۲
دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۸:۳۱
مدیر گروه جمعیت شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران:

کاهش باروری در ایران مسأله اجتماعی است، نه بحران

چالش ها و مسائل ناشی از انتقال جمعیتی و شناسایی مسائل محتمل ناشی از گذار جمعیتی ایران از اهمیت بسیار برخوردار است. به نحوی که از این مساله به صورت یک بحران نام برده می شود. آیا در حقیقت با بحران مواجه هستیم؟
عکس:الهام درفشی
عکس:الهام درفشی

 چالش ها و مسائل ناشی از انتقال جمعیتی و شناسایی مسائل محتمل ناشی از گذار جمعیتی ایران از اهمیت بسیار برخوردار است. به نحوی که از این مساله به صورت یک بحران نام برده می شود. آیا در حقیقت با بحران مواجه هستیم؟ سیاست گذاریهای تشویقی شتابزده  برای افزایش باروری، هشدارهایی در قالب تبلیغات در رسانه ملی وهمچنین انتشار پژوهش های جمعیتی درباره پیر شدن جمعیت کشور تا چه اندازه با حجم بحران همخوانی دارد؟  به دلیل اهمیت و نقش سیاست های جمعیتی و ضرورت شناخت درست و جامع مسائل جمعیتی  و همچنین درک بهتر وضعیت ساختار سنی جمعیت گفت و گویی با  آقای دکتر مجید کوششی عضو هیأت علمی و مدیر گروه جمعیت شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران انجام دادیم. در گفت و گوی مردم سالاری با دکتر کوششی، چالشهای جمعیتی ایران، سیاستهای تشویقی اخیر برای افزایش جمعیت و نگرانیهای موجود از سالخورده شدن جمعیت کشور بررسی شده است. این گفت و گو بابی را برای بررسی مباحثی همچون سالخوردگی جمعیت و سالمندی در جامعه و مسائلی که در سه دهه آینده کشور جمعیت کشور با آن مواجه خواهد شد باز می کند. گروه اجتماعی روزنامه مردم سالاری تصمیم دارد در خصوص واکاوی مسائل مربوط به  ساختار جمعیت، این سری از گفت و گو ها را با اساتید جمعیت شناسی دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای معتبر کشور ادامه دهد. از شما دعوت می شود درآینده نزدیک گفت و گوی دیگر ما را با دکتر کوششی درباره "سالمندی" مطالعه کنید.

 

----به عنوان اولین سوال مولفه های تغییرات جمعیتی  موثر در ساختار سنی جمعیت کشور چه تعریفی دارند و چگونه عمل می کنند؟

تغییرات جمعیتی به تغییراتی اطلاق می شود که از طریق سه مولفه ظاهر می شوند. زاد و ولد، مرگ و مهاجرت. این سه مؤلفه از رفتارهای باروری، مرگ و میر و مهاجرت حاصل می شوند و اصلی ترین عامل تغییرات ساختار جمعیتی هستند. هرگاه در این سه مولفه تغییرات عمیق و تعیین کننده ای اتفاق بیفتد ساختار سنی جمعیت هم تغییر می کند و پیامد آن تغییر در سهم و تعداد جمعیت سنین مختلف است. در این بین یکی از این سه عامل از همه موثرتر است. تغییرات زاد و ولد مستقیما و بالنسبه سریع و به تبعیت از شدت تغییرات می تواند شدیداً منجر به کاهش و افزایش تعداد کودکان شود و در نتیجه بیشتر از دو عامل دیگر ساختار سنی جمعیت را تغییر می دهد. مثلا اگر نرخ مرگ کاهش پیدا کند، کم و بیش همه گروههای سنی از آن متاثر می شوند و تفاوت سنین به آن اندازه و شدت نیست که در تغییرات باروری رخ می دهد. به عبارت روشنتر، مرگ و میر کم و بیش همه سنین را تحت تاثیر قرار می دهد، چون همه آدمها به اشکال مختلف در معرض مرگ هستند. اما مهاجرت کمی متفاوت از دو عامل دیگر است. اگر مهاجرت شدت داشته باشد می تواند ساختار سنی را به شیوه ای متفاوت از زاد و ولد تحت تاثیر قرار دهد. از آنجا که در مهاجرتهای اختیاری، جوانان و خصوصاً مردان نقش مهمتری دارند، مهاجرت معمولاً از طریق کم و زیاد شدن جمعیت جوانان، مثلاً جمعیت در سن کار، بر ساختار سنی جمعیت تأثیر می گذارد. به عنوان مثال، در نواحی روستایی سهم زیادی از جمعیت سنین کار از روستاها خارج و به مناطق شهری و توسعه یافته تر (جایی که فرصت های شغلی بیشتری به آنان می دهد) وارد می شوند. یعنی به جایی می روند که به نیروی کار آنان احتیاج دارند. در واقع مهاجرت گروه سنی خاصی را در سطح سرزمین جابه جا می کند و این جابجایی، ساختار سنی و نیز ترکیب جنسی جمعیت را تغییر می دهد. مهاجرت به عنوان دومین عامل مؤثر بر ساختار سنی جمعیت محسوب می شود. گرچه تخلیه بخشی از سنین بخصوص از یک نقطه و وارد شدن آن به بخش دیگر در ساختار سنی جمعیت دو منطقه مهاجر فرست و مهاجر پذیر موثر است اما عملاً مهاجرت در کشورهای بزرگ و پرجمعیتی چون ایران (لااقل در سطح ملی) قادر نیست نقشی را که زاد و ولد در این مورد ایفا می کند بازی کند. به طور کلی اثر مهاجرت بر ساختار سنی جمعیت ملی کاملاً تابع میزان مهاجرت و بزرگی و کوچکی جمعیت های ملی است.

----- در چند سال اخیر شاهد بروز نگرانیهایی درباره ساختار سنی جمعیت در بین سیاستگزاران و بخشی از محققان حوزه جمعیت هستیم. آنچه که در چارچوب سیاست های جمعیتی بعنوان پیامد کاهش زاد و ولد در ایران مطرح می شود چگونه ارزیابی می کنید؟

من در این موضوع، با به کار بردن واژه بحران به دلایل متعدد موافق نیستم. مهمترین دلیل من این است که معمولاً از واژه بحران یک معنای ذاتاً منفی و گاه غیرقابل اجتناب و به عقیده بنده ناامیدکننده فهم می شود. دلیل دیگر من این است که در جوامعی که خیلی پیشتر (در مواردی بیش از یک قرن) تجربه این تغییرات را دارند، کاهش باروری هرگز به صورت بحرانی هویدا نشده است. سطح پایین باروری در ایران واقعاً یک مسأله اجتماعی است ولی نه یک بحران. درک سیاستی ما از نظریه گذار جمعیتی این است که مرحله کنونی گذار جمعیتی ایران هم یک دوره تاریخی در تحولات جمعیتی است که در جوامع زیادی تجربه شده و در همه دنیا تجربه خواهد شد. اما این مسأله اجتماعی ایران دارای مختصات منحصر بفردی است. اولین اینکه سطح زاد و ولد ما در گذشته بالاتر از خیلی از جوامع دیگر بوده است و این ویژگی کاهشی را که در دهه های 1370 و 1380 تجربه کرده ایم بزرگتر جلوه می دهد. دوم این که ایران راه چند ده ساله را طی دو دهه پیموده و سرعت کاهش باروری ما بسیار بالا بوده است. و بالاخره اینکه از آن سطح بالا و با آن سرعت به باروری پایین تر از سطح جانشینی رسیده ایم. مسأله باروری جمعیت ایران در پرتو دانش ما در مورد این خصوصیات روشن می شود و نیازی هم به تعریف آن به عنوان بحران نیست.

بعد دیگر مسأله کاهش باروری در ایران موضوعی است که به ساختار سنی جمعیت مربوط می شود و کسانی که طی سال های اخیر خیلی بدبینانه به این موضوع نگاه کرده اند در واقع خواسته یا ناخواسته به تاثیر سه عاملی که ذکر شد، علی الخصوص زاد و ولد بر روی ساختار سنی تمرکز می کنند. وقتی از تاثیر زاد و ولد، مهاجرت و مرگ و میر بر ساختار سنی جمعیت صحبت می کنیم منظورمان تاثیر این عوامل بر روی همه گروههای سنی است و نه فقط یک گروه خاص. متاسفانه این اظهار نظرها اغلب از سوی افراد غیرمتخصص مطرح می شود. در بررسی های علمی درباره ساختار سنی جمعیت همه سنین باید دیده شوند تا بتوان تغییر ساختار سنی، توزیع سنی، ترکیب سنی و ترکیب جنسی جمعیت را تحلیل و بر مبنای آن اظهار نظر کرد.

 به عنوان مثال در شهرستانهای مهاجرفرست یک جریان مهاجرت از روستا به شهر و یک جریان مهاجرت شهرهای کوچک و کمتر توسعه یافته به شهرهای بزرگتر رخ می دهد، مثل مهاجرت از مناطق روستایی و فقیر کشور در استانهایی چون ایلام، لرستان، و...  با یک نگاه اجمالی متوجه می شویم که دراین مناطق جمعیت یک گروه سنی خاص کمتر از گروههای دیگر است. در این مناطق عمدتاً جمعیت مردان در سن کار کمتر از شمار زنان در این سنین است. این واقعیت مهم روشن نخواهد شد مگر همه گروهها را ببینیم. باید مردان در برابر زنان و سنین مختلف را در مقابل هم از یکسو و همه آنها را یکجا و به صورت یک کل در نظر گرفت تا بتوان گفت آیا ساختار سنی تغییر کرده است یا نه.

----- آیا ساختار سنی جمعیت کشور برایندی از تاثیر این سه عامل و همه مشاهدات و مقایسه ها در کل کشور نیست؟

بله. اما یکی از آنها یعنی زاد و ولد در سطح ملی عامل مهم تری است. وقتی در سطح کوچکتر از ملی مثل استانها، شهرستانها، بخش ها و سکونت گاههای شهری و روستایی صحبت می کنیم، عامل مهاجرت گاه حتی پررنگتر هم به نظر می رسد. به عنوان مثال اگر در یک روستای 1000 نفری 300 مرد مهاجرت کنند، چون عمدتاً جوانان مهاجرت می کنند تاثیر مهاجرت بر ساختار سنی- جنسی جمعیت چشمگیر است. اما در سطح ملی این اتفاق به این شدت رخ نمی دهد، خصوصاً اینکه ایران کشور پرجمعیتی است. تاثیر مهاجرت را بر ساختار سنی تنها می توان در کشورهای کوچک مثل سنگاپور یا کم جمعیت مثل استرالیا یا در مواقع بحرانی مثل جنگ ها و وقوع بلایای طبیعی گسترده (مثل آنچه که در افغانستان رخ داده است) دید. اما در شرایط عادی عملا در هیچ جمعیت ملی این اتفاق نمی افتد.

-----دغدغه کسانی که نگران سالخوردگی جمعیت هستند ناشی از بی توجهی به کدام بخش از فرایند تحلیل ساختار سنی جمعیت است؟

   مهمترین مشکل وقتی ظاهر می شود که افراد از هر دسته و گروهی و بدون داشتن هرگونه تخصص و تجربه وارد بحث می شوند. منظور من نخبگان جامعه، رهبران مذهبی، رئیس جمهور یا نمایندگان مجلس نیست. ورود به چنین مباحث راهبردی و استراتژیکی اصلاً از وظایف نوشته یا نانوشته آنان است. اما پرداختن به زوایای مهمتر و جزئیات بیشتر را باید به کسانی واگذار کرد که سالها در این حوزه و در هر تخصص مرتبط آموزش دیده، آموزش داده و پژوهش کرده اند. متأسفانه طی این چند سال شاهد بوده ایم که افرادی مثلاً با تخصص پزشکی و تنها به این دلیل که نماینده مجلس بوده یا در پستی اجرایی و مدیریتی مشغول بوده اند، در رسانه ها و مجامع دیگر در این زمینه اظهارنظرهای تخصصی کرده اند. در حالی که اگر دقت بفرمایید برای مثال هیچ استاد علوم پزشکی به صرف اینکه پزشک است و مثلاً مبحثی از مباحث جمعیتی (باروری و مرگ و میر) بین جمعیت شناسی و علوم پزشکی مشترک است، در چنین سطح تخصصی ورود نکرده اند. در حالی که جمعیت شناسی یک علم و تخصص مثل بقیه علوم و تخصص ها است. موضوع، روش و نظریه هایی برای شرح جزئیات جمعیت های انسانی دارد و به خوبی قادر به تحلیل همه جانبه ابعاد مهم رفتارها و فرایندهای جمعیتی است. بنابراین عدم تخصص و همانطور که عرض کردم عدم وجود رویکردی جامع که مبتنی بر روش و نظریه جمعیت شناختی باشد، مهمترین منشأ دو نوع خطایی است که پیشتر ذکر کردم، یعنی مقدمات اشتباه برای طرح موضوعات مهم و درست یا نتیجه گیری اشتباه از مقدمات درست در این زمینه بوده است.

------در صورت بروز تغییر در تناسب سنی و آنچه ساختار سنی جمعیت گفته می شود، با چه وضعیتی  به لحاظ جمعیتی روبرو خواهیم بود؟

در این مورد لازم است به دو موضوع جداگانه اشاره شود. اول اینکه بر هم خوردن تناسب جمعیت گروه های سنی مهم مثل سالمندان و جوانان به نحو قابل توجه مربوط به آینده نسبتاً دور (سه دهه و بیشتر) است. اما مسأله سالخوردگی جمعیت ایران درآینده نزدیک اول دراثر افزایش شانس زنده ماندن افراد تا سنین بالا و دوم در اثر زاد و ولد صرفا در قالب تغییرات ساختار سنی کشور قابل مشاهده و گفتگو است. در شرایطی که جمعیت سالخورده می شود نسبت بین جمعیت بزرگسال و سالمند به کودک و نوجوان تغییر می کند. اولین گام در این مسیر با کاهش تعداد کودکان در اثر کاهش باروری جاری اتفاق می افتد، در حالی که هنوز سهم جمعیت سالمندان زیاد نیست. در گام دوم که افق دورتری دارد، اگر باروری در سطح پایینی باقی بماند، حتی اگر تعداد کودکان ثابت باشد، عدم تناسب جمعیتی گروه های سنی مورد بحث این بار به دلیل افزایش

حتی در کشورهایی که سابقه دیرینه ای در کاهش نرخ باروری دارند مثل ژاپن، روسیه، کره جنوبی وبرخی کشورهای اروپای شرقی هنوز رشد منفی بزرگ و مداومی که خطرناک باشد دیده نشده است. باروری خیلی پایین خطرناک است و اگر ادامه پیدا کند می تواند به رشد منفی بزرگ و در نتیجه انقراض بیانجامد. اما همیشه در جمعیت های انسانی یک دامنه ای برای نوسانات شاخص ها وجود دارد. درمورد رشد جمعیت نیز که تابعی از سطوح زاد و ولد و مرگ است چنین دامنه ای وجود دارد
چشمگیر جمعیت سالمندان بیشتر خواهد شد. البته همه اینها تابع سطح باروری خواهد بود و اگر بتوان در آینده این سطح را کمی بالاتر برد، می توان از شدت این برهم خوردگی تناسب جمعیت گروه های سنی کاست.

در جمعیت شناسی معمولا عدم تناسب جمعیت سنین مختلف را با نسبتی که در آن جمعیت افراد 65 سال به بالا را به تعداد افراد زیر 15 سال و در سالهای اخیر عملاً به شمار افراد زیر 20 سال و در مطالعات اقتصاد جمعیت زیر 25 سال تقسیم می کند، نشان می دهند. به ازای هر 100 نفر جمعیت زیر 25 سال،20 تا 25 نفر و حتی کمتر سالمند (65 به بالا) داریم. در شرایطی که از پیش بینی های بدبینانه انتظار می رود این تناسب تا جایی به هم می خورد که ما به ازای هر 100 نفر جمعیت زیر 25 سال، 100 نفر جمعیت بالای 65 سال داشته باشیم. این مساله، مساله حال حاضر کشور ما نیست. از رهگذر این عدم تناسبی که در حال وقوع است، امتیازات فراوانی برای جامعه ایران به وجود آمده است. نکته اینجاست که تا چه حد می توانیم از این شرایط مناسب جمعیتی، که در آن سهم کودکانی که وابسته هستند، کم شده و هنوز سهم سالمندان (که آنان هم وابسته فرض می شوند) افزایش نیافته است، بهره ببریم؟

----در دهه شصت هم  با نگرانی هایی از این جنس مواجه بودیم. تصمیم گیریهای آن برهه را چگونه ارزیابی می کنید؟

در دهه شصت به طور خاص به تاثیری که باروری روی جمعیت کودکان داشت توجه می شد. در واقع مساله اجتماعی اقتصادی ایران عبارت بود از مسائل مرتبط با افزایش جمعیت کودکان. به علت وقوع جنگ و تحریم های اقتصادی سنگین، تهیه شیر خشک، کمبود فضای آموزشی و... تمرکز تصمیم ها بر سیاست های تشویقی برای کاهش جمعیت سوق پیدا کرد. در آن مقطع در مواجهه با مسائل و شرایط آن روزگار تصمیم های متفاوتی گرفته شد. به همین ترتیب می شود درباره گروه های خاص سنی دیگر مثل سالمندان و افراد در سن کار نیز صحبت کرد. نکته اینجاست که هرگاه یک گروه خاص در نظر گرفته می شود احتمال بی توجهی به گروههای دیگر وجود دارد. مسائل در چنین شرایطی به نوعی تعریف می شوند که گاهی اوقات واقع بینانه نیستند و بعضاً بزرگتر از آنچه هستند، نشان داده می شوند. کما اینکه ممکن بود تصور شود که مسائل جمعیتی- اجتماعی دهه شصت تا ابد باقی خواهند بود. در حالی که می بینیم هیچ اثری از این مسائل و مشکلات وجود ندارد. ماهیت مسائل جمعیتی همین است، از زمانی به زمان دیگر و از جایی به جایی دیگر تغییر می کنند. دیگر اثری از مسأله اجتماعی به نام تهیه شیر خشک یا مدارس چند شیفته و ... نیست. این تصور غلط به این دلیل شکل می گیرد که به تغییرات سنی جمعیت در طول زمان توجه نمی شود. تنها نگاه به افزایش جمعیت سالمندان و کاهش جمعیت کودکان نمی تواند به شما دید واقع بینانه برای سیاست گذاری و تصمیم بدهد.

-----با وجود همه مبانی جمعیت شناسی که مطرح شد امروز دغدغه پیرشدن ایران به مجلس منتقل شده و در حال حاضر تصمیات جدی برای افزایش جمعیت و تشویق مردم به بچه دار شدن و بالا بردن نرخ باروری از رقم فعلی (یعنی 1.8 فرزند برای هر زن) گرفته می شود. از آنجا که سیاست های کلان دولتی نیز بر پایه نظر محققان این حوزه اتخاذ می شود، ریشه این اختلاف نظر بین جمعیت شناسان کشور از کجا شکل می گیرد؟

من در پاسخ به پرسش پیشین عرض کردم که ریشه اختلاف در اصل در این است که برخی افراد غیرمتخصص سعی می کنند در مقام متخصص به بحث از جمعیت بپردازند و همان دو خطای قبلی پیش می آید. یعنی مقدمات غلط برای نتیجه گیری درستی که در جاهای دیگر آزموده شده است و دوم مقدمات درست ولی نتیجه گیری غلط. از این مشکل که بگذریم هیچ اختلاف نظری در میان خود جمعیت شناسان وجود ندارد. اینکه باروری پایین از نظر جانشینی جمعیت و آینده جمعیت ملی و قلمرویی که نامش را ملت می گذاریم، خطرناک محسوب شود، یک نتیجه درست است. شما هیچ جمعیت شناسی را پیدا نمی کنید که این واقعیت را که باروری پایین خطر انقراض و اضمحلال نسل را به دنبال دارد، قبول نداشته باشد. این خیلی روشن و واضح است که اگر آدمها کم زاد و ولد کنند خطر انقراض نسل بشریت را تهدید می کند. جانشینی نسلها تئوری جمعیت شناختی است که می گوید کسانی که می میرند توسط کسانی که به دنیا می آیند جایگزین می شوند. چطور می توان جمعیت شناس بود و این قانون مبنایی را نپذیرفت؟ در یک کلام، اختلاف بین جمعیت شناسان است با کسانی که این تخصص را ندارند و معمولاً مرتکب دو خطای مورد اشاره می شوند. همین.

-----الان در دنیا کشورهایی را داریم که در معرض خطر انقراض نسل باشند؟

البته در برخی کشورها گاهی در برخی سالها ارقام کوچک و ناچیز منفی برای رشد جمعیت دیده می شود ولی چنین اتفاقی هنوز نیفتاده به چند دلیل. حتی در کشورهایی که سابقه دیرینه ای در کاهش نرخ باروری دارند مثل ژاپن، روسیه، کره جنوبی وبرخی کشورهای اروپای شرقی هنوز رشد منفی بزرگ  و مداومی که خطرناک  باشد دیده نشده است. باروری خیلی پایین خطرناک است و اگر ادامه پیدا کند می تواند به رشد منفی بزرگ و در نتیجه انقراض بیانجامد. اما همیشه در جمعیت های انسانی یک دامنه ای برای نوسانات شاخص ها وجود دارد. درمورد رشد جمعیت نیز که تابعی از سطوح زاد و ولد و مرگ است چنین دامنه ای وجود دارد. یک زمانی وقتی  بشر زیاد زاد و ولد می کرد زیاد هم می مرد. در حقیقت یک نوع تعادل زیستی در مراحل تغییرات جمعیتی رخ می دهد. وقتی مرگ زیاد رخ می دهد بشر برای بقای خود بیشتر زاد و ولد کند. در حقیقت یک تعادل زیستی در مراحل و جریان تغییرات جمعیتی که وقتی آدمها  خیلی می میرند تمایل به فرزندآوری در آنها بیشتر می شود و برعکس. باروری پایین هم حد و مرزی دارد. در برخی جوامع جریانهای اجتماعی اقتصادی اتفاق افتاده که این کاهش، میل به باروری را تشدید کرده است. با این وجود هنوز نرخ باروری در هیچ جمعیت ملی آنقدر پایین نیامده که رقم معنی دار و بزرگی برای رشد منفی جمعیت پدیدار شود. معمولا بین 1.2 تا 1.4 فرزند برای هر زن یک نرخ باروری خیلی پایین، که تا کنون مشاهده شده، است. بنابراین شما هیچ جمعیت ملی (مثل ایران) را فعلاً پیدا نمی کنید که باروری آنقدر پایین بیاید که رشد جمعیت آنچنان منفی بشود که سریعاً موجب انقراض آن بشود. مثلاً ژاپن نزدیک به نیم قرن است که باروری پایین و چند دهه است باروری خیلی پایین دارد ولی در همه این مدت جمعیت آن حول و حوش 125 میلیون نفر بوده است. حس ملی یک جریانهایی را سبب می شود که نرخ باروری در یک دامنه قابل قبول و بی خطر به لحاض انقراض باقی می ماند.

-----منظور از حس ملی چیست و حس ملی چگونه دامنه باروری را در محدوده امن نگه می دارد؟

من تعریفی برای حس ملی در حوزه جمعیت شناسی ندارم. حس ملی بر اساس جریان های اجتماعی تعریف می شود. زبان جمعیت شناسی یک زبان سخت و دشواراست برای مخاطب عام و من نمی خواهم وارد مباحث پیچیده جمعیت شناسی و استفاده از اصطلاحات فنی آن بشوم. چون از  این صحبتها قرار است سوالات مردم جواب داده شود. در این زمینه مایلم  به نظریه ای اشاره کنم که یک مثال واضح و روشن دارد. این نظریه توسط جمعیت شناس استرالیایی-انگلیسی به نام "کریستوفر ویلسون" طرح شده با عنوان «همواستاتیک» که به میل یک مجموعه (مثل جمعیت) به برقراری تعادل اشاره دارد. اسم این میل را من حس ملی گذاشته ام. برای روشن شدن مطلب یک مثال می آورم. در پژوهشی دو روستا در ژاپن مورد بررسی قرار گرفت که در یکی از آنها جوانان زود ازدواج می کردند و در دیگری دیر. وقتی باروری افراد را در دو جمعیت مقایسه کردند متوجه شدند که تفاوت فاحشی در نرخ باروری آنها وجود ندارد. یک جور همگرایی در عناصر رژیم های جمعیتی یا میل به تعادل بوجود می آید که نشان می دهد نیرویی مافوق نیروی فردی وجود دارد که نرخ باروری را تنظیم می کند.

 این نشان می دهد که از مطالعه رفتارهای یک فرد یا گروه کوچک نمی توان نتیجه گیری کرد و این نتیجه را به کل جامعه تعمیم داد. درجامعه یک جریانهای محسوس و نامحسوس وجود دارد که نهایتا جمعیت را به یک سطح تعادل از نظر جمعیتی می رساند.

-------در ایران هم این حس ملی وجود دارد؟

بله به نظر من برای جمعیتی ملی و بزرگ و ریشه دار از نظر تاریخی این حس قوی تر هم هست. در زمانهای قدیم، قبل از قاجار، از هر 1000 طفلی که متولد می شد بیش از 300 کودک یک سالگی خود را نمی دید. میزان زاد و ولد بسیار بالا بود و در عین حال مرگ هم زیاد. در حال حاضر این میزانها تغییر کرده است. مرگ اطفال زیر یکسال به کمتر از 15 نوزاد در هر1000 تولد رسیده است. یعنی نرخ مرگ اطفال زیر یکسال بیشتر از بیست برابر کاهش پیدا کرده است. طبیعی است که باروری هم کاهش پیدا کند. نباید انتظار داشت که زنان به همان میزان تمایل به بچه دار شدن داشته باشند. رفتار باروری زوجین یک رفتار غیر تصادفی است و یک تصمیم قوی و مبتنی بر محاسبه هزینه- فایده پشت آن است. تصمیم به باروری در مناطق مختلف و شرایط  متفاوت مبتنی بر یک حساب و کتاب، ذهنیت و حساب هزینه- فایده است.

------برداشتی که من از صحبت های شما داشتم این بود که یک روح جمعی وجود دارد که مردم خودشان را مسئول می دانند نسبت به اینکه بچه دار بشوند یا نشوند.

من نمی توانم اسمش را روح جمعی بگذارم. اما می توان از آن به عنوان یک نیرویی نام برد که نمی توان آن را مستقیم دید ولی می شود آثارش را حس کرد و این اثر همان تعادلی است که شرح دادم. شما به هر حال در زیر گروههای جمعیتی کشور خودمان یک وضعیتی از نظر باروری مشاهده می کنید که برآیند کلی آن یک باروری نزدیک به سطح متعادل (حدود 2 فرزند) است. مثلاً ممکن است باروری در میان زنان برخی اقوام و گروه های اجتماعی کمی بالاتر یا پایین تر باشد، ولی مهم این است که در سطح ملی آیا به اندازه ای که جانشینی جمعیت را تضمین بکند، زاد و ولد رخ می دهد یا خیر؟ ضمن اینکه نباید اهمیت پایش و رصد وضعیت جمعیتی را نادیده گرفت و این موضوع در سیاستهای ابلاغی جمعیت هم مورد تأکید قرار گرفته است. بی تردید مطالعه و پژوهش یک اصل اولیه برای طراحی هر نوع برنامه ریزی و تدوین خط و مشی های جمعیتی است. اما نباید آنقدر تخم بدبینی در این زمینه کاشت که منجر به تصمیم گیریهای شتابزده شود. چیزی که تا الان اتفاق افتاده این است که مدام این بدبینی را تکرار کرده ایم. هروقت اذهان سیاست گذاران و تصمیم سازان یک جامعه معطوف به نتایج بدبینانه  (گاهی غلط و مبنتی بر مقدمات غلط و یا بزرگ نمایی شده) بشود طبیعی است در برنامه ریزی ها یک بی انظباطی و بی نظمی به وجود می آید که معطوف به نتیجه نخواهد بود. مهمترین کارکرد «ابراز نگرانی» از نگاه متفکران ایجاد حساسیت اجتماعی، هم در بین نخبگان، هم مردم و هم سیاستگذاران است و به نظر من باید به این فایده اکتفا کرد و بقیه کار را به متخصصین و مسئولین سپرد. در یک کلام می توانم بگویم که نگرانی و دغدغه تنها وقتی مفید و کارساز است که به برنامه ریزی کمک کند نه اینکه موجب سراسیمگی در سیاستگذاری شود.
گفت و گو :مریم خورشیدی

کد مطلب: 57364
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *