۱
شنبه ۵ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۴۰
اندیشه سیاسی شهید بهشتی در گفت‌‌وگو با دکتر داوود فیرحی

بهشتی، رابطه امت و امام را رابطه‌ای مبتنی بر آرای عمومی می دانست

بهشتی، رابطه امت و امام را رابطه‌ای مبتنی بر آرای عمومی می دانست

آیت‌الله بهشتی ازجمله رهبران تأثیرگذار در جریان انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی در ایران است. مدیریت و حضور قدرتمند او در مراحل حساس تاریخ معاصر ایران، به‌ ویژه در تأسیس حزب جمهوری اسلامی و نیز در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی در سال 1358، چنان اهمیتی دارد که هر گونه تحقیق و تحلیلی بر مبانی فکری نظام جمهوری اسلامی ایران بی‌توجه به اندیشه‌های مذهبی - سیاسی او ناتمام به نظر می‌رسد. بنابراین در گفت‌وگوی "مردم سالاری" با حجت‌‌الاسلام والمسلمین دکتر داوود فیرحی، استاد دانشگاه تهران ابعادی از اندیشه سیاسی شهید بهشتی بررسی شده است که اکنون از نظر شما می‌گذرد.

*آقای دکتر! در ابتدا بفرمائید که جایگاه و نقش آیت‌الله دکتر شهید بهشتی در اندیشه سیاسی انقلاب اسلامی چه به صورت نظری و چه به صورت عملی در قانون اساسی و قوانین دیگر منعکس شده چیست؟

مجموع آثار منتشره و نیز تاریخچه زندگانی شهید بهشتی نشان می‌دهد که او اندیشمندی اهل عمل و عملگرایی اهل نظر است؛ درگیری گسترده او در مراحل پیروزی انقلاب اسلامی، تأسیس حزب جمهوری اسلامی و به ویژه تدوین قانون اساسی به رغم علاقه وافرش، فرصت  تدوین و ارائه منسجم اندیشه فقهی- سیاسی را از او گرفته بود اما به لحاظ همین موقعیت خاص تاریخی، گفتارها و نوشتارهای او، معطوف به رابطه اندیشه و عمل در صدر تاریخ جمهوری اسلامی ایران، ویژگی‌ها و ارزش منحصر به فردی دارند.

ملاحظه مشروح مذاکرات خبرگان قانون اساسی نشان می‌دهد که شهید بهشتی هرچند به‌عنوان

نائب‌رئیس در این مجموعه حضور داشت و ریاست رسمی مجلس با آیت‌الله منتظری بود، اما مدیریت محوری مجلس خبرگان و تصویب اصول عمده قانون اساسی به‌عهده او بود. هم او بود که اصول مهم قانون اساسی چون اصل پنجم مربوط به «ولایت فقیه» و نیز اصل پنجاه و شش درباره «حاکمیت ملی» را با پشتیبانی قاطع خود به تصویب رساند و باز هم او بود که  از دیگر اصول دموکراتیک قانون اساسی چون اصل ششم و هفتم حمایت کرد و در سخنرانی‌های عمومی و توجیهی خود تبیین مردم‌سالار از امامت و رهبری در دوره غیبت را مورد تأکید قرار داد.

*این اندیشه از چه مبانی و اصولی سرچشمه گرفته است؟

شهید بهشتی با توجه به زمینه ذهنی و تجارب عملی که داشت از نوعی نظریه و نظام سیاسی سخن می گفت که خود آنرا «نظام امت و امامت» می‌نامید. وی به اقتفای عقیده رایج اسلامی، به خاتمیت و اکمال دین اشاره می‌کند و آنگاه با اشاره به ضرورت استمرار رهبری در جامعه، از وجوب حضور امامان معصوم سخن می‌گوید و می‌افزاید «ما همچنان به چنین امام و پیشوایی نیاز داریم و این نیاز ادامه می‌یابد تا زمانی كه بهره‌گیری از چنین رهبری از نظر خصلت‌های خاص اجتماعی، ممتنع و محال می‌شود. این برمی‌گردد به مسألة خاتم‌الائمه بودن و این‌كه چطور در زمان امام عسکری(ع)، امامت در اختیار مردم پایان می‌یابد و تبدیل می‌شود به امام غایب و امام منتظر» این اشاره، تمام اندیشه بهشتی در باب امامت و خاتمیت را نشان می‌دهد. تأکید او بر دو عنصر تعیین کننده، یعنی؛ علم مصون از خطا نسبت به شریعت و نیز خصلت الگوبودن امام است. بهشتی با چنین تحلیلی است که به رابطه اجتهاد و رهبری در دوره غیبت می‌پردازد.

*در اندیشه آیت‌الله بهشتی، چه رابطه‌ای بین اجتهاد، مرجعیت و رهبری در دوره غیبت وجود دارد یا باید چنین باشد؟

به نظر او «شرط علم و آگاهی و شرط تقوا و عدالت در مرجعیتی كه ما شیعه در عصر غیبت بدان معتقدیم، زیربنایش این است كه آن مقدار از اثری را كه امام معصوم بعد از پیغمبر(ص) در مردم می‌گذارد، با غیبت امام یك‌سره از دست نرود و با ارتباط با عالِم آگاهِ عادلِ با عمل، لااقل درصدی قابل ملاحظه، (هفتاد ـ هشتاد درصد) از این اثر محفوظ بماند»

به نظر او، امام معصوم(ع)، علاوه بر اینکه علم خالی از خطا به احکام الله دارد، زمامدار امت و رهبر سیاسی مردم نیز هست و لاجرم اگر معصومی در دسترس نیست، لا اقل باید «مالک اشتر» او بوده و لیاقت كارگزاری و امیر بودن از جانب آن فرمانروای پنهان را داشته باشد؛ «زمان، زمان غیبت است. ... به زمام‌داری كسی تن در بده كه شرایط او در حدی باشد كه اگر امام زمان حضور داشت او را به فرمانروایی وا می‌داشت».

 

به این ترتیب، بهشتی نتیجه می گیرد بین خاتمیت و امامت از دید شیعه و مسأله نیابت امام و

مسائل مربوط به مرجعیت و زمام‌داری در عصر غیبت، پیوندی مستقیم هست و هرگاه این مسائل را از نقطه مبدأ تا نقطه منتهی در پیوند با یكدیگر مطالعه و بررسی كنیم، خیلی از نكات عملی مربوط به زندگی ما در زمان خودمان می‌تواند با اسلوب و ضابطه‌ای كاملاً قابل فهم روشن شود. چنین می‌نماید که شهید بهشتی همین دیدگاه را مبنای دفاع خود در تصویب اصل پنجم قانون اساسی قرار داده است.

*جامعه اسلامی در اندیشه بهشتی جامعه ای ایدئولوژیک و مکتبی است و از آن روی که هر جامعه مکتبی نیازمند رهبری متناسب با ماهیت چنان مکتبی است، جامعه اسلامى بدون شك باید براى ادامه حیاتش رهبر داشته باشد. اما چه نوع رهبرى؟ شهید بهشتی چه پاسخی به این سؤال می‌داد؟

شهید بهشتی در پاسخ به این پرسش تعابیر و توضیحات متعدد و متفاوتی دارد. در یکی از گفتارهای خود که بیشتر ناظر به تاریخ صدر اسلام است، برای جامعه اسلامی و دوران پس از رحلت پیامبر اسلام(ص)، چهارگونه تاریخی از رهبر را تصویر می‌کند:

1- امامت معصوم، یا همان رهبری که درست می‌‌تواند همان نقش پیامبر(ص) را به استثنای نقش وحی‌رسانی، ایفا کند.

2- رهبر غیر معصوم که فاقد جاذبه شخصیتی معصوم است، اما به هر حال چنین می‌نماید که او حامی و نگهبان این دین و شریعت و قانون است، لذا مقدارى از انضباط اجتماعى اسلامى مى‌توانست با زمامدارى اینها محفوظ بماند. عیب بزرگ این زمامدارى این بود كه چون آن زبدگان برجسته به طور خودكار به مركز قدرت نزدیك نمى‌شدند، جامعه اسلامى از نقش ارزنده اداره این زبدگان محروم مى‌ماند.

3- رهبری که نه جاذبه شخصیتی معصوم و نه انضباط رهبران نوع دوم را دارد؛ یعنى هرچند خودش در فساد غوطه‌ور نبود، اما خانه و مقر زمامدارى‌اش، نوع زمامدارى‌اش، كیفیت برخوردش با مسائل و رویدادهاى سیاسى و اجتماعى در جامعه اسلام، چنان بود كه میدان را براى فاسدها باز مى‌كرد. نوع زمامدارى‌اش، روابط میان او و مردم از نظر ولاء و ولاء اجتماعى، طورى است كه براى بازىِ بازیگرهاى فاسد زمینه مساعدى را فراهم مى‌كند.

4- نوع چهارم از حكومت، حكومتى است كه یك‌سره و علنى به جنگ اسلام مى‌آید؛ آن هم با قرآن بر سر نیزه! چنین رهبری، كسى است كه اگر كسى به او نزدیك مى‌شد نه تنها احساس مى‌كرد كه زمینه براى رشد فاسدها آماده شده، بلكه احساس مى‌كرد مركز قدرت فاسدپسند است و مروج فساد است.

به نظر شهید بهشتی، رهبری در جامعه شیعه و قانون اساسی جمهوری اسلامی می‌بایست به گونه‌ای تعریف شود که کم‌و‌بیش در امتداد حکومت نوع اول بوده و حداقل معیارهای لازم برای چنین ولایت و حکومتی را احراز نموده باشد. این تأکیدات از آن روی اهمیت دارد که بهشتی ملازمه‌ای بین ماهیت و خصایص رهبری از یک‌سوی و سرنوشت و ماهیت جامعه از سوی دیگر می‌بیند، به گونه‌ای که این از آن ناشی و منتج می‌شود. چنین می‌نماید که او، به اقتفای عقیده شیعه، سه نوع رهبری تاریخی پیشین را انحرافی از رهبری نوع اول دانسته و سرنوشت تاریخی جوامع اسلامی را تابعی از این زاویه انحنا می‌بیند. آرمان او در انقلاب اسلامی و تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بازگشت به ممکنات نظریه امامت شیعه به رغم فقدان شرط عصمت در دوره غیبت است. وی در جستجوی چنین رهبری است که به مسئله مرجعیت و رهبری در جامعه شیعه می‌اندیشد و بر اندراج شرط مرجعیت در رهبری در اصل پنجم (سابق) اصرار می‌کند.

*در این صورت، چه نقشی را برای مردم قائل بودند؟

شهید بهشتی چنین می‌اندیشید که مدیریت جامعه برخاسته از امت و امامت بر پایه مکتب است و به همین دلیل امت دو مسئولیت اساسی به عهده دارد: نخست آنکه «امت باید از امام‌شناختی آگاهانه داشته باشد» و چون تعیین و تحمیل در کار نیست، برمبنای همین شناخت او را بپذیرد؛ پس از چنین شناخت و انتخابی نه تنها از صمیم قلب او را بپذیرد، بلکه مسئولیت متقابل بین امت و امام برقرار می‌شود. بدین سان، در اندیشه شهید بهشتی «مسئولیت مال امت است» و از همین طریق است که به نظر وی رابطه امت و امام رابطه‌ای دموکراتیک و مبتنی بر آرای عمومی تعریف می‌شود.

پیوند بین ولایت فقیه و رأی مردم، در دفاعیه بهشتی از مفاد اصل پنجم قانون اساسی نیز منعکس شده است. وی در توضیح این پاره از اصل پنجم مصوب در سال 1358«كه‏ اكثریت‏ مردم‏ او را به‏ رهبری‏ شناخته‏ و پذیرفته‏ باشند»، واژه پذیرش و انتخاب را به صورت مترادف به کار می‌برد و می‌افزاید: گفتیم «كه اكثریت مردم او را به رهبرى شناخته و پذیرفته باشند» یعنى كسى نمى‏تواند تحت عنوان فقیه عادل، باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر، مدبر خودش را بر مردم تحمیل كند این مردم هستند كه باید او را با این صفات به رهبرى شناخته باشند و پذیرفته باشند و بعد نوشته‏ایم «در صورتى كه یك فرد چنین اكثریتى نداشته باشد» یعنى سه نفر یا چهار نفر از فقها هستند كه هم‏طراز هستند و تقریباً همه‏شان فقیه هستند، آگاه به زمان هستند، شجاع، مدیر و مدبر هستند ولى چنان برجستگى نسبت به هم ندارند كه اكثریت مردم بتوانند یك نفر را انتخاب كنند آن وقت «شورایى مركب از فقهاى واجد شرایط بالا عهده‌دار آن مى‏گردند» یعنى عهده دار این ولایت امر و امامت امت مى‏شوند و بعد هم قید شده است كه «طرز تشكیل شورا و تعیین افراد آن را قانون معین مى‏كند».

بهشتی به  سه الگوی استقرار حکومت در نظام اجتماعی اسلام عقیده داشت. این الگوهای سه گانه عبارتند از: 1- نبوت یا انتصاب از جانب خدا که به دلیل ویژگی‌هایی که پیامبر(ص) دارد، خود به خود با قبول خلق همراه است. 2- امامت معصوم یا انتصاب از جانب پیامبر (ص) که باز هم به دلیل ویژگی‌هایی که امام دارد خود به خود با قبول خلق همراه است.

3- انتخاب از طرف خود مردم.

بهشتی در توضیح همین الگوی سوم از حکومت می‌نویسد: «این نوع حكومت از طرف همه فرق اسلامی پذیرفته شده است با این تفاوت كه شیعه آن‌را در زمان غیبت كامل امام زمان (عج) موجه می‌شناسد و در زمان امامان(ع)، نص و انتصاب پیغمبر(ص) و امام را مقدم می‌شمارد، اما اهل سنت این نوع حكومت را بلافاصله پس از مرگ پیغمبر(ص) تجویز می‌كنند. در زمان غیبت كبری، از سال 329 ه.ق به بعد، از نظر شیعه شخص معینی به عنوان ولایت و زعامت امت اسلامی منصوب نگشته و به همین جهت در روایات مربوط به رهبری مردم در این عصر تنها به ذكر صفات و خصوصیات كلی كه باید در رهبر باشد اكتفا شده است. این نشان می‌دهد كه این خود مردم هستند كه باید كسی را به رهبری بپذیرند كه واجد صفات و خصوصیاتی باشد كه در این روایات آمده است».

*شهید بهشتی، برای احزاب که جزء پدیده‌های مدرن هستند و در صدر اسلام و در تاریخ اسلام سابقه‌ای نداشتند، چه جایگاهی در جامعه اسلامی قائل بود؛ با توجه به اینکه خودشان هم جزء مؤسسان حزب بودند؟

بهشتی در جمع‌بندی دیدگاه خود درباره مختصات عمومی جامعه اسلامی می‌نویسد:

- امت اسلامی جامعه‌ای هدفی و مسلكی است.

-  قانون اسلامی محور اداره این جامعه است.

- همه مردم برای حفظ و اجرای این قانون مسئولیت و تضامن مشترك دارند.

- [مردم] در بسیاری موارد ناگزیر باید این مسئولیت خود را با ایجاد سازمان‌های رهبری و اجرایی وسیعی انجام دهند.

بهشتی چنین سازمان و تشکیلاتی را در قالب حزب، می‌‌دید و تعریف می‌کرد. به نظر وی حزب و تشکیلات ازجمله سازوکارهایی است که هرچند به دست خود انسان و با انتخاب آزاد او  ساخته می‌شود، همچنین موجب توسعه در آزادی و انتخاب او نیز می‌شود.

شهید بهشتی ارزیابی جالبی از نسبت حزب و رهبری دارد؛ از یک سوی بر ضرورت همسویی حزب با نهاد رهبری تکیه دارد و چنین می‌اندیشد که حزب در طول رهبری باشد و نه در عرض آن. وی در توضیح مواضع حزب جمهوری اسلامی تصریح دارد «این تشکیلات باید تحقق بخشنده نظام امت و امامت باشد، چون نظام اسلامی ما نظام امامت و امت است؛ نه اینکه معارض امامت باشد» از سوی دیگر در توضیح برنامه‌های حزب اشاره می‌کند که «تبدیل شدن امامت فردی به امامت جمعی و زمینه شرکت دادن هرچه بیشتر امت در امامت» از اهداف و برنامه‌های عمده حزب است. به نظر او وحدت برخاسته از امامت حزب، مؤثرتر و كامل‌تر از وحدت برخاسته از امامت فرد خواهد بود. بهشتی چنین می‌اندیشید که اصل فردیت رهبری واحد و نقش خلاق آن در جامعه انکارناپذیر است.

*در پایان این گفت‌وگو با توجه به تحقیقاتی که در اندیشه‌های شهید بهشتی داشتید، به چه نکات برجسته‌ای از اندیشه سیاسی او می‌توانید اشاره کنید، منظورم این است که نکات برجسته اندیشه سیاسی او را خلاصه بیان کنید؟

نمایندگان مجلس بررسی نهایی قانون اساسی دیدگاه‌ها و مبانی متعدد و متنوعی داشتند که این دیدگاه‌ها را می‌توان در سه طیف عمده؛ جمهوری‌خواهی، جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی دسته‌بندی کرد. شهید بهشتی مهم‌ترین نماینده طیف دوم بود که در تلاش بودند بین اصول مربوط به ولایت فقیه و دیگر اصول ناظر به آرای عمومی و حاکمیت ملی  تعادلی قابل تعریف ایجاد کنند.

آیت‌الله بهشتی در دفاع از دیدگاه خود به نظریه‌ای تکیه می‌کرد که خود او با عنوان «نظام امت و امامت» می‌نامید و بر همین اساس هم درک متفاوتی از «جمهوری اسلامی» داشت. وی در توضیح نظام امت و امامت، گاهی به اولویت رهبری و زمانی به تقدم حاکمیت ملت تأکید می‌کند. این تأکیدهای دوگانه هرچند در نگاه نخست ناهمساز می‌نمایند، اما توضیحات اجمالی شهید بهشتی نشان می‌دهد که او چنین تناقضی بین حاکمیت ملی و رهبری نمی‌دید. او از دو جهت به اهمیت و اولویت رهبری می‌اندیشید؛ نخست به اعتبار شروط تخصص چون فقاهت و عدالت و مدیریت که مقدم بر انتخاب و شرط وتوکننده هر انتخابی در خصوص رهبری است و دوم به این اعتبار که او ضرورت رهبری را خاص جامعه انقلابی و نظام نوبنیاد می‌دید تا زمینه انتقال جامعه به شرایط انتخاب‌های دموکراتیک را فراهم نماید.

به نظر بهشتی، حزب چنان دستگاه و سازمانی بود که زمینه مشارکت امت در امامت و انتقال جامعه از امامت فردی به امامت جمعی را فراهم می‌کرد یا باید فراهم می‌نمود. بهشتی به رغم اهمیتی که به نقش رهبری می‌داد بر انتخابی بودن رهبری و ابتنای مشروعیت رهبری به رأی مردم نظر داشت. به نظر او رهبری را مردم انتخاب می‌کنند، اما با شرایطی که کتاب و سنت مقرر نموده است. شهید بهشتی رهبری را قوه‌ای در کنار دیگر قوا یا دستگاهی جدا و مستقل از دیگر قوا نمی‌دید و از اندیشه گسترش تشکیلات نهاد رهبری در مقابل قوای سه‌گانه انتقاد و مخالفت می‌کرد. به نظر بهشتی ضمن آنکه «قانون اساسی مقداری از ولایت آینده را محدود می‏كند...، صحیح این است كه رهبر در هیچ جایی مستقیماً وارد دخالت نشود».

شهید بهشتی به عقل جمعی، آراء و افکار عمومی اعتماد و اطمینان داشت و به نسل آینده خوشبین بود. وی در انتقاد از برخی افراد و دیدگاه‌ها می‌گفت «شما جزو آن عده‏ای هستید كه چنان به آینده این مملكت سوء‌ظن دارند كه گویی تنها ما هستیم و این نسل كه حافظ و نگهدار مملكت و قانون است. بنابراین دایره فعالیت نمایندگان آینده مردم‏ را این قدر تنگ نكنید»

مطالعه اجمالی در مجموعه آثار منتشر شده از شهید بهشتی نشان می‌دهد که اندیشه  سیاسی او از برخی جهات نیازمند ایضاح و تصریح بیشتر است؛ سازمان عمومی اندیشه تا حدودی روشن است اما چنین می‌نماید که تحلیل و تنظیم روابط منطقی بین برخی مفردات این اندیشه نیاز به تأمل بیشتر دارد.
گفت و گو : سیدحسین امامی

کد مطلب: 57551
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *