مردم سالاری آنلاين 12 بهمن 1399 ساعت 14:07 https://www.mardomsalari.ir/news/144146/تهران-آرزو-کن -------------------------------------------------- عنوان : برای تهران آرزو کن! -------------------------------------------------- شهر، سیاه ترین روزهایی را که هیچ تاریخش به یاد ندارد سپری می کند. بیماری، گرسنگی و فقر همه جا را فراگرفته. هر روز آدم های بیشتری می میرند. متن : شهر، سیاه ترین روزهایی را که هیچ تاریخش به یاد ندارد سپری می کند. بیماری، گرسنگی و فقر همه جا را فراگرفته. هر روز آدم های بیشتری می میرند. آنهایی که از کرونا ویروسِ چینی نمرده اند، یا خودکشی می کنند یا اضطراب و غصه های تمام ناشدنی راه گلویشان را می بندد تا دیگر این مازوت عزیز را استشمام نکنند.  اجاره ها بالا رفته، بالا و بالاتر. آدم ها به یکدیگر خشونت می ورزند، ورزیدنی دَریدن وار. ویروس جهش یافته هم به شهر راه یافته. مردم واکسن می خواهند، کسی پاسخگو نیست. قیمت نان چند برابر شده. کُلّیه های فروشی روی دَست دُکترها مانده. شب شده اصلن. شب شده و اعضای شورای شهر تهران، پنهانی، بنرهای بزرگی را به در و دیوار و پل های عابر شهر نصب کرده اند: برای تهران آرزو کن.... تمام تنت می لرزد. مردی ژولیده میان اتومبیلها عبور می کند و تو به پل عابر بالای سرت نگاه می کنی. صدای خواننده بالاتر می رود: تو از شهر غریبِ بی نشونی اومدی... کاسه ی گدایی پیرمردِ خمیده ی ژولیده نزدیک تر می شود. راننده می خندد. انگار چند تا دندان طلا هم دارد. حالت تهوع می گیری. آرزوی من یک سطل زباله ی جادار و مطمئن است که عضو محترم محجبه و مومنه بگذار سر کوچه مان. آرزوی من برداشتن تیر چراغ برق از وسط کوچه است. می دانم. کار سختیست برای شما مسئولانی که به فکر مایید . اما سالها است که این تیر می رود در چشم و چالمان. آرزوی ما یک چندتایی لامپ معمولیست که کوچه ما روشن شود و هر شب مردها انگولک مان نکنند هرچند که نور باشد بهتر انگولک می کنند. این کارها را که بلدید. نگویید بلد نیستید. خودم دیدم توی رزومه تان بود. آنقدر کم توقع شده ایم که فکر می کنیم این سطل آشغال و لامپ و اینها هم از سرمان زیاد است. فکر می کنیم باید در محله جوانمرد قصاب کابل برق فشار قوی بگیرتمان و بمیریم. فکر می کنیم باید له شویم و بمیریم زیر آوار خانه های قولنامه ای در کوچه های بیست سانتی مان. یا در خلازیری فرحزادی جایی همراه سُرنگ دستمان ریقِ رحمت را سر بکشیم و حقمان است. حقمان است... اصلن بیایید حرف های ناامیدکننده نزنیم. یک خبرنگار بدبختی هی حرف ناامیدکننده می زد و هی اخراج می شد. شما آرزویت چیست عضو عزیز؟ راستی  به بچه هایتان در فرنگ خوش می گذرد....؟ آساره کیانی