مردم سالاری آنلاين 7 شهريور 1396 ساعت 12:27 https://www.mardomsalari.ir/interview/73722/تلاشی-زنده-نگه-داشتن-یاد-شاهنامه -------------------------------------------------- گزارش «مردم سالاری» از متن و حاشیه نمایش زال و رودابه عنوان : تلاشی برای زنده نگه داشتن یاد شاهنامه -------------------------------------------------- متن :  اثری ارزنده از خانم شه ناز روستایی در مجموعه سالن‌های محراب واقع در خیابان ولیعصر اجرا شده است که در پی، خبر‌ها و گزارش‌های قابل تاملی که در رسانه‌ها و سایت‌های مجازی به همراه داشته است، خالی از لطف نیست تا بیشتر به این مهم پرداخته شود. نمایش‌های ایرانی از دیرباز  از مباحث مهم و مورد توجه اساتید این جرگه است. جشنواره  نمایش‌های آئینی سنتی که از تدابیر مدیریتی این حوزه می‌باشد در جهت ترویج این هنر اصیل در دستور کار قرار گرفته است و در ماه پیش رو شاهد برگزاری  جشنواره آئینی سنتی خواهیم بود. متولیان جشنواره نمایش‌های آئینی سنتی  تلاش دارند تا تبلوری بیش از آن چه که این گونه نمایشی در کشور دارد، داشته باشد. تکاپوی چندین دهه اساتید و هنرمندان معاصر بر مرکزیت نمایش‌های ایرانی گویی در حال به بار نشستن  است از آن دسته می‌توان به نمایش زال و رودابه اشاره داشت.  نمایش زال و رودابه به نویسندگی و کارگردانی شه ناز روستایی با شیوه‌های  نمایش‌های ایرانی به صحنه رفته است و از ویژگی‌های مهم این اثر، گونه‌های نمایش سنتی ایران است که تدبیر کارگردانی است تا با این گونه‌ها اعم از نقالی، پرده خوانی و سیاه بازی  کاری کامل از نمایش را بر صحنه نمایش به تماشا بنشینیم. این اثر به قدری مورد توجه قرار گرفته است که از مهمترین تماشاچیان این اثر پروفسور دورتیگه استاد فلسفه دانشگاه سوربن،  شاهنامه شناس و نویسنده کتاب «آیینه هستی، شعر و واقعیت درباره ایران» بود که  نظرات قابل تاملی را از اثر ارائه کرده‌اند.  او درباره اثر زال و رودابه گفت: در این نمایش بازیگران و تماشاگران تحت تاثیر نیرویی بزرگتر از خودشان قرار گرفته بودند که باعث شده بود این نمایش از حالت نمایشی خارج و یک حالت مقدس گونه پیدا کند.  پروفسور دورتیگه شیوه اجرای اثر را مورد توجه قرار داد و اشاره کرد که این گونه نمایشی در ایران باعث زنده نگه داشتن شاهنامه می‌شود و از مهمترین گونه‌هایی است که باید در ایران اجرا شود. این استاد شاهنامه شناس اشاره کرد که در مورد تاثیر بخش‌های شاهنامه در ابتدای قرن 20 تحقیق می‌کند. او تدبیر عدم کاربرد دکور به منظور تمرکز بر روی بازی بازیگران را ستود. او اعلام می‌دارد  با شیوه بازی بازیگران اثر که از نقالان شناخته شده حوزه نمایش ایرانی هستند به کنه نمایش و پیام اثر پیوند خورده است.  گفته‌های پروفسور دورتیگه مرا بر آن داشت تا با هماهنگی قبلی با متولیان نمایش ایرانی سوی مکان برگزاری نمایش زال و رودابه بروم تا پس از دیدن نمایش در مورد آن با مدیریت مجموعه سالن‌های محراب جناب استاد گله دارزاده، استاد فتحعلی بیگی پدر  نمایش‌های آئینی سنتی که گروه اجرایی از دانشجویان این استاد هستند، صاحب اثر خانم روستایی از هنرمندان پرکار هنر نمایش ایرانی، دکتر فریدون جنیدی استاد شاهنامه شناس و مدرس خط و زبان باستانی ایران که مهمان دعوت شده نمایش هستند و عوامل اجرایی  به گفتگو بنشینم.  در خدمت جناب آقای گله‌دار زاده هستیم مدیریت محترم مجموعه سالن‌های محراب؛ هنرمندی که با تمام جوانیش پدرانگی می‌دانند. من سلام می‌گویم و خسته نباشید به شما. خیلی تعریف اغراق آمیزی بود من نه پدری می‌دانم نه پدر هستم نه در زندگی شخصیم  ونه در زندگی اجتماعی و نه در زندگی در حقیقت هنری. یک هنر آموز هستم.  هنرمندان پرکار  نمایش از شما به عنوان پدر یاد می‌کنند و حتما در طول گفتمانمان خوانندگان محترم به این عنوانی که  که به شما دادم خواهند رسید. . .  محبت دارند و مبالغه می‌کنند. خوبی‌های خودشان را می‌گویند. این که هنرمندانی که در مورد مدیر تماشاخانه‌ای که میزبان آنهاست نظر لطفی دارند موجب فخر هست. اما واقعیت این است که مدیریت تماشاخانه نهایتا سرایدار محل یک ملاقات مهم است و میزبان آدم‌های خوب. میهمانان خوب هنرمندان یا  مخاطبان هستند.  رخداد مهم دیدار  آن‌هاست. در نتیجه مدیر یک تماشاخانه برآیند تلاش‌هایش فقط یک ملاقات خوب است.  شما بفرمایید گزینه آثار برای اجرا به چه شکل هست، با توجه به این که چندیست مجموعه سالن‌های محراب مقر نمایش‌های ایرانی شناخته شده است.  صادقانه خدمت شما عرض کنم که بخشی از آن علاقه شخصی است و بخشی ضرورتی است که پسِ این علاقه است، تمهیدات و نظرات شورای هنری مجموعه هم بسیار موثر است. سعی کرده‌ایم در مجموعه محراب منفعل نباشیم، به این معنا که منتظر باشیم تا هنرمندان تقاضاهای خود را ارسال کنند و ما مجبور به انتخاب از بین یک سری آثار محدود باشیم، در مجموعه محراب می‌کوشیم از سبد جشنواره‌ها نمایش انتخاب کنیم، حتی در پاره‌ای اوقات از هنرمندان درخواست می‌کنیم که برای تماشاخانه محراب کارگردانی کنند. به طور کلی اینکه به فرهنگ و هنر ایرانی به عنوان یک میراث ارزشمند نگاه می‌کنیم و این ایده را عملا دنبال می‌کنیم.  به نظر خیلی بدیهی است که ریاضی مردم عوام و محاسبات جغرافیای مردم عوام و هواشناسی عوام‌الناس، خیلی نسبت به ریاضی، جغرافی و هواشناسی دانشگاهی ضعیف تر هست مثل این که پیرمردی ادعا کند که فردا باران می‌آید حالا بیاید یا نیاید اما هواشناسی دانشگاهی ابرها را رصد می‌کند میزان باد، میزان رطوبت، و همه چیز را بررسی می‌کند، پس پیرمردی  که بدون در نظر گرفتن این مولفه‌ها در مورد هواشناسی نظر می‌دهد، یک ساحت کمتری از آگاهی را در خودش دارد. اما هنگامی ‌که به حوزه هنرها  ورود می‌کنیم، مسئله این است که غزل دانشگاهیِ امروز به خوبی غزل حافظ نیست این همه در تاریخ پیش آمده‌ایم اما گویی انگار عقب‌گرد کرده‌ایم، گویی در مثنوی عقب‌گرد کرده‌ایم، در ادبیات حماسی عقب‌گرد کرده‌ایم. یک دوره‌ای رودکی شعر می‌گوید بهتر از پیشینان خودش، و پس از رودکی بهتر از او شعر سروده شده این نشان از نبوغ است. نبوغ یک مساله محاسبه پذیر نیست، در دانشگاه پدید نمی‌آید، لزوما هم سلسله‌وار نیست، یعنی الزامی‌وجود ندارد که در تمام ادوار تاریخی، نبوغ وجود داشته باشد. گاهی نیست و گاهی هست و هدر می‌رود. این آغازگر بررسی‌های شخصی بنده در این زمینه فرهنگ و هنر عوام و هنر ایرانی بوده  است که ماجرا از چه قرار است؟ به چه قراری رسیدید؟   ماجرا از این قرار است که زاییده‌های خلاقیت، ذوق و هنر بدین گونه نیستند که در اثر پیشرفت بشر پیشرفت کنند. گاهی ما زندگیمان به لحاظ علمی، اجتماعی یا مدنی پیشرفت می‌کند  ولی به لحاظ هنر عقب‌گرد می‌کنیم. اساسا به این خاطر که ذات هنر  و آفرینش هنری، با یک بخشی از انسان مواجه است که محاسبه پذیر نیست پس بسیار ممکن است که ما در تاریخ به نقاطی برخوریم که حیرت کنیم، چگونه می‌شود که 800 سال پیش مثلا از نظر تکنولوژی از اکنون بهتر بود؟ همه می‌دانیم که خودرو از گاری کارگرتر است. اما فاصله آفرینش‌های ذوقی و نبوغ‌آمیز انسان 800 سال پیش با محصولات فرهنگی و هنری امروز به اندازه گاری و خودرو نیست. گاهی نسبت‌ها برعکس است. یعنی ما قبلا خودرو داشته‌ایم اما امروز گاری تولید می‌کنیم. به یک باره یک مسئله ای برایم مهم‌تر شد این که هنر عوام خیلی مهم‌تر از هنر دانشگاه است، گواینکه  من دانشگاهی‌ام،  اما هنر عوام، مثل جغرافیا و هواشناسی عوام نیست که با محاسبه ارتقا پیدا کرده، هنر عوام زاییده و آفریده روح و ذوق سرشار یک انسان است که در آن محاسبه دخیل نیست یک ذوق و یک قریحه و یک آن. یک آفرینش ناب است.  با توجه به مقطع بودن روند تاریخ ما که فرمودید به طور مثال رودکی و پس از رودکی، یک انفکاک در بین هنرمندان به وجود آمده این انفکاک از حوزه سیاسی تا اجتماعی صورت گرفت با توجه به فرمایش شما که فرمودید این ذوقی که می‌تواند توسط شخص و یا ملیتی به وجود آمد چگونه باید به دست بیاید؟ ما ملتیم ما ملتی هستیم که باید نگاهمان امتی باشد. نگاه مردمی‌که همه بتوانند با هم باشند. وارد این موضوع نشویم. به خاطر نبوغ هست در یک زمانه ای در یکی رخ می‌دهد در یک زمانی رخ نمی‌دهد در یک زمانه ای رویش دارد، در یک زمانه‌ای رخ نمی‌دهد. یک مثال بیاورم، اتفاقی که دارد رخ می‌دهد و من چندان با شیوه آن همداستان نیستم آن هم ایده وجود تئاتر خصوصی است، این ایده ظاهرا مشکل گشا است اما آنچه امروز وجود دارد مولودِ معیوبی است. ذاتا معیوب نیست، نیاز به برنامه دارد. در این سرزمین آن چه که در مورد فرهنگ ساخته شده تا دوره قاجار، آیا جز صله آن را ساخته ؟ صله در این سرزمین کارساز بوده یعنی حکومت برای فرهنگ همواره هزینه کرده، در این سرزمین، صله دادن، دست کم 4000 سال تاریخ مستند دارد، بسیاری حاکمان برای فرهنگ هزینه کرده‌اند برای نگارش باورهای‌شان صله داده‌اند. برای طراحی بناهای ماندگار صله داده‌اند. نقش برجسته‌ها را با صله ساخته‌اند، کتابت صله داشته است، شعر، نقاشی و موسیقی و. . . همواره همه آن چه که موجب فخرماست در این سرزمین این صله را با خودش  همراه داشته. این سنت صله همه افتخارات تاریخی ما را ساخته است. وگرنه برساخته‌های دیگر که فخرآمیز نیست.  من صله را به عنوان یک اعانه نگاه نمی‌کنم. یارانه ایست که دولت در ادواری که نگاه فرهنگی و متعالی داشته است، برای ایران هزینه کرده که فرهنگ را بسازد چون فرهنگ برایش اولویت است. حالا فکر کنید که می‌خواهیم در این شیوه تحولی ایجاد کنیم. مولودی که پیشنهاد می‌کنیم چیست؟ من می‌گویم آن طرفی که دارد هنر خصوصی چه تئاتر چه موسیقی در هر رشته ای تولید می‌کند نباید قیافه‌اش شبیه بازرگان‌ها باشد. فرهنگ را بازرگان‌ها نساخته‌اند، بازرگان‌ها کارشان بازاری است، روزمره است. این بازرگان که مدعی فرهنگ سازی است موجود خطر‌ناکی است «به ثمن بخس نفروشیم آن چه که در این قرون جمع کرده‌ایم» دولت باید مراقب هنرمندان فرهنگ ساز باشد، هر کسی را بهر کاری ساخته‌اند. باید بازرگانان فرهنگ در بازار روزمره هنر سر جای خودشان باشند، هنرمندان فرهنگ ساز هم در یک برنامه مشخص مورد حمایت دولت باشند، این فرهنگ سرزمین ماست، ما نمی‌توانیم مانند کانادا باشیم، مانند آمریکا باشیم، کانادا همین امسال با کلی سر و صدا جشن صد سالگی تمدن خود را گرفت. آنها چیزی پشت سر ندارند برای همین به سرعت جلو می‌روند، چیزی برای خراب شدن پشت سرشان نیست، میراث فرهنگی کهن ایران میراث بشر است. ما نمی‌توانیم با برنامه‌ای شبیه آنها عمل کنیم. ما به یک برنامه بومی‌ نیاز داریم، برنامه‌ای که مشخصات فرهنگی ما را در نظر گیرد.   پیشنهاد شما چیست؟ باید همه تشکیلات تئاتری کشور در یک برنامه مدون عمل کنند، هر کسی نقش خود را ایفا کند، نه اینکه تنها و تنها رقابت مالی و ستاره‌ها ملاک باشند، وقتی به یک تماشاخانه اعم از خصوصی و دولتی برنامه بدهیم، او در شاکله کلی نهاد تئاتر کشور سازنده خواهد بود. البته این مولود جدید، همین تئاتر خصوصی را عرض می‌کنم، آنقدر به سرعت رشد می‌کند، که واکنش‌های سریعی را می‌طلبد. شاید این ساختار کهنه مرکز هنرهای نمایشی باید نوسازی شود. این ساختار برای دهه شصت طراحی شده است، امروز دیگر پاسخ‌گوی نیازها نیست.  تئاتر خصوصی برنامه محور نیست، اگر هر چه زودتر برایش برنامه ریزی صورت نگیرد ممکن است کار از کار بگذرد، امروز مجموعه‌های خصوصی که آغازگر جریان بودند یا از بین رفته اند یا اعتبار چندانی ندارند، این موضوع باید بررسی شود.  هنوز فصل رویش است بزودی روزِ ریزش می‌رسد. من یک مثال بزنم دیدید در سفره عید سبزه می‌گذاریم سبزه ای که روی سفره می‌گذاریم در خاک کاشته نمی‌شود بر روی آب کاشته می‌شود که خوب دلایل مفصل و معانی ژرفی دارد اما ممکن است که این سبزه گندم بدهد؟ خیر! اما وقتی که دارد سبز می‌شود خیلی زیباست و تا هنگامی‌که رشد می‌کند زیبایی کم نظیری به ما می‌دهد، اما مطمئن باشید ثمر نمی‌دهد تئاتر خصوصی ما سبزه سفره عید است اگر برای رشد و نمو آن زمین مناسبی تعیین نکنیم، روز سیزدهم باید بسپریمش به آب.  به عنوان مدیر فرهنگی و  هنری برای مردم ما بگویید تعریف شما از تئاتر آزاد چیست؟ کمدی‌های شبانه‌ای که تلاش و هدف اصلی شان خنداندن مردم عوام هست برای این که خستگی‌های روزمره‌هایشان را فراموش کنند برای این که لحظات خوشی را در عرض یک ساعت و دو ساعت بگذرانند بی آن که بخواهند فکر کنند و ذهنشان را خسته کنند فقط یک ساعت خوش را سپری کنند آن تئاتر آزاد است.  چرا تئاتر آزاد را عوام می‌پسندند و تئاتری که من و شما داریم برایش زحمت می‌کشیم برای قشر وسیعی از مردم تعریفی ندارد؟ او هم یک مخلوق معیوب است. تئاتر آزاد ایران تا 100 سال پیش یک نمایشی است به نام روحوضی که مردم بانی اجرایش هستند در عروسی‌ها در کافه‌ها در گاراژ‌ها اجرا می‌شود. آن تئاتر تمام حرف دل مردم را می‌زند. تئاتر دوره قاجار و پهلوی را بررسی بفرمایید یکسره طعنه و نیش سیاسی است. سیاه همیشه حاجی را مورد خطاب قرار می‌دهد. حاجی کیست؟ کنایه از نماینده کدخدا در محل است، کدخدا نماینده والی ست، والی منسوب به شاه است. ریزترین جزء شاه را در محل شروع می‌کند به دست انداختن. ارباب مال اندوز است ارباب زن باره است ارباب دروغ می‌گوید ارباب کم فروشی می‌کند و آن سیاه یک آدم ناچیزی است که نقدهایش به کسی بر نمی‌خورد اگر یک بچه با شما شوخی بدی کند به شما بر می‌خورد؟ می‌گویید بچه است حالا بچه‌ترینِ جامعه دارد بزرگترینِ جامعه  را نقد می‌کند. ببینید تئاتر آزاد با این تئاتر چقدر تفاوت دارد؟ یک سره، نقد قدرت است و دارد برای سلامت جامعه نقد می‌کند کم فروشی و مال اندوزی و صفات رذیلانه  را با تند‌ترین طعنه‌ها مطرح می‌کند. این تئاتر آزاد بدل شده است به تئاترهایی با شوخی‌های دم دستی و چیزی که هیچ ارزشی ندارد.  اساتید به این اجرا خرده می‌گیرند. اگر این تئاتر آزاد ادامه تئاتر روحوضی است چرا هیچ نشانی ندارد؟  امروز تئاتر آزاد یک نوع نمایشی است که هیچ ربطی به رو حوضی ندارد. روحوضی‌ها دارند در جای جای این سرزمین اجرا می‌شوند که بسیار ظریف و زیباست. بخاطر زبان نیش دار سیاه و کمی‌کج فهمی ‌در دوره پهلوی،  در مواقعی که ما خیلی ظرفیتمان نسبت به نقد بالا بوده روحوضی هم جانی داشته و در باقی ادوار این نمایش با کج خلقی مواجه بود.  شما به عنوان مدیریت نمایش در  مجموعه سالن‌های محراب که مقر نمایش‌های ایرانی شده است از برنامه‌های پیش رویتان بفرمایید؟  یک سوال از شما می‌کنم یک شاخه هنری در رشته نمایش را نام ببرید که همه ایران برای انسجام و اجرا و تولیدش نقش داشته باشند. بالطبع نمایش روحوضی، چرا نمایش روحوضی؟ به طور مثال چرا می‌گوییم تیم ملی؟ به خاطر اینکه از همه اقوام، اقالیم، اقلیت‌ها و به طور کلی همه مردم ایران ساخته شده است. از همه جای ایران ما بازیکن داشتیم کرد، لر، ترک اما اگر من بگویم تعزیه هم ملی است می‌توانیم چنین ادعایی داشته باشیم؟ تخت حوضی در روزهای آغازینش در گاراژ کلیمیان اجرا می‌شود ارمنی‌ها در آن حضور دارند کمپانی می‌زنند. اهل سنت در شکل‌گیری آن حضور دارند همه اقوام و همه ادیان در اجرا و تولید تخت حوضی نقش داشتند و این هنر بی‌اندازه در کنج کنج این کشور ریشه دارد، برای همین، موضوع علاقه من هم هست. خیلی به آن پرداختم و به آن توجه می‌کنم. در این مکان به نمایش‌هایی که توجه می‌کنیم عموما در این زمینه است و در این تماشاخانه علاقه مندیم که همیشه یک سوغات برای کسی که علاقه‌مند به هنر ایرانی است داشته باشیم. مهر ماه من دعوتتان می‌کنم تعزیه بسیار خوبی در این مجموعه خواهیم داشت، تعزیه‌هایی که همه اساتید ایران حضور دارند. من فکر می‌کنم داستان توجه بیش از اندازه ما به هنر غربی  مثل بحث قند و کشمش است ما بیش از یک قرن قند خوردیم حالا رسیدیم که همان کشمش بهتر است. طول کشید تا فهمیدیم کشمش  مفیدتر از قند است. طول کشید تا فهمیدیم همان پودر سدری که داشتیم از خیلی از این شامپوها بهتر است، در حالی که ما صد سال پیش این سدر را به عنوان یک مطاع سنتی زشت دور ریختیم. همین طور زمان می‌برد تا دریابیم نمایش ایرانی همان کشمش سفره ماست.  شاهد فرمایشات شما کار زال و رودابه. . .  زال و رودابه به عنوان نمایش این روزهای تئاتر محراب به شدت کار جذابی‌ست. ایشان تسلط دارند به هنر روایی و این تسلط در کار ایشان هم دیده می‌شود و کاملا مشهود است. از گروه خوبی هم استفاده کردند. این گروه می‌توانند ایده‌ها را نشان دهند. دو بازیگر خوب و پشت صحنه خوب.  یکی دیگر از ویژگی‌های مهم این اثر زنان هستند. همه در این اثر زن هستند. از لحظه ورود به لابی سالن زنانگی مشهود است. یک لطافتی در این روایت وجود دارد یک مادرانگی در این روایت وجود دارد که کسی باید خیلی با هنر بیگانه باشد که آن را درک نکند. این هنر خیلی خوی مادرانه دارد. اصلا شبیه زبان رسمی ‌پدرانه ما نیست. خشک نیست، عبوس نیست، دستوری نیست، خیلی لطیف، همه گره‌ها باز می‌شود، انگار مادری با لالایی دارد می‌خواباند فرزندش را. هنگامی‌که اولین بار من با این اثر روبرو شدم طبیعتا بخاطر این ویژگی از شورای هنری مجموعه، خواستم تا کار را نظارت کنند و دعوت کردم اجرای عمومی ‌داشته باشند و در اولین برخوردی که با این اثر داشتم  دیدم هر چه عاطفه دارند ترکیب کرده‌اند و چقدر این اتفاق عاطفی است. کمتر شد، با این نمایش به سفر رفتم، وقتی نمایش تمام شد دیدم از سفر بازگشتم و در بین تماشاچیان دارم تشویق می‌کنم. در این مجموعه تصمیم گرفتم حداقل  یک اثر ایرانی در هر دوره اجرایی داشته باشم.  تنها نمایش ناب ایرانی که ذاتا و اساسا ایرانی باشد که در یک ماه گذشته در تهران در حال اجرا بود زال و رودابه است. در روزهای اجرای زال و رودابه من با تماشاگرانی مواجه شدم که توریست بودند یک دسته هلندی زن و مرد آمدند به دیدن کار.  چگونه متوجه این کار شدند؟  از مترجمشان خواسته بودند که جستجو کند در مورد هنر نمایش ایرانی که نمایش ایرانی ببینند و تنها نمایش ایرانی ای که بود زال و رودابه بود. آن‌ها با این که زبان پارسی نمی‌دانستند اما اثر را می‌فهمیدند و بسیار ارتباط گرفته بودند. پروفسور دورتیگه که شاهنامه شناس و ایران  شناس هستند آمدند ایران و این نمایش را دیدند و به واسطه تسلطی که بر شاهنامه داشت بسیار خوشحال شده بودند با دیدن این نمایش. ایشان به واسطه تسلطی که بر شاهنامه داشت و ادبیات ایران بسیار مشعوف شده بود از دیدن اثر و بازی بازیگرانش که آنقدر مسلط به نقش پرداخته بودند. ما به محض پایان نمایش زال و رودابه نمایش سیاه بازی داریم. ما تصمیم گرفتیم به عنوان هدیه همیشه یک اثر از نمایش ایرانی داشته باشیم.   لطفا زبان مادرانه را تعریف بفرمایید. شاهنامه به واسطه داشتن داستان‌های پهلوانی به عنوان یک اثر پدرسالارانه در بین مردم شناخته شده است این که شما در اثر خانم روستایی زبان مادرانه را که از شاهنامه وام گرفته تعریف می‌کنید بسیار قابل تامل است.  بگذارید تعریف کنم آن چه که رسمی‌و عبوس است و شبیه قانون و دستور، پدرانه است هر آن چه که در خانه در گوش فرزند لالایی می‌شود مادرانه است. وقتی یک اثر که مهم نیست در ابتدا توسط پدر یا مادر سرایش شده، توسط مادر لالایی می‌شود مادرانه می‌شود مهم نیست که بن آن قصه کجاست مادر مادرانه قصه می‌گوید قصه دد و دیو بگوید یا قصه جنگ، قصه آب یا ستاره همان قصه را پدر به گونه دیگر می‌گوید. ما در جامعه مواجه با هنری می‌شویم که ساخته می‌شود اما در خانه چیز دیگری ساخته می‌شود. زبان پدرانه است یا مادرانه؟ بالطبع زبان همیشه وابسته به مادری است. زبان پدرانه ما چند قرن عربی بوده است. آیا فردوسی در شاهنامه کاری مادرانه کرده یا پدرانه؟ شاهنامه توسعه زبان مادری است فردوسی مادرانه زبان را در زهدان شاهنامه پرورانده است. بسی رنج بردم در این سال سی. . .  و خود فردوسی کاملا مادرانه به زبان می‌پردازد، مادرانگی و زنانگی برای فردوسی بسیار مهم است. در داستان ضحاک هدف چیست؟ مگر یکی از اهداف نجات خواهران یا دختران جمشید نیست؟ مگر زال برای دستیابی به رودابه تلاش نمی‌کند؟ مگر رستم برای معشوقش تلاش نمی‌کند؟ این همه هدف در حماسه بزرگ پارسی، مگر زن نیست؟ البته نه فقط در ایران و شاهنامه چنین باشد. که در اثر هومر، هلن اسیر است. روزی جستجو می‌کردم در آثار ایرانی دنبال ویژگی‌های ایرانی بسیار مواقع نقوش ابزار و ادوات جنگمان را از همسایگان حتی یونان و روم وام گرفتیم. ما حتی بسیاری از نقوش مان را می‌بینیم که وام‌دار هند و روم و مصر هستند. همین طور متقابل آن کشورها هم از ما وام گرفته‌اند. پس کجا می‌توان دُر نابی را که ویژگی این سرزمین است پیدا کرد؟ کجا می‌توان از نشان‌ها و نقش‌های این دیار سراغ گرفت جز در زنان قصه‌های  ایران. شما هیچ راهی ندارید جز این که در بررسی زن به این حقیقت به شناسه‌های این دیار دست پیدا می‌کنید. در بررسی مرد شما به یک التقاطی مواجه هستید مردی که معلوم نیست چند درصدش ایرانی است چند درصدش بین‌النهرینی است چند درصدش هندی و یا مصری است اما زن اینطور نیست زن خصوصیتش با سرزمینش همراه است. بنابراین می‌توان صفات زنان را صفات این سرزمین بدانید چون صفات زمین است صفات مادر است.   و پیام آخر شما. میراث فرهنگی لزوما میراث ملموس نیست تنها تخت جمشید و پارسه گَرد میراث ما نیست، تنها این‌ها به واسطه لمس و دیدارشان میراث نیست. گاهی یک جمله میراث است، گاهی یک خوراک، گاهی یک نمایش میراث است گاهی یک شیوه نوشتن. همیشه میراث چیزی نیست که بشود لمسش کرد. گاهی میراث ناملموس است. گاهی فکر می‌کنیم نمایش سیاه بازی و عمو نوروز ، همیشه هست، اما نه اگر بهشون توجه نشود می‌میرند. من معتقدم در حوزه نمایش‌های ایرانی ما با یک پیکر محتضر مواجه هستیم شاید ما آخرین نسلی هستیم که نمایش ایرانی را می‌بینیم. شاید فرزندان ما هیچ وقتِ دیگر این هنر را نبینند. این پیکر محتضر در آخرین نفس‌هاست.   در خدمت دکتر جنیدی پژوهشگر شاهنامه و مدرس خط و زبان باستانی ایران هستیم.  فریدون جنیدی هستم خاک پای تمام ایرانیان. برای بار سوم می‌آیم کار زال و رودابه را می‌بینم. من که سال‌ها سینما و تئاتر نرفتم برای بار سوم می‌آیم که کار زال و رودابه را ببینم. به نظر من باید یک روز این کار در صحنه‌های جهانی تکرار بشود که ببینند چگونه می‌شود با دیدگاه‌های هنری تازه در حقیقت داستان‌های کهن را نمایش بدهند و همواره جذاب باشد.  در مورد داستان زال و رودابه برایمان بگویید.  زال و رودابه در حقیقت یک پسر و دختر هستند که دلداده هم می‌شوند و سختی‌هایی در بین راهشان هست. از جمله در راه زال، سام نریمان پهلوان ایران است و از طرف دختر مهراب کابلی که با این پیوند مخالفند اما با راستی و درستی به پیوند هم می‌رسند که حاصل این پایداری و درستی رستم پهلوان است که سر آغاز بخشی از پهلوانی تاریخ ایران را بر عهده دارد و در حقیقت به پایانی فرخنده می‌رسد. این داستان بخشی از تاریخ پهلوانی ایران را دربر می‌گیرد. این ظاهر داستان می‌باشد که باطن داستان را نمی‌توانم الان بازگو کنم باید مراجعه کنید به اثر بنده «داستان ایران» در دفتر دوم که می‌بینید چقدر این داستان از نظر تاریخی مهم است. در اینجا در ظاهر داستان از نظر اجتماعی و احساسات پاک دو دلداده مهم است و کوششی که می‌کنند تا پیروز بشوند بر مخالفت‌ها در آن بخش؛ تفسیر داستان، خیلی مهم خواهد بود که به یاری یزدان چاپ کتاب در دست قرار بگیرد به این داستان به شکل گسترده پرداخته شده است.  با خانم روستایی در صحن محراب وارد گفتگو می‌شوم. خانم روستایی نویسنده و کارگردان آثاری چون؛ ورثه‌آمیز جعفر، هزار و یک مکر، خونه قمر خانم،  مقالاتی چون؛ زن در نمایش شادی آور، زن، تئاتر و سنت، بررسی عناصر روایی نمایشی زلیخا نامه، گفته پردازی در سه گانه نمایشی روایی محمد چرمشیر. شما به عنوان هنرمندی که عاشقانه تلاش می‌کند تا  نمایش ایرانی در درخشش باشد خلق آثار دارید و کار به صحنه می‌برید در خصوص نمایشی که همه را گرد هم آورد بگویید.  این که شاهنامه یک جور در واقع  شناسنامه ما ایرانی‌ها هست و هویت ماست و چه زن و چه مرد باید در پاسداشت آن کوشا باشیم و به درستی  نگهش داریم بر کسی پوشیده نیست. من یک ایرانی هستم و باید قطعا سهمی ‌داشته باشم در حفظ و نگهداری شاهنامه. اما به عنوان یک زن که  در عرصه تئاتر فعالیت می‌کند طبیعی است که بیشتر بروم به طرف شخصیت‌های زنان شاهنامه.خب نگاه من نگاه زنانه است و پرداختن به شخصیت سیندخت در شاهنامه از این قرار است که خود ما داریم می‌بینیم که در گوشه گوشه جهان جنگ و نفرت و خونریزی هست بین قوم‌های مختلف. زال و رودابه با توجه به عاشقانه بودن  و زیبا و ظریف بودن شخصیت سیندخت بود که من را به این سمت برد و به این داستان کشاند. شخصیت این زن که درایت و تدبیر به خرج می‌دهد که بین دو سیاست یا دو سرزمین یا دو ملت صلح و دوستی ایجاد کند برایم مهم بود با توجه به موقعیت سیاسی و جغرافیایی که در آن هستیم در دنیا نه تنها در ایران.  شیوه اجرایی شما شیوه سنتی نمایش‌های ایران است. به عنوان معلم و مربی که به زودی قامتتان به ردای استادی مزین می‌شود بفرمایید  با آموزه‌های تئاتر اروپایی در دانشگاه به این وادی آمدید چه شد که با رویکرد نمایش ایرانی شناخته شد آثار شما؟ شما لطف دارید من همیشه می‌آموزم. این نوع نمایش امکانات زیادی دارد چون نمایش ایرانی یک نوع نمایش روایی است. یعنی نمایشی که پایه آن بر اساس تعریف کردن است یعنی رخدادی که در گذشته در یک مکان دیگر رخ داده است ما آن را روایت و یا تعریف می‌کنیم. نمایش روایی درواقع همانطور که گفتم گونه‌های مختلف نمایش ایران اعم از نقالی، پرده خوانی، تعزیه و سیاه بازی که در دسته نمایش‌های روایی قرار می‌گیرد. حالا چرا من این گونه نمایشی را انتخاب کردم؟ برای این که امکان اجرای صحنه‌های فراواقعی را در داستان‌های اساطیری به ما می‌دهد مثلا در داستان زال و رودابه بارگاه مهراب را بخواهیم به تصویر بکشیم ودر برابر بارگاه منوچهر شاه و یا سام و حتی زال، نمایش روایی این امکان را می‌دهد که بدون هیچ دکور و آکساسواری فقط بر پایه دکور تعیین کنیم که این مکان بارگاه منوچهر شاه هست، اینجا بارگاه مثلا مهراب شاه کابلی هست. نیازی نیست که ما با دکور و آکساسوار نشان بدهیم و تماشاچی هم باور می‌کند. من در تمام کارهایم از این شیوه استفاده می‌کنم. نقش پوشی هم در این اثر هست مثلا دو تا بازیگر در این اثر حضور دارند که 21 نقش را بازی می‌کنند این فقط در روایت هست که می‌توان به تماشاچی گفت این الان سیندخت بود حالا می‌شود رودابه و یا الان سندخت بود الان می‌شود دایه. فقط در نمایش روایی است که می‌توان چنین کاری را کرد چرا چون ما اول با تماشاچی قرارداد کردیم که اینجا بارگاه منوچهر شاه است. در این صورت ما با روش اجرایی خود قراردادها را  باور پذیر می‌کنیم. ضمن این که هر تماشاچی با تخیل خودش آن مکان را تصور می‌کند در واقع تماشاچی قوه تخیلش قوت پیدا می‌کند. در واقع ما اگر 40 تا تماشاچی داشته باشیم 40 تا بارگاه داریم چون هر کدام یک جور می‌بینند. اگر به این سبک برویم با توجه به این که هزینه‌ای که برای تئاتر داده می‌شود بسیار ناچیز است و حتی گاهی پرداخت نمی‌شود این روند می‌تواند کمک کند به توان اجرا.  نگاه شما به اثر نگاه پر از ایده است که مبتنی بر بازیگردانی شماست که ملزم به داشتن بازیگر خوب هست. بازیگران شما بسیار مسحور حضور دارند.  باز ما مدیون شاهنامه هستیم. اساس کار ما شاهنامه است. تمام نقال‌ها نخستین چیزی که سراغش می‌روند شاهنامه است چون پر از اتفاق است. به نظر من فردوسی بیشتر نمایش‌نامه نوشته است همه چیز توسط فردوسی تصویر شده همه چیز دیده شده و نوشته شده ما نقالی را با بازی ترکیب کردیم. به گونه‌ای نقالی و بازیگری تئاتر را درهم ترکیب کردیم. گونه‌های پرده خوانی و سیاه بازی را ترکیب کردیم تا مانع بشویم از خسته شدن مخاطب. در نقالی ما با یک ربع اجرا مواجهیم اما در این اثر ما با یک کار 50 دقیقه‌ای مواجهیم.  فقط نقالی کردن تماشاچی را خسته می‌کند از این جهت ترکیبی از گونه‌های نمایش ایرانی را به صحنه بردم. نگاه زنانه کار شما مورد توجه واقع شد در این خصوص بفرمایید. سیندخت یک مادر است و نگران فرزندش که می‌توان ربط داد به کابل و ایران چون کل جهان را  یک تمثیل می‌توان دید که مادرانگی روی دو سرزمین منعکس می‌شود و یک مادر در بین این دو سرزمین عامل دوستی و پیوند می‌شود. مادرانگی عنصر مهم در این اثر بود که به جای جنگ و ستیز به پیوند می‌رسد. من در این اثر بیشتر متمرکز بر این ویژگی زنانه شدم که بخاطر پشتیبانی از فرزندش جان خودش را دریغ نمی‌کند و با تدبیر و درایت پیش می‌رود. این حضور تمام ابعاد نمایش را رنگ داد.   در خدمت استاد فتحعلی بیگی هستیم پدر معاصر نمایش‌های سنتی ایرانی. استاد گزیده ای در مورد نمایش تاریخچه نمایش ایرانی بفرمایید. آن چه که امروزه به نام تئاتر می‌شناسیم و در سالن‌های مدرن فرهنگی دارد اجرا می‌شود وارداتی است اما پیش از این که تئاتر اروپایی وارد ایران بشود و ایرانی‌ها با شیوه تئاتر اروپایی آشنا بشوند خود ما جلوه‌هایی از تئاتر و نمایش را داشتیم. درست است که خیلی‌ها می‌گویند این تئاتر نیست می‌تواند تعریف تئاتر غربی شامل حال نمایش ایرانی نشود اما این به این معنا نیست که هیچ گونه پدیده نمایشی ای به منظور اجرا در حضور تماشاگر نداشتیم هم نمونه شادی آورش را داشتیم هم نمونه سوگ نمایش را داشتیم که مشهورترین آن تعزیه است و نمونه ی تک نفره آن را داشتیم که نقالی بوده است. هم نمونه عروسکی اعم از خیمه شب بازی و جی جی وی جی و صندوق بازی و امثال این‌ها. این هم طبیعی است که در دل هر فرهنگی و در میان هر قوم صاحب تمدنی بالاخره پدیده‌هایی از نمایش ظهور و بروز پیدا می‌کند. دلیلی هم ندارد همه پدیده‌های نمایشی دنیا هم مطابق تعریف ارسطو باشد. ارسطو نوع خاصی از تئاتر را دیده است و آن را تعریف کرده است. خب به طور طبیعی در دوره‌ای که ایشان زیست داشتند از تئاتر چین خبر نداشتند، از تئاتر ژاپن خبر نداشتند، حداقل از نمایش ایرانی هم خبر نداشتند. طبیعتا این شکل نمایشی که از زمان صفویه به این طرف ما داریم در زمان ارسطو وجود نداشته که ایشان در جریان قرار بگیرد. اما هیچ کدام از این پدیده‌ها را نمی‌توان گفت که نمایش نیست. نمایشی است از نوع خودش که زیر مجموعه تئاتر روایی است. یادمان باشد اغلب پدیده‌های نمایشی شرق زیر مجموعه تئاتر روایی بوده است. حالا در این سده اخیر با نمایش اروپایی آشنا شده‌اند. حالا در دل پدیده‌های  نمایشی ما آثاری دارد که وقت‌هایی بلوغ و ظهور می‌کند که ما عنوان آن را می‌گذاریم نمایش ایرانی. حال ما آن چه را که  توجه داریم برای تعریف این ساختار است. ساختار دراماتیک یک اثر روایی که حالا تحت تاثیر قرار و قاعده‌هایی به اجرا در می‌آید. این قرارهایی که تحت عناون نمایش تخت حوضی و نقالی بوده همه شیوه ای از اجراست که می‌تواند مورد استفاده نمایش گران امروز ما قرار بگیرد که البته گفته شود  که متن و اجرا در نمایش‌های ایرانی تابعی از هم هستند. یعنی اگر قرار است ما اثری تحت تاثیر ساختار دراماتیک، تخت حوضی و نمایش نقالی به وجود آوریم آن متن باید بر طبق قرار و قاعده‌هایی که سابقه دیرینه دارد در اجرای آن آثار لحاظ بشود. برای مثال  اگر زلیخا نامه می‌نویسم که متاثر از پرده خوانی و تعزیه هست در اجرا هم باید به بخش‌هایی از این قواعد و قرار‌ها متعهد باشیم. گرچه ما در پرده خوانی شکلی از روایت را داریم که چهارسویه اجرا نمی‌شود خود به خود سه سویه اجرا می‌شود حال اگر تحت تاثیر آن بخواهیم کاری را ارائه بدهیم باید تابعیت قرار بدهیم بخشی از قراردادها را در نظر بگیریم. این تعریف ما از نمایش ایرانی است.   لطفا درباره یک نمونه شاخص در نمایش ایرانی اثر زال و رودابه توضیح دهید.  طبیعتا با توجه به شناختی که من از خانم روستایی دارم زال و رودابه را تحت تاثیر نمایش ایرانی نوشتند که متاثر از نقالی است و به عبارت دیگر هنر روایتگری است همین  که یک مقدار فراتر رفت فراتر به این معنی که ما اگر چه در هنر نقالی، نقال ضمن روایت احوالات شخصیت‌های مختلف به جای آنان نیز گاهی ایفای نقش می‌کند اما این ایفای نقش خیلی به سمت نقش پوشی و تقلید نمی‌رود به این معنا که بخواهد تیپ سازی کند برای هر نقشی چون آن داستانی که دارد روایت می‌کند یا نقلی را که می‌گوید خیلی در صحنه‌ها یا حوادثش ما فرصت پردازش به گفتگوهای طولانی نداریم. در نقل، بیشتر روایت است و نقالی که دارد نقل می‌کند رفتار اول شخص از خودش بروز می‌دهد اگر گفت حرکت کرد حرکت می‌کند اگر گفت نشست می‌نشیند اما من هیچ وقت در هیچ نقلی ندیدم چه بسا هم نشود که یک گفتگوی طولانی بین دو نفر را نقال بخواهد مدام بگوید چون اقتضای کار اجازه گفتگوی طولانی را نمی‌دهد اما کار خانم روستایی را هنگامی‌که نگاه می‌کنیم بجای یک نقال دو نقال داریم دو راوی و دو بازیگر وجود دارد.  به همین علت در این شیوه از کار این زمینه فراهم است که این دو نفر در دو نقش گاه شروع کنند به گفتگو کردن. حال وقتی دو نفر می‌شود، گفتگو صورت می‌گیرد و نقالی می‌تواند با دو نقال صورت بگیرد که همین را وقتی توسعه می‌دهی می‌رسیم به شبیه خوانی از نوع خودش، خب به طور طبیعی وقتی ایشان چنین تجربه‌ای کرده هم نسبت به پیشینه این شیوه از نمایش توجه داشته که به نقالی و تخت حوضی هم پرداخته و توجه داشته اما زمان از تک نفره فراتر رفته و دو نفره کرده اما با استفاده از فن روایت به گونه ای تنظیم کرده که این نمایش بتواند قابل اجرا باشد. ایشان جزو تجربه‌های قابل توجه است و این که نشان می‌دهد یک مسیر و راه دیگری می‌تواند وجود داشته باشد برای این که بتوانیم از نقل یک نفره به نقل دو نفره برسیم و زمینه‌ نمایشی کردن را فراهم کنیم.  از زبان اثر  زال و رودابه بگویید؛ زبان زنانه. . .   به طور طبیعی وقتی بانویی می‌آید اثری را می‌نویسد و شخصیت‌های زن  به آن می‌پردازد از آن حس و حال زنانه بهره می‌گیرند به هر حال در هر نوشته ای این روحیه می‌تواند تاثیر بگذارد. یک نکته ای در میان است داستانی که ایشان انتخاب کردند داستانی است که قهرمان اصلیش یک زن است. سیندخت که نه تنها این زن زمینه‌های پیوند دو دلداده را فراهم می‌کند بلکه زمینه‌های صلح دو حکومت و سرزمین را بر قرار می‌کند و این که چقدر می‌تواند عشق زمینه ساز این وحدت و اتحاد باشد. از منظری که ایشان نگاه کردند خوب منظری بسیار انسانی است و مورد تامل در وادی زنانه.  برسیم به بحث جشنواره آئینی سنتی. شما بانی زنده مانی نمایش ایرانی هستید می‌گویم زنده مانی چون ما شاهد هنگامه و هیاهوی نمایش ایرانی در سطح کشور نیستیم به دلایلی که خود شما آگاه هستید. بدعت جشنواره آیینی سنتی بدعت شماست برای همه گیر شدن نمایش ایرانی لطفا در این خصوص بفرمایید.  البته تدبیر من به تنهایی نبوده جمعی بودند که در زمان مدیریت جناب آقای دکتر منتظری شکل گرفت و جناب دکتر عزیزی خانم تقیان حضور داشتند. خود جناب آقای منتظری نظر مثبتی داشت با توجه به شرایط پیشنهاد دادیم یک کانون نمایش‌های آیینی سنتی دایر شود زیر مجموعه انجمن نمایش که این کانون یک آیین نامه‌ای دارد که شرح وظایفی را دوستان تعیین کردند که در راستای آن این رخدادها به وقوع بپیوندد. البته در این سالیان دراز که تقریبا سه دهه می‌شود خب این کانون مطابق برنامه‌هایی که پیشنهاد می‌دهد و درخواست‌های که داشته است نتوانسته مورد حمایت قرار بگیرد. در این دایره قرعه به نام ما افتاد که ما دست بگیریم این مسئولیت را اما طبیعتا دوستان دیگر کمک کردند تا این ساختار شکل بگیرد و دوستان کمک کردند تا این مجموعه پشت به پشت رواج پیدا بکند. این کانون یکی از پیشنهاداتش برگزاری جشنواره بود که افت و خیز‌هایی داشته است. مثل این که فردی هنگامی‌که مدیریت را دست می‌گیرد نظرات خودش را در این فرآیند می‌آورد. یک دوره‌ای آنقدر دیر جنبیدند که برگزار نشد متاسفانه حالا از یک دوره‌ای پیشنهاد شد یک سال در میان برگزار شود. حال خوشبختانه تا کنون ادامه پیدا کرده است. اتفاق مهمی‌که افتاده است این است که تبدیل شده است به یک جریان.  جشنواره‌ای که در نخستین دوره اش در جدول 12 اثر شرکت کرده‌اند حال الان جدول را نگاه می‌کنید متوجه می‌شوید که چقدر توسعه پیدا کرده. در دوره‌های اولیه دو یا سه گروه بیشتر نبودند که شرکت می‌کردند اما بعد‌ها شبیه خوانی 60 تا 70 متقاضی دارد. این یک اتفاق میمون و مبارک است چرا که به پیشنهاد یکی از تعزیه‌خوان‌های پیشکسوت که نزدیک 70 سال سابقه تعزیه‌خوانی داشت پیشنهاد شد که برای این جشنواره تعزیه غریب پیشنهاد بدهید یعنی تعزیه‌ای که ناشناس است و تعزیه خوان‌ها نسبت به آن خیلی اشراف ندارند. این تعزیه‌هایی که خوانده می‌شود به تعزیه‌های خودی معروف است که شناخته شده است و رواج دارد. خب این پیشنهاد مورد استقبال قرار گرفت و اجرا شد. به برکت این پیشنهاد خیلی از تعزیه‌خوان‌ها نسخه‌های قدیمی‌را که دیگر در صندوق خانه‌ها بود بیرون آوردند و نمونه‌ای مطرح شد که خیلی جالب بود ضمن این که هم خوانده شد هم دیده شد و مطرح شد و علاوه بر آن‌ها همین رویه باعث شد خیلی از متونی که امکان داشت هرگز خوانده نشود به عنوان تعزیه به زیور اجرا آراسته شد. مانند تعزیه انوشیروان و آذرگشسپ بانو یا تعزیه امیرکبیر. این تعزیه تعزیه‌هایی نبود که مردم متقاضی آن باشند و مردم نذر کرده باشند مگر گروه‌های تعزیه حرفه‌ای که سالیان سال تعزیه می‌خواندند گاهی آن را اجرا کنند. به طور مثال مجالسی که مربوط است به معجزات و یا تعزیه‌هایی که با تعزیه‌های مذهبی خوانده می‌شود سنخیت داشته باشد. اما وقتی بررسی می‌کنیم می‌بینیم که این شجره طیبه ریشه‌‌‌‌اش تا اواخر قاجار و اوایل پهلوی خشک نشده بود و در اواخر دوره قاجار این تحولات در آن ایجاد می‌شد. یعنی بارقه‌های شکل‌گیری نمایش‌های ایرانی اینجا پیدا شد که دیگر با روی کار آمدن دولت پهلوی و یک سری حوادث دیگر، با سنت تعزیه‌خوانی داشت این اتفاق می‌افتاد که از دل تعزیه  نمایش موزیکالی به وجود بیاید که همه چیزش ایرانی بود. یکی از اتفاق‌هایی که در این جشنواره افتاده است این است که  تجربه‌ای که پیش می‌آید منتقل شود به نسل جوان و تحصیل‌کرده چنان که باز پیش‌بینی می‌کنیم که اگر برای آموزش آن‌هایی که به سراغ این نمایش‌ها می‌آیند نمایش‌های سنتی ایرانی؛ نقالی، شبیه خوانی، تخت حوضی اگر دانشگاهی شکل بگیرد اتفاق مهمی ‌رخ خواهد داد  که اگر نشود بیم آن می‌رود که یکی دو دوهه دیگر به دست فراموشی سپرده شود  اگر چه  به برکت وجود امکانات تصویربرداری وصدابرداری و ضبط اسناد آثار خلق شده ماندگاری پیدا می‌کند اما ما داریم می‌بینیم که چه خواسته‌هایی در زمینه‌های نمایش‌نامه‌نویسی چه کاستی‌هایی در زمینه بازیگری وجود دارد باز می‌بینید یک بازیگر درگیر اجرای  چندین کار است چرا چون نیروی این کار کم است و باید دانشگاهی تاسیس بشود نیرو بپرورد تا خطر خاموشی این رشته از بین برود. اما با این حال  اکنون هم جای خوشحالی است. یک دوره‌ای بود پیش از انقلاب نه تنها برای تعزیه بها قائل نمی‌شدند بلکه جایگاهی برای آنان وجود نداشت به طوری که آنان مجبور می‌شدند بروند در پاتوق‌هایی اجرا کنند و یا نمایش تخت حوضی که به شکل بسیار رنگ و رو رفته اجرا می‌شد و به شکل میان برنامه در تئاترهای لاله‌زار اجرا می‌شد و یا در تئاتر حافظ نو اجرا می‌رفت آنقدر بها داده نشده بود که یکی از پایگاه‌های نمایش‌های ایرانی شده بود این مکان. حتی برای اجرا این نوع نمایش مکان قابل اجرا و درخوری وجود نداشت تا این که رفته رفته این هنر در مکان خاص خودش برپا شد و همچنین به درخواست ما توجه شد و با برگزاری این جشنواره این گونه فرهنگی احیاء شد و تا کنون به حیات خودش ادامه می‌دهد.  بازیگران و عوامل اجرا سارا عباس پور متولد 1362 کارشناسی سینما گرایش تدوین که دارای سوابق فرامرزی کارگردانی و نقالی است که در این اثر مورد توجه و تحسین واقع شده است. سوابق کارگردانی او به قرا زیر است:  نمایش دو زبانه پرشین نایت در کشورهای ایران، اسلونی و هلند اجرای نقل تطبیقی همزادهای اسطوره‌ای در کشورهای آلمان و صربستان اجرای نقالی انفرادی و گروهی در کشورهای فرانسه، ایتالیا، ارمنستان. سارا عباسپور بازیگری را از سال 79 آغاز کردند با اساتیدی چون داوود فتحعلی بیگی، قطب الدین صادقی و نصر‌الله قادری.  مرجان صادقی فعالیت خود را از سال 71 با استاد فتحعلی بیگی آغاز کردند سال 83 به علت تعلق خاطر به اسطوره‌های ایران و ادبیات کهن زیر نظر استاد به یادگیری نقالی پرداختند در ادامه با استاد جنیدی آشنا شدم و دوره شاهنامه‌خوانی و یادگیری خط و زبان پهلوی را در کلاس‌های ایشان داشتم. همزمان در مراسم‌های بزرگداشت در کنار استاد جنیدی نقالی کردم. همکاری من با خانم روستایی در سال 86 بود در اثر ایشان به نام هفت خواب که همکاری ما بعد از این اثر همچنا  ادامه دارد.  سوگل ساربان نوازنده اثر که مدرس موسیقی می‌باشند در جشنواره تئاتر عروسکی با خانم روستایی آشنا شدند. سارا چیت زن دانش آموخته طراحی و دوخت لباس و جامعه شناسی در مقطع کارشناسی ارشد.  از سال 86 با خانم روستایی همکاری خود را آغاز کردند.  گزارش و گفت و گو : فاطمه مشهدی باقر