«ماجان» انبوهی از آسیبها و مصائب را در قالب خانوادهای جای میدهد که در آن فقر، بیکاری، معلولیت، اختلافات خانوادگی، ازدواج مجدد، تنهایی زنان، قتل و... از ویژگیهایش محسوب میشوند. ماجان با بازی مهتاب کرامتی روایت مادری است که فرزندی معلول دارد و شوهرش با نگهداری او در خانه مخالف است.
این آغاز ملودرامی است که در آن، ماجان در قامت مادری رنجدیده و پریشان؛ کودک معلولش را به زحمت پرستاری میکند؛ به جنگ این مخالفت میرود و در این راه عملا دو فرزند دیگر و همسرش را نابود میکند. گویی او تنها مادری است که میخواهد از طفل معلولش نگهداری کند و این دغدغه در میان مخالفتهای شدید همسرش تشدید میشود. اختلاف او و همسرش بر سر نگهداری از کودک معلول تا پای جدایی و ازدواج مجدد مرد نیز پیش میرود؛ اما او کوتاه نمیآید و در نهایت پدر کودک تصمیم میگیرد فرزندش را در دریا غرق کند! که در دقایق آخر پشیمان می شود.
اولین ساخته رحمان سیفی آزاد در مقام کارگردان؛ دچار ضعف فیلمنامه و عدم منطق داستانی است. فیلم تکرار کلیشههایی است که در سینمای ایران امتحان خود را پس دادهاند و دیگر بازنمایی آنها در مقایسه با نمونههای موفق، توفیقی برای جذب مخاطب نمییابد. فیلمهای رنگخدا و سالها پیشتر پرنده کوچک خوشبختی و... نمونههای موفق و مقبول این گونه از فیلمهاست.
ماجان همانطور که از نام فیلم نیز برمی آید، شخصیت محوری و البته مثبت فیلم است. شخصیتی که قرار است مخاطب با او همذات پنداری کند و او را در مقام تماشاگر و بعضا قاضی، محق بداند. اما ماجان باورپذیر نیست و نمیتوان با او را همراه شد. ماجان، مادری است که علاقه اش به فرزند معلول وجوه دیگر زندگیاش را تحت الشعاع قرار داده و نمیتواند خود را در شکل دیگری تصور کند. شخصیتی است که به مانند دیگر کلیشههای بازی کرامتی؛ پریشان، نامتعادل و هیستریک است و علیرغم اینکه قرار است شخصیتی ساده، احساساتی و غلوشده در فیلمهای ملودرام باشد اما نمیتوان با او احساساتی شد و همراهی کرد. مادری است که به راحتی از ازدواج مجدد همسرش میگذرد؛ برای دیگر فرزندانش مادری نمیکند؛ زن خوبی برای همسرش نمیشود و خود را وقف کودکش میکند؛ به طوری که نه تنها تماشاگر او را محق نمیداند بلکه، علیه او هم نمیشورد و از دستش عصبانی هم نمیشود. در واقع، شخصیت پردازی ماجان محور تمام مشکلاتی است که فیلم را از ظرفیتهای ملودرام سینمایی خالی میکند. زیرا، مهمترین ظرفیت فیلم ملودرام در ارتباط با تماشاگر، فراتر از داشتن پیرنگی پُر رنگ و پُر حادثه، «باورپذیری» است.
در کنار این شخصیت، همسر او با بازی فرهاد اصلانی نیز برای مخاطب باورپذیر نیست. همانقدر که ماجان به شکل اغراق آمیزی فرزند معلولش را دوست دارد، او از فرزندش متنفر است و حاضر نیست لحظه ای وجود او را تحمل کند و نمی دانیم این میزان از نفرت در رفتار و احساسات این پدر ناشی از چیست.
اما سکانس پایانی: اصلانی برای غرق کردن فرزند معلولش در دریا؛ خانواده را با خود به شمال می برد. او در میان موجهای دریا فرزندش را در دست گرفته و تعلل می کند و میان انداختن او و در آغوش کشیدنش لحظه ای مردد است و در نهایت او را به دریا می اندازد، کات می شود و ما دویدن ماجان را در ساحل می بینیم. صحنه بعد که صحنه نجات کودک از دریاست را نمیبینیم و کات بعدی پلانی است که اصلانی فرزندش را در آغوش گرفته، او را نجات داده و به ساحل می آورد.
سکانس پایانی فیلم که اتفاقا مهمترین صحنه ماجرا در آنجا رقم میخورد؛ نه روایت می شود نه در دیالوگ میآید و نه در تصویر به مخاطب نشان داده میشود! سکانسی است که ناتوانی کارگردان را در نمایش آنچه رخ داده و نحوه پایان بندی فیلم نشان میدهد. پس از یک ساعت و چهل دقیقه، روایت کش و قوس و کشمکش میان این زوج؛ در نهایت نمی فهمیم چطور ماجان کنار دریا فرزند معلولش را که لحظه ای از خود جدا نمی کرد، رها کرده و پدر او را چطور در آب می اندازد و چطورنجات میدهد.
در کنار این زوج، برادر اصلانی نیز با زنی بزرگتر از خود می خواهد ازدواج کند. او که زنی امروزی و مدرن محسوب میشود، در مقایسه با ماجان که شخصیت مثبت فیلم است، نقطه مقابل او در ترسیم چهرهای دیگر از زن را به عهده دارد. زنی که به ظاهر خود اهمیت میدهد و مدرن محسوب میشود زنی منفی است و ماجان با چادر و ظاهری نخ نما و رنگ پریده که فلاکت و بدبختی از سر و رویش می بارد، شخصیت مثبتی است که قرار است در نگاه مخاطب مقبول بیفتد.
رویا سلیمی