۲
دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۷:۴۹
نگاهی به مضمون مشترک در برخی نمایش‌های پاییزی

بازی تاج و خاج بر میز تئاتر

در میان آثار پاییزی تئاتر، چندین اثر با درون‌مایه‌های مشترک بر صحنه آمده‌اند. نمایش‌های «گالیله»، «بکت»، «شوایک» و «شیوه به قداست رساندن یک اعتراف کننده نامعتبر» نمونه‌هایی‌اند که در آنها‌ کشیش، به عنوان یکی از شخصیت های اصلی، وکلیسا، خواندن دعا و اعتراف از صحنه‌های مهم و اصلی محسوب می‌شوند.
بازی تاج و خاج بر میز تئاتر
در میان آثار پاییزی تئاتر، چندین اثر با درون‌مایه‌های مشترک بر صحنه آمده‌اند. نمایش‌های «گالیله»، «بکت»، «شوایک» و «شیوه به قداست رساندن یک اعتراف کننده نامعتبر» نمونه‌هایی‌اند که در آنها‌ کشیش، به عنوان یکی از شخصیت های اصلی، وکلیسا، خواندن دعا و اعتراف از صحنه‌های مهم و اصلی محسوب می‌شوند. تقابل و تضاد میان قدرت و دین،‌ علم و دین، جامعه و دین به عنوان امری جایگزینی، قدرتی که کلیسا همواره  از آن بهره می برد و بعضا رقابتی همسو به قصد رسیدن به قدرت یا بازپس‌گیری‌ آن، مضمون مشترکی در این نمایش‌هاست. قدرتی برخاسته از کلیسا، در نمایش‌های «شیوه به قداست رساندن یک اعتراف کننده نامعتبر»، «گالیله» و «شوایک»، با فساد و بی‌اخلاقی گره خورده‌اند و پیوند وثیقی با مضمون «دین به عنوان افیون توده‌ها» برقرار می‌کند. در این نمایش‌ها، متولیان دینی شخصیت‌هایی‌اند که در راستای حفظ قدرت و منافع مادی خود و تحکیم نظام‌های توتالیتر، با تزویر به تحمیق توده‌های مردم از جوانان، زنان، سربازان و غیره می‌پردازد.
در نمایش «شوایک» به کارگردانی حمیدرضا نعیمی، که اقتباسی آزاد از رمان اسلاو هاشک است، کشیش که در ارکان قدرت جایگاه و نقش تعیین کننده ای دارد، هر امر خلاف اخلاق و دور از انسانیت، تنها از او سر می زند، او کشیشی زن باره، قمارباز، دروغگو، تزویرگر، سالوس مآب و مشروب خواری است که دنیا و مافیها برایش در کسب لذت و به دست آوردن سود بیشتر از هر چیزی، حتی جنگ است! جنگی که او  در آن مسئول تهییج افکار توده‌های مردم و بشارت دهنده بهشتی است که با رفتن به جنگ و رضایت یافتن مسیح (ع) از آنها محقق خواهد شد. جنگی که تنها برای او عقل سود خصوصی را تقویت می‌کند و معنویت ابدا در قامت کژ او رخنه نمی‌کند.
در نمایش «شیوه به قداست رساندن یک اعتراف کننده نامعتبر»، به نویسندگی و کارگردانی آرش واحدی، کشیش شخصیت اصلی نمایش است. شخصیتی که قرار است در کلیسا با موعظه و خواندن دعا، مراجعه کنندگان را پس از شنیدن اعترافاتشان، واسطه‌ای میان خداوند و بندگانی باشد که برای ادامه مسیر زندگی نیاز به آمرزیده شدن و موعظه دارند. اما کشیش ناتوان از این امر، عملا تا یک سوم نمایش بی کارکردی دین را در جامعه و زندگی روزمره مردم ترسیم می‌کند.  او در پایان تبدیل به قاتلی می شود که برای رهایی از انتخابی مشکل در مسیر هدایت پسر نوجوانی، خود به دام نفس گرفتار می‌آید و فرامین و اعتقادات دینی، هیچ مفری را برایش نمی‌گشایند و او چون ملحدی منفعت طلب، تصمیمی لحظه ای برای حفظ شان و جایگاه خود می گیرد. تصمیمی که به قتل پسرک می انجامد و او در مقام و نماینده نهاد دین، در مقابل وجدان عمومی جامعه که نقشش بر عهده روشنفکری نویسنده است، عملا مجرمی است که قافیه را به وجدان جمعی می‌بازد. او به جای پاسخگویی در درگاه خداوندی که عمری زانوی بندگی برابر آن ساییده، به وجدانی پاسخ می‌دهد که نماد روشنفکری، اخلاق گرایی نسبی و سکولاریسم است.
نمایش «گالیله» نوشته برتولت برشت و کارگردانی علی پویان نیز دیگر اثر مورد بحث است. نمایشی با ترجمه سمندریان. گالیله پس از سال‌ها تقاضا برای اجرا از سوی سمندریان، مجوز نمایش را نگرفت و در پاییز امسال در تماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه رفت. در نمایش «گالیله»، آنچه بیش از هر چیز رخ می‌نماید، سرنوشت محتوم دانشمندی است که خلاف جریان و اعتقادات قدرتی حرکت می‌کند که تنها در پیوند با مذهب، فلسفه وجودی‌اش تعریف می‌شود. مذهبی که به قدرت توتالیتر و دیکتاتوری دگم، پیوند خورده و پاپ در جایگاه خدایی، سرنوشت دین و ‌دنیا، علم و ریاضیات را به تمامی با صلیب در دست خود، تعیین می‌کند. قدرت مذهبی کلیسا، گالیله را مجبور به انکار یافته‌های علمی خود می‌سازد و او به تبعیدی ناخواسته از تفکرات و نتایج علمی خود، بیرون از سیطره تک ساحتی کلیسا، در تاریکی چراغی را برای آیندگان روشن می‌سازد که تنها به دور از مذهب می تواند افروخته شود. چراغی که در فرار از قدرت حاکم راه خود را باز می یابد و با شکست هژمونی دین، متولیان دینی و کتب دینی به نتیجه می‌رسد.
نمایش «بکت»، به نویسندگی ژان آنوی و کارگردانی مرتضی میرمنتظمی، دیگر نمایشی است که قدرت پاپ و کلیسا و جایگاه آن در راس قدرت، محل مناقشه است. مناقشه ای میان خدمت به خدا یا خدمت به پادشاه هانری دوم؟! اینکه قدرت و حکومت با مذهب در یک اقلیم نمی‌گنجد و ساموئل بکت که سال‌ها به عنوان صدراعظم پادشاه، یار غار او بوده، اکنون پس از انتصابش به عنوان پاپ، از فطرتی رنج می برد که میان این دو نهاد وجود دارد و این دو را نمی‌تواند با یکدیگر همسو بداند. پادشاه پس از تصمیم بکت بر خدمت به خدا، و دوری از او نمی تواند وجود او را در کسوت جدید بپذیرد و در نهایت او را نابود می‌کند. بکت در نیمه نخست نمایش، در کنار پادشاه هر رذالتی را بر خود مجاز می‌داند اما در مقام مردی که قرار است نمایندگی نهاد دین را در جامعه داشته باشد، دچار تحول شده و نمی تواند این دو را با یکدیگر یکی بداند. ماندن در قدرت را منافی پایندی به مذهب دانسته و همین نفی و اعتراض به شاه،‌ از او را قهرمانی می سازد که پس از گرایش به مذهب، سرنوشتی تلخ را برای خود رقم می‌زند. سرنوشتی که در آن دو پادشاه قدرت و مذهب در یک اقلیم نمی‌گنجند.
در این نمایش‌ها، مضمون جدایی دین از سیاست و جدایی قدرت و مذهب بیش از هر چیز خودنمایی می‌کند. در این میان کارکرد اجتماعی دین در تعدیل جامعه دست‌کم انسجام بخشی دورکیمی، هدایتگری و روشنایی بخشی دین، نمی‌تواند فروغی داشته باشد و در تاریکی فراموش می شود. به نظر می‌رسد اجرای مکرر نمایش‌های یکسویه، بازی تاج و صلیب که برخاسته از تفکراتی ناهمخوان با هویت ملی و مذهبی ایرانیان و عموما ناشی از شرایط وخیم بعد از جنگ جهانی اول و دوم و انتقاد روشنفکران اروپایی به هرگونه سلطه و هژمونی ایدئولوژیک و معنوی است؛ شاید در پر کردن موقتی صندلی‌های سالن‌های نمایش یا تخلیه برخی فشارهای روانی اجتماعی برخاسته از تطابق‌های تاریخی یا مضمونی موفق باشد اما در میان مدت هویت اجتماعی و هنری تازه پاگرفته تئاتر در ایران را به چالش می‌کشد.
رویا سلیمی
 
کد مطلب: 79073
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *