۱
چهارشنبه ۷ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۳:۰۳
گفتگو با سودابه مرادیان کارگردان مستند «ماشین روز قیامت» درباره جانبازان اعصاب و روان

آنها از رفتن به جبهه پشیمان نبودند

هر جنگی مشکلات بسیاری را پدید می‌آورد و نتایج منفی آن گاها تا نسل‌ها باقی می‌ماند و بدتر از آن؛ قربانی‌های بی‌نام و نشانی را بر جای می‌گذارد.
آنها از رفتن به جبهه پشیمان نبودند
هر جنگی مشکلات بسیاری را پدید می‌آورد و نتایج منفی آن گاها تا نسل‌ها باقی می‌ماند و بدتر از آن؛ قربانی‌های بی‌نام و نشانی را بر جای می‌گذارد. جانبازان اعصاب و روان و خانواده‌های آنان جزو قربانیان در سکوت جنگ تحمیلی هستند و با وجود آنکه رشادت‌های آنان باعث شد دچار مشکلات ذهنی شوند، اما متاسفانه یادی از آنان نمی‌شود و کمتر کسی از مصائبی که آن‌ها و خانواده‌هایشان می‌کشند، اطلاعی دارد. به مناسبت هفته دفاع مقدس، «مردم‌سالاری آنلاین» گفتگویی با خانم «سودابه مرادیان» مستندساز و کارگردان ایرانی انجام داده است. کارگردانی که در دهه 70 شمسی، مستندهای بسیاری در خصوص زنان روستایی ایرانی ساخته و آثاری نیز در خصوص «جانبازان اعصاب و روان» ساخته است و مستند «ماشین روز قیامت» ساخته او، محور گفتگو است. سودابه مرادیان در 21 آذر سال 1351 متولد شد و در سال 1374 از دانشکده سینما فارغ‌التحصیل شد و نخستین اثر خود به نام «قافله سالار» را ساخت. او در بخش‌های دیگری هم مانند «سازمان نظام پرستاری» مستندهای آموزشی ساخته‌است. خانم مرادیان ساکن نیویورک است و در مراکز آموزشی متعددی در این کشور به تدریس فیلمسازی می‌پردازد و اولین فیلم بلندش به نام «پولاریس» را نیز در آمریکا ساخته است و بازیگرانی نظیر بهرام رادان و الیزابت رم در آن ایفای نقش کردند. او در زمان حضور در ایران نیز سمت‌های مختلفی در حوزه فیلم داشت. خانم مرادیان بابت آثارش جایزه‌های مختلف داخلی و بین‌المللی را کسب کرده است.
 
علت اینکه آسایشگاهی را در تهران برای ساخت این فیلم انتخاب کردید چه بود؟
من در آن زمان تهران زندگی می‌کردم و طبعا موضوعاتم را در تهران و شهرهای دیگر ایران و خاورمیانه انتخاب می‌کردم. آن زمان هنوز از ایران مهاجرت نکرده بودم. گهگاه می‌بینم کسانی در مورد فیلم نظر می‌دهند که چرا یک فیلمساز از امریکا آمده و فیلمی راجع به جانبازان ساخته است و می‌فهمم دچار این سو تفاهم هستند. این فیلم قبل از مهاجرت من ساخته شده و البته اگر بعدش هم ساخته می‌شد فکر نمی‌کنم سوال برانگیز بود؛ به عنوان فیلمسازی که ۱۷ سال در ایران فیلم ساخته است. 
 
شما تجربه زیادی در خصوص جانبازان اعصاب و روان دارید، در ساخت یک مستند یا فیلم درباره آنان، چه الزاماتی وجود دارد؟
همدلی و همدردی و شناخت مهمترین عامل در ساخت هر مستندی است. و اینکه به شخصیتها و موضوعاتمان به عنوان کالای تبلیغاتی و جشنواره ای نگاه نکنیم. در مورد این موضوع حساسیت به مراتب بیشتر است، بخاطر شکننده بودن بیماران أعصاب و روان و خانواده‌هایشان. مشاوره مداوم با یک روانشناس یا کسی که شخصیت‌های فیلم را به خوبی می‌شناسد بسیار مهم است. من در تمام مدت فیلمبرداری و حتی بعد از آن در مدت تدوین از آقای «مجید امرایی» که در آن بیمارستان از نزدیک با بیماران کار می‌کرد کمک و مشاوره می‌گرفتم. ایشان هم هر جایی لازم می‌دیدند با دکترها یا پرستاران مخصوص آن بیماران مشورت می‌کردند. نکته دیگر اینکه حضور گروه ما در بیمارستان؛ حضوری تهاجمی نبود. من معمولا یا تک نفره فیلم می‌گرفتم یا نهایتا با یک فیلمبردار و دستیار این کار را انجام می‌دادم. ما با آن‌ها زمانهای طولانی بدون دوربین حرف می‌زدیم، غذا می‌خوردیم، تلویزیون می‌دیدیم و در محوطه آسایشگاه راه می‌رفتیم. انقدر به حضور من عادت کرده بودند که من را خانم پرستار صدا می‌کردند. به نظرم برای ساخت مستندی که قرار است فضای واقعی یک محیط را منعکس کند و شخصیتها هم در مقابل دوربین خودشان را زندگی کنند، این شیوه به خصوص با گروههای آسیب پذیر لازم است.
ساخت مستند ۳ سال طول کشید، آیا قصد داشتید حالات خاصی از جانبازان را ثبت کنید یا طولانی بودن علت دیگری داشت؟
بیش از ۳ سال. حدود چهار سال طول کشید. من فیلم را با سرمایه شخصی خودم و بدون هیچ بودجه ای می‌ساختم بنابراین مجبور بودم همینطور که به بیمارستان رفت و آمد می‌کردم و تصاویر مختلف ضبط می‌کردم یا تصاویر آرشیوی آقای امرایی را می‌گرفتم، فیلم‌های دیگر خودم را هم بسازم. آن زمان با تلویزیون قرارداد ساخت فیلمهای زنان روستا را هم داشتم و باید به شهرهای مختلف سفر می‌کردم و ساخت این مستندها همزمان بود. خوشبختانه همین فاصله عمق بیشتری به فیلم داد و به خصوص داستان گم شدن و برگشت محمود هم که بسیار مهم بود – و اتفاقات دیگر برای بقیه شخصیتها -  در همان فواصل پیش آمد. 
 
وضعیت فرهنگسازی در آن زمان در خصوص جانبازان اعصاب و روان، چه وضعیتی داشت و دیدگاه مردم در خصوص جانبازان اعصاب و روان چه بود؟
مردم شناخت زیادی نداشتند چون نشان دادن این موضوع در رسانه ها ممنوع بود. مثل الان نبود که به راحتی راجع به این موضوع صحبت میشود. البته مردم هنوز هم شناخت عمیقی ندارند. گاهی کسانی فیلم من را می‌بینند و به من پیغام میدهند که بعد از دیدن این فیلم نگاهشان به جانبازای اعصاب و روان تغییر کرده است و احساس همدلی و صمیمیت در آنها ایجاد شده است و این من را خیلی خوشحال می کند اگر حتی دید یک نفر عوض بشود.
 
مستند شما پس از سال‌ها مجوز پخش گرفت، چه تناقضاتی میان دیدگاه‌های مستند و مسئولان وجود داشت؟ و چه عواملی در دیدگاه‌ها سبب شد مجوز اکران بگیرد؟
همانطور که گفتم در آن زمان موضوع جانبازان اعصاب و روان ممنوع بود چون فکر می‌کردند تصویر قهرمانانه جانباز را خدشه دار می‌کند. به من می‌گفتند باید یک تصویر با شکوه از آنها نشان بدهی و نباید ضعیف دیده بشوند. من معتقد بودم تصویر من یک تصویر انسانی و واقعی است که اتفاقا عظمت آن‌ها را نشان میدهد. خیلی از آن‌ها با همان حال می‌گویند حاضر هستند دوباره برای کشورشان بجنگند. 
کم کم با تغییر مدیریتها نگاه عمومی هم عوض شد و فکر می‌کنم این خط قرمز کم کم با گذشت زمان از بین رفت. الان می بینیم به راحتی حتی در تلویزیون دعوت می‌شوند و صحبت می‌کنند. آن سال‌ها حتی تصور این موضوع هم محال بود. 
 
آیا بازخوردهای مستند، انتظارات شما را برآورده کرد؟ 
بله بسیار زیاد. جوانهایی که بعد از جنگ به دنیا آمدند و این فیلم را می‌بینند به من می‌گویند که علاقمند‌ شدند که بیشتر راجع به جنگ و آثار آن تحقیق کنند. خیلی ها به من می‌گویند که دیگر نگاهشان به جانبازان و خانواده‌هایشان، نگاه ایدیولوژیک نیست و آن‌ها را از خودشان می‌دانند و احساس همدلی می‌کنند. کسانی از من می‌پرسند چطور می‌توانند کمک کنند و افراد بسیار دیگری هم می‌گویند که هیچوقت فکر نمی‌کردند جنگ می‌تواند چنین تبعات طولانی و پیچیده‌ای داشته‌باشد و موضوع جانبازان اعصاب و روان برایشان مهم شده است. خوشحالم که این فیلم در ایران در شهرهای مختلف نمایش داده شد و دی وی دی فیلم هم پخش شده است و به راحتی همه می توانند به آن دسترسی داشته باشند. جالب اینجاست که حتی جانبازان جنگ یا خانواده‌هایشان با من تماس می‌گیرند و تشکر می‌کنند از اینکه درد دل آنها مطرح شده است و من را با محبتشان شرمنده می‌کنند. 
 
فرهنگ‌سازی‌هایی که در این‌سال‌ها صورت گرفته است آیا موثر بوده یا نتیجه نداشته؟ علت تاثیر یا عدم تاثیرگذاری آن‌ها چیست؟ و آیا کلا فرهنگ‌سازی صورت می‌گیرد؟!
خیلی در این مورد نمی‌توانم نظر بدهم چون چند سالی است ایران زندگی نمی‌کنم و جامعه ایران به سرعت نور هر روز در حال تغییر است.  
 
عمده دیدگاه خانواده جانبازان راجع به وضعیت آنان چه بود؟ همسر و به خصوص فرزندانشان چه دیدگاهی داشتند؟
در آن زمان خیلی راضی نبودند و مشکلات زیادی داشتند همانطور که در فیلم گفته میشود. امیدوارم در این سال‌ها این مشکلات حل شده‌باشد.
 
جانبازان چه دیدگاهی راجع به خودشان و چه دیدگاهی راجع به جنگ تحمیلی داشتند؟ چه دیدگاهی راجع به آن‌روزهای جامعه داشتند؟
فکر می‌کنم این‌ها در فیلم نشان داده شده است. من سعی کردم نتیجه مشاهدات خودم را تصویر کنم. ولی در مجموع ندیده‌ام کسی را که پشیمان باشد و بگوید ای‌کاش به جبهه نرفته‌ بودم.
 
 
طی ساخت مستند آیا کسی از جانبازان، از آسایشگاه خارج شد؟ و در چه وضعیتی بود که اجازه دادند در بیرون از آسایشگاه زندگی کند؟
 گهگاه به مرخصی فرستاده می‌شدند. اگر رو به بهبود بودند و خانواده‌شان آمادگی نگهداری از آنها را داشت می‌رفتند و مدتی با خانواده زندگی می‌کردند. ولی بیمارانی که حادتر بودند باید در بیمارستان تحت نظر می‌بودند یا اگر خانواده‌ای توانایی کنترل بیماران را در خانه نداشتند، همانطور که همسر یکی از بیماران در فیلم اشاره می‌کند، در بیمارستان می‌ماندند و خانواده‌هایشان فقط برای ملاقات می‌آمدند. معمولا بیمارن اعصاب و روان درمان قطعی ندارند که کاملا بهبود پیدا کنند و به خانه فرستاده بشوند. اکثرا بین خانه و آسایشگاه در رفت و آمد هستند. 
 
دردناکترین بخش زندگی جانبازان اعصاب و روان چیست؟
حتی سوال شما باعث شد اشک من سرازیر بشود. واقعا نمی‌دانم تنهایی خودشان دردآورتر است یا رنج خانواده‌هایشان...
 
شما ساکن امریکا هستید و در آن کشور کهنه سربازان و مجروحان جنگی زیادی وجود دارد؛ مردم آن کشور چه دیدگاهی راجع به جانبازان اعصاب و روان دارند؟
اینجا (در آمریکا) سربازان بسیاری حتی از جوانان هستند که به خاطر حضور در جنگ دچار PTSD(اختلال اضطراب پس از حادثه) شده‌اند و هر روز گوشه ای از کشور، اتفاقی می‌افتد که حاصل این بحران‌های روانی است. اینجا نهادها و بنیادهای مختلفی برای مشاوره و حمایت از سربازان به طور کلی وجود دارد ولی کفایت این حجم از سرباز و مجروح را نمی‌کند. مردم حس همدلی دارند و کم و بیش با این موضوع آشنا هستند چون فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی زیادی درباره آن ساخته شده است.
 
در آخر اگر حرفی مانده بفرمایید.
حرفی نیست. فقط امیدوارم درد آنهایی که “واقعا” برای این مملکت جانشان را گذاشتند کمی کمتر بشود و خانواده‌هایشان آرامش داشته باشند. 
گفتگو: سیدمهدی داودی
کد مطلب: 156331
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *