مردم سالاری آنلاين 6 تير 1400 ساعت 17:50 https://www.mardomsalari.ir/report/152852/تضاد-دو-نسل -------------------------------------------------- گفتاری از شهید مظلوم، آیت الله دکتر بهشتی عنوان : تضاد دو نسل -------------------------------------------------- الحمدللّه ربّ العالمين، الصّلاةُ و السلام على جميع انبيائه و رسله و على سيدنا و نبينا خاتم النبيين و على الائمة الهداة من اهل بيته و الخيرة من آله و صَحبه، و السلام علينا و على عباد اللّه الصالحين. فرصتى است كه در محيطى اختصاص يافته به تربيت و تعليم، با جمعى از برادران و خواهران ارجمند گفتگويى داشته باشيم. چه بهتر كه، طبق معمول، زمينه گفتگو مطلبى در ارتباط نزديك با تربيت و تعليم فرزندانمان باشد. زمينه‏اى كه براى مذاكره امروز در نظر گرفته شده عبارت است از درگيرى دو نسل در خانواده. متن :   الحمدللّه ربّ العالمين، الصّلاةُ و السلام على جميع انبيائه و رسله و على سيدنا و نبينا خاتم النبيين و على الائمة الهداة من اهل بيته و الخيرة من آله و صَحبه، و السلام علينا و على عباد اللّه الصالحين. فرصتى است كه در محيطى اختصاص يافته به تربيت و تعليم، با جمعى از برادران و خواهران ارجمند گفتگويى داشته باشيم. چه بهتر كه، طبق معمول، زمينه گفتگو مطلبى در ارتباط نزديك با تربيت و تعليم فرزندانمان باشد. زمينه‏اى كه براى مذاكره امروز در نظر گرفته شده عبارت است از درگيرى دو نسل در خانواده. اصولاً درگيرى دو نسلِ نوسال و جوانسال با نسل قبل از آن، از مسائل اجتماعى قابل ملاحظه عصر ماست. اين درگيرى در جامعه‏هاى مختلف، با نظامهاى اقتصادى و اجتماعى و فكرى مختلف، مورد توجه است. اگر تنها به آن مقدار از آنچه در نشريات عمومى يا كتابها منعكس مى‏شود توجه كرده باشيد، خواهيد ديد اين درگيرى يكى از مسايل بسيار مهم زمان ماست. از نسل جوان و نوجوان، امروز بيشتر با برچسب نسل سركش و عصيانگر ياد مى‏شود. آيا اين درگيرى از نقطه‏هاى ضعف زندگى بشر در عصر ماست يا از نقطه‏هاى قوت آن؟ دو نظر كاملاً متخالف در اين باره اظهار مى‏شود. يك عده برآنند كه اين درگيرى و سركشى و سر تسليم فرونياوردن در برابر آنچه نسل قبل، از نسل نو مى‏خواهد، نشانه تحرك، پويايى، نوآفرينى و سرعت پيدا كردن آهنگ تكامل و پيشرفت در جامعه بشرى است. شنيده‏ايد كه سخن نوآر كه نو را حلاوتى است دگر! از نظر آنان، همه چيز نوآر كه نو را حلاوتى است دگر! براى رسيدن به نو، راهى جز پشت پا زدن به كهنه‏ها نيست. اين عده دلدارى هم مى‏دهند و توصيه نيز مى‏كنند كه غصه نخوريد كه در اين تحرك و پويايى مقدارى از چيزهايى كه شما عمرى به آنها دل بسته‏ايد خراب مى‏شود و از بين مى‏رود. غصه‏اش را نخوريد! «تا پريشان نشود كار به سامان نرسد.» تا يك ساختمان كهنه فرسوده نامتناسب را خراب نكنيم و حتى آشغال و خاكروبه آن را بيرون نريزيم، جا براى ساختمان تازه دلپذيرِ نو متناسبتر با نيازهاى زمان باز نمى‏شود. آيا مى‏شود خانه‏اى كلنگى بخريد، بگوييد من هم مى‏خواهم اين ساختمان كلنگى را به عنوان عتيقه حفظ كنم و هم مى‏خواهم در همين جا يك ساختمان به درد بخور متناسب با احتياجات روز بسازم؟ مگر اينكه اصلاً روى سقف و بالاى آن ساختمانِ كهنه يك سقف كامل بزنيد و از فضاى روى آن استفاده كنيد ـ اما چه كسى چنين مى‏كند؟ بنابراين، از اينكه آن درهاى كهنه چوبى را كه لولا هم نداشت، ولى ميراث گذشته بود و يادآور خاطرات ديرين بود و عمرى با آنها خو و انس گرفته بوديد خراب كنيد، غمين مباشيد؛ درى بهتر، شايسته‏تر، متناسبتر، با اتاقى بهتر جانشين آن خواهد شد. اين يك برداشت؛ برداشتى صددرصد مثبت، همراه با قدردانى و ارج نهادن به طغيانگرى و عصيان و سركشىِ نسل جوان. اين گروه مى‏گويد، اصلاً به جاى آنكه از اين سركشى و طغيان و ويرانگرى كه مقدمه عمران و آبادى بعد است بناليم، بايد بدان بباليم. افتخار كنيم در عصرى هستيم كه حركت نسل نو سرعت بيشترى دارد؛ خرابيهاى بيشتر نشان مى‏دهد و به دنبالش آباديهاى بهتر. اما دسته‏اى ديگر نظرى ديگر دارند و يكسره از اين سركشى و عصيان مى‏نالند: اى بابا! روزگار خراب شده؛ بچه‏ها، پسرها و دخترها ديگر به حرف ما گوش نمى‏دهند؛ ما را نمى‏پسندند؛ ما براى آنها دِمُده شده‏ايم؛ نه حاضرند لباس ما را تنشان كنند، نه حاضرند مثل ما غذا بخورند، نه مثل ما لباس بپوشند، نه مثل ما آمد و شد داشته باشند. هيچ چيز آنها به ما نمى‏خورد. اين گروه، اين عصيانگرى و سركشى و كنار نهادن ارزشهاى ديرين را يكسره محكوم مى‏كنند و نشانه انحطاط (انحطاط اخلاقى، انحطاط اجتماعى و انحطاط معنوى) در نسل جوان مى‏دانند و همواره وقتى با صاحبنظران روبرو مى‏شوند مى‏گويند، آقا فكرى كنيد! همه چيز دارد از دست مى‏رود. با دلواپسى و نگرانى با اين رويداد روبرو مى‏شوند. خوب، كداميك از اين دو ديد صحيح است؟ هيچ‏كدام! درباره اين موضوع، كه از موضوعات مهم عصر ماست، از دو ديدگاه مى‏توان مطالعه كرد. يكى از ديدگاه تعاليم اسلام و آورده وحى (آيين ما در اين زمينه چه ديد و چه نظرى دارد و چه موضعى گرفته) و يكى صرفاً با ديد علمى و تحليل انسانى و اجتماعى، بدون اينكه بخواهيم در ارتباط با آورده وحى نظر بدهيم. يك كار علمى اسلامى و يك كار علمى تجربى. البته راه سوم اين است كه اين دو ناظر در كنار يكديگر و با هم اين مسأله مهم را مورد مطالعه قرار بدهند، كه در اين صورت نتيجه بهتر و براى ما به درد خورتر خواهد بود.  من اجمالاً به دوستانى كه در اين جلسه حضور دارند و واقعاً نسبت به اين مسائل علاقه دارند و، از اين بالاتر، در برابر اين گونه نيازهاى مهم اجتماعى احساس تعهد و مسئوليت مى‏كنند، يادآورى مى‏كنم كه اين موضوع از زمينه‏هاى بس ارزنده براى تحقيق و مطالعه است. جا دارد كسانى كه اهل اين مطالعات هستند يكديگر را بشناسند و با كمك يكديگر روى اين مسأله از هر دو ديدگاه كار بكنند و نتايجى هر روز نوتر و نوتر در اختيار بگذارند. چه بهتر كه بخشى از نشريات مدرسه براى اوليا حامل و حامى نتايج بررسى اين گروه باشد. آنچه امشب ترجيح دادم در اين ديدار به آن بپردازم فقط آن بخش اول است؛ يعنى كلياتى كه در تعاليم اسلامى در اين زمينه هست و مى‏تواند راهنماى ما در مورد مسائل جزئى و تفصيلى باشد.  از تعاليم اسلام در اين زمينه اين طور به دست مى‏آيد كه اسلام درگيرى دو نسل را به دو شكل و به دو گروه و صنف كاملاً متمايز تقسيم كرده و در هر يك از اين دو گروه و شكل و زمينه نظرى روشن دارد. زمينه اول عبارت است از درگيرى دو نسل بر سر حق و باطل، عدل و ظلم، خير و شر. اين درگيرى ممكن است از ناحيه نسل نوسال و نوپا در برابر نسل ميانسال و قديمى‏تر باشد و ممكن است به عكس باشد.  من با صراحت به پدران و مادران حاضر در اين جلسه اعلام مى‏كنم، در نسل جوان و نوجوان، درصد و سطح، و حتى گرما و حرارت گرايش فطرى به حق و عدل و خير، از گرايش نسل ميانسال و قديمى‏تر بسيار بالاتر است. البته ممكن است در فلان آقا يا فلان خانم ميزان حق‏پرستى، حق‏خواهى، حق‏دوستى، عدل‏دوستى و خيرخواهى بيش از ديگرى باشد، اما اين امر اقلّى است. اما درصد و سطح حق‏گرايى، حق‏دوستى، حق‏پرستى، خيردوستى، و بخصوص عدل‏دوستى، در نسل نوجوان و جوان به طور معمول بالاترست. و چه تيره‏بخت قومى و مردمى كه از اين زمينه خداداد مساعد بهره‏بردارى شايسته نكند! مبادا آن قوم تيره‏بخت ما باشيم!  جايى بودم؛ پدرى در راه حق به تلفنى پاسخ مى‏داد. پسر هجده ـ نوزده ساله او ناظر اين تلفن بود. پدر در تلفن با يك مقدار تعارفات صحبت مى‏كرد.   پسر از گوشه و كنار مطلب حدس زد طرف كيست. بعد از تلفن از پدر پرسيد، بابا، با چه كسى صحبت مى‏كردى؟ گفت، با فلان كس. پسر گفت، اينكه طرز صحبت كردن با اينها نيست! گفت، مگر چطور بود؟ گفت، با اينها تعارف كردن گناه است؛ او يك انسان ضد حق و ضد عدل بود، چرا با او اينگونه سخن گفتى؟ اگر شما، با كوته‏بينى و ساده‏انگارى، زود اين واكنش بچه را با اين برچسب كه بچه است و خام است و هنوز چم و خم زندگى و روزگار را نمى‏داند و از آداب معاشرت و سنن روابط اجتماعى بى بهره است محكوم كنيد و بر آن داغ باطله بزنيد، من و شما اگر اين كار را كرديم، در شمار آن قوم بدبخت درآمده‏ايم. دوستانى تشريف دارند كه مسئولان و مربيان واحدهاى گوناگون آموزشى هستند. دلم مى‏خواست مجلس ما وقت بيشترى مى‏داشت و اجازه مى‏داد تا تبادل نظر كنيم نه اينكه فقط بنده حرف بزنم و شما گوش كنيد. دلم مى‏خواست از رفقا خواهش مى‏كردم تجربه خود را در اين ساليانِ درازِ برخورد با نسل جوان طرح كنند تا ببينيم آيا آنها هم اين عرض من را مبنى بر اينكه در نسل نوجوان و جوان زمينه فكرىِ دست نخورده‏تر، آماده‏تر و سازنده‏ترى در زمينه گرايش به حق و عدل و خير يافته‏اند تأييد مى‏كنند، يا احياناً آنها تجربه ديگرى دارند. ولى اسلام براى اينكه در اين مورد نظرى جامع داده باشد حق‏گرايى را منحصر در جوانها نمى‏كند. گاهى اوقات مسأله برعكس است. گاهى پدرى، مادرى، پدربزرگى، مادربزرگى، در راه حق و عدل و خير است و با فرزندان و فرزندزادگانى مسخ شده، خودپرست، و نه حق‏پرست، روبروست؛ تكليف او را هم بايد روشن كرد. مسأله از ديد اسلام روى جوانى و پيرى دور نمى‏زند، بلكه روى حق‏پرستى، حق‏گرايى و باطل‏گرايى دور مى‏زند. لذا قرآن خطاب به نسل جوان مطلبى در اين باره دارد؛ خطاب به پدر و مادر و نسل ميانسال و بزرگسال نيز تذكرى در اين باره دارد؛ خطاب به همه، بدون تفاوت ميان كوچك و بزرگ، نيز يادآورى مؤكّدى دارد. خطاب به نسل نوجوان مى‏گويد: «و وصّينا الانسان بوالديه حَمَلَتهُ اُمُّهُ وَهناً عَلى وَهنٍ و فِصاله فى عامَينِ اَنِ اشكرلى و لِوالِديك الِىَّ المصير و ان جاهداك عَلى اَنْ تُشرِكَ بى ما لَيسَ لَكَ بِهِ علم فَلا تُطِعهُما و صاحِبهُما فى الدُّنيا مَعروفاً و اتَّبِع سَبيلَ مَن اَنابَ اِلىَّ ثُمَّ اِلَىَّ مَرْجِعُكُم فَاُنَبِّئُكُم بِما كُنتُم تَعمَلون.» به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم. مادر با چه حال زار و ناتوانى بار اين فرزند را كشيد! باردارى‏اش تا از شير بازداشتنش دست كم دو سال طول كشيد. ـ دو سال! شما چند سال زندگى مى‏كنيد؟ اگر مادرى چهار فرزند بياورد، شش تا هشت سال از بهترين سالهاى زندگى‏اش را در اين راه سرمايه‏گذارى كرده است. اى فرزند، هشيار باش! مواظب باش! پاس و سپاس اين خدمت مادر و پدر را بدار! سپاسگزار من كه خدايت هستم و پدر و مادرت باش! يادت نرود كه عاقبت پيش من مى‏آيى. حساب اين كار را از تو خواهم خواست. با اين تأكيد خطاب به نسل جوانسال و ميانسال، پاسدارى از پدر و مادر را مى‏خواهد. اما با تمام اين تأكيدها اظهار مى‏دارد كه اگر پدر و مادر به تو ور رفتند كه در كنار آفريدگار جهان خدا يا خدايانى را مورد پرستش و اطاعت قرار بدهى و به خدايى بگيرى، در اين صورت به حرفشان گوش نكن! فقط يك كار بكن: تا زنده هستند سعى كن با آنها مماشات كنى. خوب زندگى كن اما به حرفشان گوش نده. راه خود را برو؛ عصيانگر باش؛ برو دنبال راه آنهايى كه به سوى من (خدايت) روآوردند و بازگشتند. بعد پيش من مى‏آييد و در آن هنگام به شما خواهم گفت چه كار مى‏كرديد. حسابها را آنجا صاف مى‏كنم.  «و وصّينا الانسانَ بوالديه حُسناً و اِن جاهداك لشترك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما. الىّ مرجعكم و انبّئكم بما كنتم تعملون.» اين آيه نيز همان مضمون را به صورت فشرده‏تر دارد. خوب، نسل جوان از اين دستور اسلام چه مى‏فهمد؟ آيا مى‏فهمد كه هميشه بايد سر به راه و دنباله‏رو پدر و مادر باشد؟ بسيار براى من تلخ است كه حتى از ميان دوستان خودمان، پدران و مادرانى تماس مى‏گيرند و مراجعه مى‏كنند، مى‏گويند فلانى، مى‏توانى ما را راهنمايى كنى؟ مى‏گويم، چه فرمايشى داريد؟ چه مشكلى پيش آمده؟ مى‏گويند هيچ، بچه‏ها سر به هوا شده‏اند. به راه ديگرى مى‏روند. مى‏پرسم، به كدام راه؟ وقتى خوب تحقيق مى‏كنى مى‏بينى آقا پسر و خانم دختر نسبت به پدر و مادرش در راه حق جدى‏تر، رهروتر، و كوشاتر است و اختلاف پدر و مادر و دختر و پسر بر سر اين است كه پدر و مادر مى‏خواهند در اين حق‏پرستى و حق‏پايى و راه‏حق پويى ترمز او باشند و او تن به اين ترمز نمى‏دهد. بنده در پاسخ اين پدران و مادران چه پاسخى بدهم؟ نمى‏دانم شما چه صلاح مى‏دانيد، ولى صلاح خدا اين است كه مى‏گويد تو وظيفه دارى به جاى اينكه بچه‏ها را نصيحت كنى مدتى پدر و مادر را نصيحت كنى؛ بگو اى مسلمان، كجاى كارى؟! افتخار كن كه فرزندت از تو در راه حق كوشاتر و پوياتر است. اين چه ژست نامطلوبى است كه گرفته‏اى؟ كمكش كن! ترمز او مباش! بنده به ناچار طبق توصيه خداوند همين كار را كرده‏ام، و باز هم مى‏كنم. قرآن اين نوع عصيانگرى و برآشفتن و تن به فرمان و دلخواه پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ در ندادن را تكريم و تجليل و توصيه مى‏كند و اصلاً فرمان مى‏دهد كه «و ان جاهداك ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلاتطعهما.» من فقط بايد به بچه‏ها همان نصيحت قرآن را بكنم كه «و صاحبهما فى الدنيا معروفاً»؛ راهت را برو، در عين حال با پدر و مادرى كه جور ديگر مى‏انديشند و عمل مى‏كنند پرخاشگرى مكن؛ مماشات بكن. پدرى گله مى‏كرد كه دخترم به خانه آمده، مى‏گويد بابا، آيا اين قاليچه ابريشمى كه روى آن قالى كاشان انداختى در خانه ما زيادى نيست؟ فكر كن بچه‏هاى عمه‏ام، كه خواهر توست، خرج تحصيل ندارند؛ عيد كه مى‏آيد نمى‏توانند لباس حسابى تنشان بكنند؛ آيا اين سزاوار است كه در خانه تو قاليچه ابريشمى روى قالى كاشان بيفتد ولى آنها اينطور باشند؟ بعد اين دختر در اين مورد به پدر اصرار و پافشارى مى‏كند؛ پدر دلخور مى‏شود و شكايت پيش ما مى‏آورد كه آقا، چكار كنيم تا اين بچه‏ها اينقدر در كارها فضولى نكنند؟ مسلمان! اسلام، نوجوانِ فضول بار مى‏آورد. اگر دلت نمى‏خواهد، برو به آيين ديگرى ملتزم شو. به پدر و مادر هم همين را مى‏گويد، «يا ايُّها الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُم اَمْوالُكُم وَ لا اولادُكُم عَن ذِكر اللَّه وَ مَن يَفْعَل ذَلِكَ فاولئِكَ هُمُ الخاسِرُون.» اى انسانهاى صاحب عقيده و معتقد به خدا و راه خدا! اگر ديديد بچه‏ها به راه باطل مى‏روند و شما را به راه باطل مى‏كشانند و علاقه به بچه‏ها مانع حق‏خواهى و حق‏پرستى و راه حق پويى شماست، از بچه‏ها صرف نظر كنيد نه از راه حق. چه افرادى را مى‏شناسم كه ده ـ پانزده سال دنبال اين حرفها دويدند، حالا مى‏بينند واقعاً زندگى را باخته‏اند. دائماً مى‏گويند فلانى، اشتباه رفتيم، عمر خود را ضايع كرديم، اين سالهاى ارزنده را تباه كرديم؛ نمى‏ارزيد! بله، نمى‏ارزد. «لا تُلهكم اموالكُم وَ لا اولادكم عَن ذِكراللَّه و مَن يَفعَل ذلِكَ فاولئكَ هُمُ الخاسرون.» ايمان و عمل بر طبق ايمان مايه نزديكى به حق است. اين است كه سعادت و امنيت خاطر در دو سرا مى‏آورد. فرمان قرآن به نسل ميانسال و بزرگسالِ حق‏پرستى كه در برابر گرايشهاى باطلِ بچه‏ها و جوانها قرار مى‏گيرد اين است؛ فرمان عمومى: «قل ان كان آبائُكُم و ابنائُكُم و اِخوانُكُم و اَزواجُكُم و عشيرتكُم و اَموالٌ اقترفتموها و تجارةٌ تَخشَونَ كَسادَها و مَساكِنُ تَرضونَها اَحَبَّ اِلَيكُم مِنَ اللّه و رَسُولِهِ وَ جهادٍ فى سَبيلِه فتربَّصوا حتّى يأتى اللّه بِاَمرِهِ و اللّه لايَهدِى القَومَ الفاسِقين.» اگر پدرانتان (براى شما نوجوانها)، پسرانتان (براى شما ميانسالها)، برادرانتان، همسرانتان، قوم و خويشانتان، ثروتى كه به دست آورديد، تجارت و داد و ستدى كه از كسادشدنش بيمناك هستيد، خانه و كاشانه و زادگاه و شهر و ديارى كه از آن خوشتان مى‏آيد و آن را مى‏پسنديد، اگر اينها پيش شما دوست داشتنى‏تر از خدا و پيامبر خدا و جهاد و فداكارى در راه خداست، حرفى نيست؛ فقط مى‏گويم منتظر نتيجه شوم اين وضع باشيد و در انتظار آن باشيد كه فرمان قدر الهى فرا خواهد رسيد. بعد هم بيخود نگوييد «اهدنا الصراط المستقيم». اى پدران و مادران؛ اى انسانهايى كه براى شما ارزش و محبوبيت اين چيزها از خدا و پيامبر و فداكارى در راه او بيشتر است، بيخود اهدنا الصراط المستقيم نگوييد؛ چون خداوند مردم دنيادوستِ تبهكار را هدايت نمى‏كند. درگيرى دو نسل وقتى بر سر حق و خير و عدل، از يكسو، و باطل و شر و ظلم، از سوى ديگر باشد، دستور قاطع و روشن قرآن اين است. ابهامى ندارد. فقط يك سؤال پيش مى‏آيد. گاهى، هم ما حق را مى‏واهيم و هم بچه‏ها. يعنى، از نظر اينكه هر دو حق را مى‏خواهيم با هم اختلاف نداريم. هم ما خير مى‏خواهيم هم بچه‏ها؛ هم ما عدل مى‏خواهيم هم بچه‏ها؛ اختلاف نظر در اين است كه ما مى‏گوييم حق اين است و آنها مى‏گويند حق آن است. ما مى‏گوييم عدل اين است، آنها مى‏گويند عدل آن است. ما مى‏گوييم خير اين است، آنها مى‏گويند خير آن است. اينجا چكار كنيم؟ اينجا تكليف روشن است. جناب عالى، به   عنوان پدر و مادر، ولايت فكرى بر فرزندتان نداريد. فرزندتان هم به عنوان اينكه من جوانم و بهتر مى‏فهمم ولايت فكرى بر سركار ندارد. هيچ كدام بر همديگر ولايت فكرى نداريد. ولايت فكرى مالِ وحى است و آگاهان وحى در دايره وحى؛ مال علم است و مطالعات حساب شده در قلمرو علم. نه شما به عنوان پدر و مادر درصدد تحميل نظرتان در نسل نو باشيد و نه نسل نو درصدد تحميل بر شما. اگر ملجأ و مرجعى داريد كه طرفين مى‏پذيريد، به او مراجعه كنيد. اگر مى‏خواهيد با همديگر كاوش مشترك و مباحثه داشته باشيد، خوب، چه اشكال دارد كه پدر با بچه‏اش بنشيند گفتگوى آرام با حق مساوى داشته باشد؟ چه اشكالى دارد كه پدر با دخترش، مادر با پسرش، پدر و مادر با دختر و پسرشان، امكانى براى تبادل نظر سالم در داخل خانواده به وجود بياورند؟ آيا حتماً بايد در مسائل فكرى به عنوان ولىّ اظهار نظر كنند؟ اسلام چنين چيزى نگفته است. بالاتر از اين، اسلام مى‏گويد فرزندانى كه به راه باطل مى‏روند و بعد در روز رستاخيز مى‏گويند خدايا، اينها هستند بزرگترهاى ما و بزرگان ما و اينها ما را گمراه كردند؛ به آنها گفته مى‏شود شما مسئوليت خودتان را داشتيد؛ مى‏خواستيد به حرف اينها گوش نكنيد. اين تربيت اسلام است. اسلامى كه به فرزند مى‏گويد تقليد از پدر و مادر تقليدى باطل است، شما از اين فرزند چه توقع داريد؟ به پدر و مادرى كه بگويند خدايا، بچه‏ها ما را به اين راه كشانده‏اند، مى‏گويد مگر نگفتم دنباله‏رو بچه‏هاى عزيزدردانه‏تان نباشيد؟ استقلال! مگر بچه شما وقتى به سن بلوغ و تكليف مى‏رسد وظيفه ندارد خودش درباره همه مسايل تحقيق كند و از نو دين خودش را انتخاب كند؟ مگر شما نمى‏گوييد اسلام چنين دينى است؟ پس چرا حاضر نيستيد به لوازم اين دين و به لوازم اين مبناى ارزنده عالى انسانى تن در بدهيد؟ هم خدا را مى‏خواهيد هم خرما را! به اين مسايلِ عالىِ اسلام فقط وقتى سرِ منبرها و در مقالات گفته مى‏شود افتخار مى‏كنيد، اما در مقام عمل از آن وحشت داريد؟  درگيرى دو نسل در زمينه حق و باطل، خير و شر، حق و عدل: اسلام اين درگيرى را نه شوم دانسته و نه بد تلقى كرده، بلكه آن را عامل تكامل و تحرك و پويايى جامعه و حق‏پويى و حق‏يابى و حق‏جويى انسانها شناخته است. توصيه مى‏كنم، بر طبق توصيه اسلام، بكوشيد در داخل خانواده حقْ محور برخورد فكرى شما باشد. بزرگترها، به حق تن در بدهيد! بچه‏ها، به حق تن دربدهيد! بگذاريد خانواده هر مسلمانى براستى خانواده اسلامى باشد؛ يعنى تسليم در برابر حق. و اما زمينه دوم درگيرى در مسائل ديگر است. مسائل ديگرى كه در داخل خانواده زمينه درگيرى پدر و مادر و بچه‏ها مى‏شود به دو بخش تقسيم مى‏شود: يكى بخش مربوط به رعايت حدود و حقوق پدر و مادر و فرزندان؛ حق متقابل. دستور اسلام در اين باره اين است كه اى مسلمان، خواه جوانسال باشيد خواه ميانسال يا بزرگسال، سعى كن حقوق و حدود ديگران را رعايت كنى، ولو آنها حقوق و حدود تو را رعايت نكنند. مگر اين قرآن، اين اسلام، اين حديث و سنت نيست كه ما را دعوت مى‏كند به شعار «صِل مَن قَطَعَك»؟ چه شعارى! تا آنجا كه به خودسازى فردى مربوط است و تا آنجا كه عوارض نامطلوب اجتماعى به وجود نمى‏آورد، اى انسان، صِل من قَطَعَك! پدر، مادر، اگر بچه‏ات قدرناشناس است تو وظايفى را كه نسبت به آنها دارى عمل كن. همين‏طور اى فرزندان، «و قَضَا رَبُّك الا تعبُدُوا الا ايّاهُ و بالوالدَينِ احساناً امّا يَبلُغنَّ عِندَكَ الكِبَر، اَحَدُهُما او كِلاهُما، فَلا تَقُل لَّهُما اُفٍ و لا تَنهَرهُما و قُل لَهُما قولاً كريماً. وَ اخفِض لَهُما جِناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَةِ و قُل رَبِّ ارحَمهُما كما رَبَّيانى صغيراً.» فرمان خدايت اين است كه جز يك خداى يكتا را مپرستيد و با پدر و مادر خوشرفتار باشيد. اگر پدر يا مادر، يا هر دو، پيش تو بودند و به سن پيرى رسيدند، در پرستارى از آنها حتى واى هم نگو! آنها را آزار نده. با آنها با احترام حرف بزن. بال براى آنها بر زمين بگستر. براى آنها بال تواضع بر زمين بگستر؛ تواضعى از روى عاطفه و رحمت و مهر و دلسوزى. حتى دعا كن، بگو خدايا، پدر و مادرم را مشمول مهر خودت قرار بده، همان‏طور كه آنها مرا در كودكى پروريدند و پرورش دادند. البته همين آيه يادآور عهد بزرگ فرزند بر پدر و مادر است، چون مى‏گويد، «و قل ربّ ارحمهما كما ربّيانى صغيراً»؛ همان‏طور كه آنها وقتى من كودك بودم مرا پرورش دادند... معلوم مى‏شود پدر و مادر بايد در پرورش فرزندان كوشا باشند تا درخور اين دعا باشند.  به خودم و به شما توصيه مى‏كنم، اگر مى‏خواهيم بچه‏ها در روز فرسودگى و سالخوردگى و پيرى و از كار افتادگى براى ما بچه‏هاى دلسوزى باشند، همين حالا اين مطلب را به آنها ياد بدهيم. چه جور ياد بدهيم؟ آيا به اين شكل كه دائماً در خانه شعار قرآنى درست كنيم كه «و اخفض لهما جناح الذُّلّ من الرَّحمَةَ» مثل آدم طلبكار! درست مثل اينهايى كه در مغازه تابلو زده‏اند كه امروز نقد، فردا نسيه. يا با عمل نشان بدهيم؟ اگر من و شما امروز با عاطفه و محبت و دلسوزى مراقب پدر و مادر بوديم، بچه‏ها خود به خود اين را ياد مى‏گيرند. خانم، دختر شما كه در خانه دهها بار ناظر اين بوده است كه به شوهرتان گفتيد، «آخر من تا كى بايد در پرستارى كردن از مادرت با تو همكارى كنم؟» چه انتظارى مى‏رود كه اين دختر فردا پرستار شما و شوهرتان باشد؟ چند درصد از ما عملاً به اين بچه‏ها درس پدردارى و مادردارى مى‏دهيم؟ ـ لااقل به خودمان راست بگوييم!