کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

نگاهی به فیلم جشن دلتنگی

وقتی فضای مجازی، بازیگر اصلی فیلم می شود!

24 خرداد 1397 ساعت 20:12

«جشن دلتنگی»، روایت داستان شخصیت‌هایی است که هر کدام در مواجهه با دنیای مجازی، شیوه خاص خود را پی می‌گیرد.


«جشن دلتنگی»، روایت داستان شخصیت‌هایی است که هر کدام در مواجهه با دنیای مجازی، شیوه خاص خود را پی می‌گیرد.
 با توجه به نظرات جامعه‌شناسان ارتباطی افراد معمولا برای پذیرش فناوری‌ و پیام‌های ارتباطی به ۵ گروه تقسیم می‌شوند. پیشروان یا نوآوران، زودپذیرندگان، پذیرندگان اولیه، زودپذیرندگان ثانویه و دیرباوران یا جان سختان.
آخرین ساخته پوریا آذربایجانی سعی دارد طیف‌های مختلف جامعه را در شکل روایتی دایره‌وار و موازی به تصویر بکشد. تصویری که همه جانبه بودن و قرار گرفتن طیف‌های مختلف را شامل شود. از شخصیت جهان با بازی محسن کیایی، که او را می‌توان در زمره پیشروان در فضای مجازی دانست تا رضا با بازی بهنام تشکر که در پذیرش دنیایی که فضای مجازی آن را به سمت و سوی خاصی می‌برد، جان سخت و دیرباور است که دو سوی پذیرندگان فناوری را شامل می‌شوند. پیشروان به دلیل شهرت و البته کسب سرمایه اجتماعی پیش از دیگران به این شکل از ارتباط و فناوری روی می‌آورند که جهان نیز در این فیلم چنین ویژگی بارزی دارد. این طیف‌ها اما در «جشن دلتنگی» با نگاه ارزشگذاری شده و خط کشی‌های مدنظر کارگردان پردازش می‌شود. کلیت اثر به عنوان جان سختی که فضای مجازی را مخرب می‌داند به بازتولید شعار خود می‌پردازد. در شیوه روایت و شخصیت‌پردازی نیم بند فیلم، تا سرنوشتی که شخصیت‌ها پیدا می‌کنند؛ اشاره به مخرب بودن این فضا دارد و با تاکید بسیار در این امر، اصولا حرف دیگری جز یک پیام هشداردهنده تبلیغاتی از دل فیلم بیرون نمی‌آید. حتی وقایع و اتفاقاتی که شخصیت‌ها در طول مسیر روایت داستان با آن درگیر هستند، عملا در خدمت همان جمله هشدار دهنده است و کمکی به قصه‌گویی و سینمایی شدن فیلم نمی‌کند. رضا با همسرش اختلاف دارد و همسرش به طرزی که از نگاه او عجیب به نظر می‌رسد؛ درگیر فضای مجازی شده و این درگیری ساده شالوده سالیان سال زندگی آنها را از هم می‌گساد. در ادامه او به وسیله همین فضای مجازی دوباره رویا با بازی پریوش نظریه را می‌یابد که عشق سال‌های جوانی‌اش بوده و حالا به ایران بازگشته است. رضا در برخوردش با فضای مجازی به شدت رادیکال و منفعلانه رفتار می‌کند و درکی از این ارتباطات جدید ایجاد شده میان همسرش و دخترش در این فضا ندارد و آنها را کاملا واقعی و حقیقی می‌داند. چالش این رابطه خود نقطه شروع دیگری است که به نظر می‌رسد با شعار فیلم همخوان است و حرف اصلی کارگردان از زبان او زده می‌شود. در اپیزودی دیگر لاله و کاوه زوج جوانی در آستانه به دنیا آمدن فرزندشان هستند. لاله با بازی مینا ساداتی، تحت تاثیر فضای مجازی و به تقلید از دیگران به نظر می‌رسد در زمره پذیرندگان ثانویه این شیوه ارتباطی؛ سعی دارد روزمره خود را در فضای مجازی منعکس کند تا از قافله استوری های رنگانگ دوستان و بستگانش جا نماند. کاوه با بازی بابک حمیدیان از این شیوه ارتباطی به شدت منزجر است. او که به نظر می‌رسد شخصیتی فکور و دچار دغدغه‌های ذهنی و فلسفی دارد؛ دچار افسردگی است که معلوم نمی‌شود مشکلش چیست و چرا بعد از تصادفی که برایش رخ می‌دهد آدم مهربان و قابل تحمل‌تری می‌شود. زندگی انی زوج جوان حول محور همین فضای مجازی تعریف می‌شود و کاوه نیز مانند رضا از این وضعیف ناراحت و عصبی است.
جهان به وسیله ارتباطات مجازی خود با دختری معلول آشنا می‌شود که در جهان مجازی بر معلول بودن او آگاهی ندارد؛ پس از دیدن دختر غافلگیر می‌شود و در رودبایستی محبت دختر می‌ماند. سارا که معلوم نیست چرا به تنهایی زندگی می‌کند و خانواده‌اش را ترک کرده؛ مبلغ پول مورد نیاز جهان برای مهاجرت را به او می‌دهد. این شکل رابطه‌هایی که اصولا در منطق علی و معلولی نمی‌گنجد به شیوه‌ای سرخوشانه در فیلم دیده می‌شود و کارگردان لزومی برای فراهم ساختن بستر مناسب و پرداخت شخصیت در دل این رابطه‌ها را نمی‌بیند. در ادامه نیز جهان در مسیر رسیدن به اروپا در دریا غرق می‌شود و داستان جدی و مجزای دیگری نیمه کاره رها می‌شود. و از اثرات مخرب مهاجرت در کنار فضای مجازی هم می‌شود درس گرفت!
شتابزدگی در روایت و سعی در نشان دادن طیف‌های مختلفی از جامعه که در برخورد با فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی؛ متفاوت عمل می‌کنند جشن دلتنگی را به سریالی تلویزیونی و آموزنده بدل ساخته که می‌توانست ریتم کند و کسل‌کننده‌اش با دنبال کردن هفتگی از سوی مخاطب کمتر حس شود.
شخصیت‌های فیلم در سایه شعار سطحی و نخ‌نمایی که برای مخاطب حرف جدیدی ندارد؛‌ کاملا غریبه و ناشناخته باقی می‌مانند. مخاطب امروزی که با مد مکس و بلید رانر؛ درگیر آینده تکنولوژی و هوش مصنوعی در جهان پیش رویش است؛ فیلم عقب مانده جشن دلتنگی ذره‌ای او را به دیدن ترغیب نخواهد کرد. عقب‌ماندگی فیلم نه در مضمون و شعار درست؛ ‌بلکه در شیوه روایت و پرداخت داستانی مخاطب را در دقایق نخست رها می‌کند. در کنار مشکلات فیلمنامه و در سطح ماندن مضامین؛ بازی‌های ضعیف و دم دستی از بازیگرانی را شاهد هستیم که سعی چندانی در باورمند کردن شخصیت‌ها و احساس تعلق و همذات‌پنداری در مخاطب را با حداقل می‌رساند. ضمن اینکه فیلم جایگزین و راهکاری هم پیشنهاد نمی‌دهد و نگاه صفر و یکی به کلیت ماجرا دارد.
نگاه انسانی و توجه به ارتباطات میان فردی که با گسترش شبکه‌های مجازی کمرنگ و سردتر شده؛ می‌توانست با یک یا دو شخصیت با داستانی درگیر کننده و قابل باور پیش برود. داستانی در مورد تمام جهان شخصیتی که فضای مجازی نیز جزيی انکارناپذیر از آن شده است. به نظر می‌رسد در اینجا تاثیر مخرب فضای مجازی شخصیت اصلی است و بازیگرها بار این مضمون را تنها به شکلی باسمه‌ای با گرفتن تابلوهایی در دست به تصویر می‌کشند. تابلوهایی که هیچ پرسپکتیو و ابعاد چندگانه‌ای نداشته و تخت و بی روح است.
رویا سلیمی
 


کد مطلب: 88659

آدرس مطلب :
https://www.mardomsalari.ir/report/88659/وقتی-فضای-مجازی-بازیگر-اصلی-فیلم-می-شود

مردم سالاری آنلاين
  https://www.mardomsalari.ir