند. (گرهی که در ابتدای فیلم مطرح است) هر چند که منظور فیلم این نیست؛ اما گویی اتفاق مرگ پرهام و نابودی آینده شخصیت دختر نسرین؛ سرآغازی برای حل مشکلات خانوادگی آنهاست.
رویا سلیمی
 
کد مطلب: 75045
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *