۰
چهارشنبه ۸ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۹:۱۱

بازخوانی شعر«هست شب» نیمایوشیج و پیشنهاد مجید نفیسی

بازخوانی شعر«هست شب» نیمایوشیج و پیشنهاد مجید نفیسی
 
هست شب، یک شب ِ دم کرده و خاک
رنگ ِ رخ باخته است.
باد، نوباوهء ابر، از بر کوه
سوی من تاخته است.
 
هست شب همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا،
هم ازین روست نمی بیند اگر گمشده‌ای راهش را.
 
با تنش گرم، بیابان ِ دراز
مُرده را ماند در گورش تنگ
با دل سوخته‌ی من ‌ماند
به تنم خسته که می‌سوزد از هیبت ِ تب!
هست شب. آری شب
 
چندی پیش  گفت وگویی در زمینه‌ی ادبیات ‌پژوهشی شعر نیما با  منتقد برجسته‌ی کتاب «بوطیقای شعر نو» آقای شاپور جورکش درگرفت، ایشان در ادامه به ایرادات ِ چاپی، نُسخی و برخی مصرع های نقطه چین شده در شعر«‌‌پی دارو و چوپان» در دیوان شعرهای نیما اشاره کردند،  بویژه مشکلی که در بطن ِ شعر«هست شب» نهفته است و بعد نقل برداشتی از نظر آقای مجید نفیسی که ایشان چنین پیشنهادی داده بود که مصرع:«باد، نوباوه‌ی ابر، از بر ِ کوه» در این شعر«باد نوبه نوبه از برکوه» می‌باشد. و در ادامه آقای جورکش نیز به سبب وجود و وجوب هم خوانی عناصر و واژگانی چون " تب " و " ورم کرده " ایده ی به میان آمده از سوی آقای نفیسی را درست دانسته اند.
  اما پیشنهاد مجید نفیسی در ارتباط با آن مصرع«باد نوبه آور از برکوه/ سوی من تاخته است» بوده و «باد نوبه نوبه سوی من تاخته است»که ( نقل از حافظه ) از سوی آقای جورکش مطرح شده، بدون بیان «از بر کوه» خود، پیشنهاد جدید دیگری را رقم زده است. که آن نیز به جای خود از سوی ایشان و پژوهش‌گران ادبی قابل قابل نقد و بررسی است.  پیشنهاد آقای نفیسی درباره مصرع سوم بند اول از شعر«ست شب» اثر نیما چنین بوده:«باد نوبه آور از بر کوه/سوی من تاخته است» و این پیشنهاد به این دلیل بوده است که کلمه‌ی «نوبه» نام دیگرگونه‌ای از بیماری مالاریا است، تب ِ نوبه، تب ساحلی، همان باد ِ نوبه آور است– بادی که بیماری نوبه را سوی راوی شعر آورده و به همین دلیل نتیجه گرفته که شاعر در مصرع‌های پایانی شعر می‌گوید: «به تنم خسته که می سوزد از هیبت تب»  که این اظهار نظر ِ پیشنهادی، از دو منظر  قابل نقد و بررسی  است یک- از حیث انتظام ِ عروض ِ نیمایی با ایده پیشنهاد شده، و دو- از نظر ارتباط ارگانیک اجزا و عناصر ِ واژگانی و بازخورد معنایی آن پیشنهاد با کلیت ِ یک پارچه شعر. 
از منظر دستگاه ِ موسیقایی و وزن عروضی شعر«هست شب» دربحر رمل ِنیمایی سروده شده است و مصرع اول «هست شب/ یک شب دم کرده و خاک» چنین وزنی دارد:«فاعلاتن، فاعلاتن، فع لن» و مصرع دوم‌:«رنگ رخ باخته است» باید در ادامه ی مصرع اول خوانده شود، چنان که در دیوان نیما می‌بینیم بعد از مصرع اول ویرگولی گذاشته نشده است و مکثی درمیان نیست و در مصرع دوم بعد از رنگ ِ رخ باخته است نقطه آمده  که در ادامه ی وزن پیشین قرار می گیرد. و همچنین:« باد، نوباوه ی ابر، از بر ِ کوه/سوی من تاخته است» باز  با همان وزن «فاعلاتن» ادامه می‌یابد و از نظر ریتم وزنی وحفظ اختیارات شاعری عاملی مخل وزن موجود نیست اما پیشنهادی که آقای نفیسی هم درخصوص مصرع سوم شعر مذکور می دهد این است که:«باد نوبه آور از برکوه/سوی من تاخته است» که این مصرع هم از نظر وزنی: «فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلن.» می‌باشد که اگر این دو مصرع با هم نوشته شود:« باد نوبه آور از بر کوه سوی من تاخته است»باز همان وزن ِ بحر رمل نیمایی‌ست، که در آن خللی ایجاد نمی‌شود و وزن دیگر مصرع‌ها هم به همین منوال تا انتهای شعر ادامه پیدا می‌کند.
 
اما از نظر تحلیل ساختمان قطعه شعر و اجزای تشکیل دهنده در کلیت اثرادبی، احتمالا بزرگترین مسئله همان عدم ارتباط پذیری آقای نفیسی با سطوح و صور مختلف معنایی در زبان ِ لایه مند و ابهام آمیز نیماست که مصرع:« باد نوباوه‌ی ابر از بر کوه /سوی من تاخته است» را آقای نفیسی  به پیشنهادش:« باد نوبه آور از بر کوه ِ سوی من تاخته است» بیان کرده است. ایشان باد ِ نوبه بر- یا نوبه آور را-  بادی که«بیماری ِ نوبه» یا «تب ِ نوبه» که نام دیگری از بیماری مالاریا است، می داند که سوی شاعر تاخته شده است. اما اگر در همان مصرعی که در دیوان نیما و در نسخه هایی که امروز عمومیت پیدا کرده تامل کنیم «باد نوباوه‌ی ابر» می‌تواند بادی باشد که از «بر کوه»«بالای کوه»، «نوباوه‌وار» یا «نورسیده» است، یا به عبارتی دیگر وزش بادی‌ست که فرزند ابر است و از سوی فرازگاهان ِ کوه، به سوی شاعر می‌تازد. این تصاویر عینی گرایانه تر و طبیعت محورانه تر است. البته درباره‌ی این باد محققا با معانی گونا گونی روبه رو هستیم، جدای از آن تاویل که باد در نگره‌ی ِ جمال شناسی قدمایی به یکی از چهار آخشیجان (=آب و باد و خاک و آتش) یا چهار عنصراصلی هستی اشاره دارد و از سویی ما در این شعر  با عناصر طبیعی چون: خاک- باد- گرم- ابر رو به روهستیم که واژه‌ی گرمی، از آتش و ابر، از آب و دم کردگی
حکایت می‌کند. باد در فرهنگ لغت دکتر معین به «غرور، خودبینی، هیچ، پوچ، ورم و پف کردگی» نیز معنا شده است؛  باد در ذات خود جسمانیت ندارد محسوس اما هیچ و پوچ است و از کنار ِ کوه به سوی شاعر تاخته است، و وقتی این باد می تازد(تاخته است) بادی ست که  تشخص، حالات و افعال ِ انسانی پیدا کرده است و دچار صفت خود بینی و غرور است. که باد همچنین در این‌جا به عنوان یک شخصیت مجازی شکل یافته است. چنان‌که باد صبا در دیوان حافظ از دیدگاه ِ زیبایی شناسی قدمایی  یک شخصیت مجازی است که خبر عاشق را به معشوق می برد وگاهی نیز رقیب عاشق یا عاشق ِ معشوقه ی شاعر می‌شود . اما باد در  شعر نیمای نوآور بادیست مغرور که سوی شاعر می تازد که مطابق است با آن معنا در اثر منثور نیما، کتاب یادداشت های همسایه‌اش، جایی که می‌نویسد:« باید  مانند کوه در برابر بادهای هرزه ایستاده باشی» و البته باد – ابر – کوه- از عناصر ِ زیست‌بومی گرایانه  و واژه هایی با پتانسیل ابژکتیو  در طبیعت خارج یوش  می باشند اما تکلیف این مصرع در همین جا به پایان نمی رسد. مسئله اساسی این است که این باد پرسموم و بیماری از نظر آقای نفیسی در پایان شعر موجبات تب شاعر را نیز فراهم آورده ...در صورتی که فاصله گذاری های نیمای در سه بند کمتر این ارتباط گسسته را محقق می سازد چرا که نیما معتقد است که در شعر او:«هر مصرعی متصل به مصرع بعد است» و نکته مهم این‌جاست که آقای نفیسی از بند اول شعر مصرع سوم« باد نوباوه ابر از برکوه» ناگهان به بند سوم شعر و مصرع چهارم:«به تنم خسته که می سوزد از هیبت تب» اشاره می‌کند. که اگر به جای نوباوه – نوبه آور باشد نظر ایشان درست می‌نماید. و این ارتباطی را ایجاد می کند که آن باد نوبه – تبی را برای شاعر ایجاد کرده باشد؛ در صورتی که در همان بند سوم شعر:« هست شب همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا / هم از این روست نمی بیند اگر گمشده ای راهش را» این جا باز شب، خود بیمارگونه است، و فضای شعر را به دست می گیرد نه آن باد، شبی  که مثل تن ورم کرده ای که گرم نیز هست در هوای آن مکان ایستاده است یا به عبارتی دیگر بی حرکت است. شبی حجیم، گرم و ورم گرده  که فضایی را اشغال کرده است که فرد ِ گمشده نمی‌تواند راه خود را پیدا کند. و در بند پایانی:« با تنش گرم، بیابان دراز/مرده را ماند در گورش تنگ/ با دل سوخته ی من ماند / به تنم خسته که می سوزد در هیبت تب !/ هست شب آری شب» و در بند سوم:«بیابان دراز با تن ِ گرمش»– مثل مرده ای است  در گورتنگی، و مانند دل سوخته ی شاعر  است که در گور ِ سینه اش می سوزد، مانند همان تن خسته اش که از عظمت تب  می سوزد. شب، شبی چنین است. شبی نمادین که این جا تنها و تنها به سبب تازیدن باد نبایست آن را یگانه علت تب شاعر دانست، بلکه شب و باد و بیابان  است که تب معلول وضعیت ِ هوای گرم و نامساعد اینان است؛ شبی که در ابتدای شعر باعث رنگ رخ پریدگی، بیماری مسری خاک است که خاک مجاز از چهره انسانی می‌تواند باشد که رنگ ِ رخش دچار تغیر شده است. اما مسئله‌ی اصلی هنوز پابرجاست که چرا به این مصرع:«باد نو باوه ی ابر از بر کوه» که جز مصراع های نقطه چین دار دیوان نیما هم نبوده شکی توام با نفی بیان شده است و سفارش ِ نوع ِ دیگرخوانی آثار نیما، به عنوان ایده‌ای که به محققان و منتقدان شعر نیما داده شده است مطرح گردید؟ در صورتی که هنوز درباره‌ی شعرهایی که در دیوان نیما نقطه چین دار چاپ شده نسخه ای از سوی فرزند نیما یا مطبوعاتی که در آن زمان آثار نیما را انتشار می کردند ارائه نشده است! شاید با بازبینی نسخه‌ی خطی و دست نویس این شعر از نیما، مشکل تردیدآمیز آقای نفیسی که خود پیشنهاد تازه ای‌ست، نیز حل شود، بی شک این مجموعه نظرات از سوی آقایان نفیسی و جورکش، تنها پیشنهادهای احتمالی از متن است نه اصل متن نسخه‌ی طاهباز و نسخه خطی. و در شرایط موجود می‌توان طبق همان شرحی‌که بیان کردم به همان شیوه‌ی سابق(نسخه‌‌ طاهباز)شعر را خواند، که البته پیشنهادی که آقای نفیسی هم می دهند، چندان مغایرتی با روح کلی شعر ندارد.
آرمان میرزانژاد 
 
کد مطلب: 73798
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *