مردم سالاری آنلاين 12 خرداد 1398 ساعت 19:51 https://www.mardomsalari.ir/note/108741/شیر-یا-پرستو-مساله-این -------------------------------------------------- عنوان : شیر یا پرستو، مساله این است! محمدحسین روانبخش -------------------------------------------------- این روزها شیر ایرانی باغ‌وحش دوبلین به نام «کالینی» عازم تهران شد تا برای مدتی در کنار کامران، شیر نر ایرانی قرار بگیرد. اولین مواجهه این دو شیر ایرانی حاوی نکاتی شنیدنی بود: متن : این روزها شیر ایرانی باغ‌وحش دوبلین به نام «کالینی» عازم تهران شد تا برای مدتی در کنار کامران، شیر نر ایرانی قرار بگیرد. اولین مواجهه این دو شیر ایرانی حاوی نکاتی شنیدنی بود:   🔸 کالینی: وای ، هوای وطن ! اینجا ایرانه، ایران من؟!   🔹 کامران: درسته عزیزم  مرز پرگهر، خاک زرخیز وطن، دیار فریدون و رستم و سهراب. فقط عزیزم، مراقب باش، اینجا خیلی بد رانندگی می کنن، ممکنه یکدفعه یکی بیاد زیرت بگیره و بره!   🔸 کالینی: اوه، ما که توی باغ وحشیم، اینجا هم ماشین میاد مگه؟!   🔹 کامران: آره، معمولا همه جا راننده بی احتیاط هست؛ شکارچی غیرمجاز هم همه جا هست، حواست رو جمع کن، ممکنه یکدفعه یکی بهت شلیک کنه و پوستت رو بکنه، ببره بفروشه؛ میدونی! یک کم وضع اقتصادی خرابه!   🔸 کالینی: تو داری کم کم منو میترسونی!   🔹 کامران: نه ، نه ... فقط منظورم اینه که احتیاط کنی. مثلا اگر کسی با چاقو اومد طرفت فرار کن؛ سعی نکن قهرمان بازی دربیاری!   🔸 کالینی: چاقو ؟! دیگه چی؟   🔹 کامران: توی خورد و خوراکت هم مواظب باش. مرغ هاشون هورمونیه، برنج خارجی هم نخوری بهتره، توی شیر هم معمولا وایتکس میریزن که تمیز باشه!   🔸 کالینی: چه ماه عسلی دارم من بدبخت؛ اینجا چرا این جوریه؟ من انتظار یک بهشت رو میکشیدم، بهشت وطن!   🔹 کامران: همونه عزیزم، درسته، فقط تو این بهشت اختلاس زیاد شده، مشکلات روانی هست و از این چیزها... عادی میشه برات! راستی یه چیزهایی هم به نام پرستو هست، تو که پرستو نیستی؟!   🔸 کالینی: نه من شیرم ، مثل خودت!   🔹 کامران: راستشو بگو، اگه پرستوی مهاجری، چیزی هستی بگو، قول میدم فقط یک گلوله خرجت کنم!   🔸 کالینی: گلوله ... شوخی می کنی؟   🔹 کامران: والا دقیقا نمی دونم، بستگی داره به اینکه تو پرستو باشی یا پروانه. اگه پروانه باشی که منم شمع میشم برات؛ ولی اگه پرستو باشی ... اگه پرستو باشی ...   در این لحظه کامران کمی عصبانی می شود، به طرف کمد می رود و کالینی از وحشت غش می کند و کامران مثل جن زده ها نگاهش می کند. مسئول شیرها نمی داند چه خبر شده است و می رود که با بقیه بنشینند و تحلیل کنند که چی شد که همچین شد!