; ?>; ?> سکوتم خیانت در حق جودو بود؛ پشیمان نیستم - مردم سالاری آنلاين
۱
سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۹:۰۶
گفت و گو با وحید بنا؛ از سقوط پرواز ارمنستان تا حرفهای حاشیه ساز در اینستاگرام

سکوتم خیانت در حق جودو بود؛ پشیمان نیستم

ساختمان که آتش گرفت، هر چه برای خاموش کردن آتش تلاش شد اما فایده ای نداشت و بعد از چند ساعت، ساختمان با آن عظمت کاملا فروریخت درحالیکه تعدادی از شهروندان و امدادگران آتش نشانی درونش بودند. صحنه دردناکی بود، صحنه ای که شاید از یاد هیچ شهروندی پاک نشود. تا چند شب خواب به چشم خیلی از مردم نیامد و فکر اینکه آن مردها، آن مردان نترس و فداکار زیر خروارها آتش و خاک و آهن مانده اند، لحظه ای از خاطر دور نمی شد.
سکوتم خیانت در حق جودو بود؛ پشیمان نیستم
ساختمان که آتش گرفت، هر چه برای خاموش کردن آتش تلاش شد اما فایده ای نداشت و بعد از چند ساعت، ساختمان با آن عظمت کاملا فروریخت درحالیکه تعدادی از شهروندان و امدادگران آتش نشانی درونش بودند. صحنه دردناکی بود، صحنه ای که شاید از یاد هیچ شهروندی پاک نشود. تا چند شب خواب به چشم خیلی از مردم نیامد و فکر اینکه آن مردها، آن مردان نترس و فداکار زیر خروارها آتش و خاک و آهن مانده اند، لحظه ای از خاطر دور نمی شد.
حالا چه کشیدند آنهایی که عزیزشان زیر این آوار مانده بود یا اینکه این فروریختن برای شان تداعی کننده از دست دادن عزیزی بوده است.
با وحید بنا که مدتی است به خاطر بیان بسیاری از مسائل در مورد جودو، مغضوب واقع شده تماس گرفتیم تا حرف هایش را در مورد جودو و وضعیت این روزهایش بشنویم، اما حرف به پلاسکو کشید، فروریختن پلاسکو بار دیگر داغ خانواده بنا و همه آنهایی که فرزندان و عزیزان شان را در سانحه سقوط هواپیما از دست داده اند، تازه کرد، داغی که تا ابد داغ خواهد بود...
صحبت های صریح وحید بنا کسی که پیش از انتشار فیلم ضبط شده و انتقادش از وضعیت موجود جودو، از وی به عنوان کاپیتان تیم ملی یاد می شد، را در گفت وگو با "مردم سالاری" می خوانید:
** وقتی در یک خانواده کاملا ورزشی و اهل جودو هستی طبیعی است که هموارترین مسیر، انتخاب ورزش و خصوصا جودو باشد.
اواخر سال 78 بود که سمت جودو آمدم. قبل از من، دو برادر بزرگترم سعید و محمدرضا در این رشته قهرمان ایران شده بودند.

** تا جایی که در مصاحبه های قبلی تان خوانده ام آن زمان از نظر مالی هم در شرایط خوبی نبودید.
بله پدرم کارگر ساده بود. نه تنها آن زمان شرایط خوبی نداشتیم، اکنون هم از نظر مالی در وضعیت خوبی به سر نمی برم. همه جا برای کار رفته ام، از فسا تا شیراز و تهران، از تربیت بدنی بگیر تا شهرداری، شورای شهر، فرمانداری، استانداری و حتی فدراسیون. اما دریغ از کار و به این شکل روزهای سختی را سپری می کنم.

** از فدراسیون بابت روزهای حضور در اردوی تیم ملی حقوق نمی گرفتید؟
نه من هیچ وقت از این بابت حقوق نگرفته ام. اگر پاداشی هم بود خیلی کم بود. مثلا پاداشی که پیش از المپیک گرفتم، زمانی که فیکس تیم ملی بودم، 30 هزار تومان بود!

** واقعا 30 هزار تومان؟! مگر می شود؟
بله، آن زمان به همه بچه هایی که در اردوی تیم ملی حضور داشتند همین میزان پاداش دادند، بعدا اگر به کسی پولی داده شده باشد، من اطلاعی ندارم.

** داشتید از شروع جودو می گفتید، برادران بزرگتر که ورزش را کنار گذاشتند، ماندید شما و برادر مرحوم تان حسین؟
من متولد 68 هستم، حسین هم چهار سال از من کوچکتر بود. او تکنیکی ترین جودوکار ایران بود و کمربند طلایی داشت، نایب قهرمان آسیا شده بود. در ایران هر چه مدال گرفته بود همه طلا بودند و حتی رنگ یک مدالش هم در ایران نقره نبود. وقتی مدال نقره آسیا را گرفت مسابقه انتخابی داد برای رقابت های جهانی سال بعد که در مجارستان برگزار می شد و همراه سایر هم تیمی هایش سوار آن هواپیمای بی بازگشت شد که به ارمنستان برود. این تیم داشت خودش را برای جهانی آماده می کرد و تیم خیلی خوبی هم بود. آن زمان من 19 سالم بود ولی در بزرگسالان فیکس بودم که آن اتفاق تلخ افتاد. من خودم را برای شرکت در جهانی آماده می کردم و برادرم می خواست به جهانی مجارستان برود. در اردوها خیلی همدیگر را می دیدیم. من تازه از بلاروس برگشته بودم و او تهران بود، باید سریع به شیراز برمی گشتم و به همین خاطر پیش از سفرش به ارمنستان او را ندیدم. تیم آنها چند روز بعدش پرواز داشت. شب قبل از پرواز هم کلی با هم صحبت کردیم، اما او را مدتی بود که ندیده بودم و بعد آن اتفاق افتاد.

** چطور خبر را شنیدید؟
ظهر بود که دیدم دوستان هی زنگ می زنند از فدراسیون و مربیان و جودوکاران. برخی فکر می کردند من در این پرواز بودم که می گفتم حسین به ارمنستان رفته، وقتی تماس ها به 10-15 تا رسید دیگر شک کردم. استرس گرفته بودم و گفتم حتما یک خبری شده، یادم افتاد که شب پرواز یکی از مربیان تیم ملی که اتفاقا مربی خودم و اهل شیراز بود بلیتش را کنسل کرده، با او تماس گرفتم. دلشوره داشتم تا الو گفتم حتی سلام هم نکرد و زد زیر گریه. دیگر مطمئن شدم که اتفاق بدی افتاده، زنگ زدم به یکی از اعضای فدراسیون و با گریه پرسیدم برای حسین چه اتفاقی افتاده که گفت هواپیمای شان سقوط کرده، تلویزیون را روشن کردم و دیدم که خبر را اعلام کردند. بعد دم خانه مان شلوغ شد، کل فسا آمده بودند و تازه فهمیدم که چه بلایی به سرمان آمده، همه آدم هایی که در این پرواز بودند درست مثل آتش نشان هایی که در فروریختن ساختمان پلاسکو زیر آوار و آتش ماندند، تکه تکه شده و سوخته بودند و هیچ جسدی از آنها نماند. هواپیما سوخت خیلی زیادی داشت و هر چه می کردند آتش خاموش نمی شد، درست مثل پلاسکو.

** پس اتفاقی که در ساختمان پلاسکوی تهران رخ داد برای شما تداعی کننده خاطره تلخ مرگ برادرتان بود.
حالم خیلی به هم ریخت. وقتی از تلویزیون می دیدم که آتش نشان ها برای نجات مردم و کاهش خسارات داخل ساختمان رفته اند فقط اشک می ریختم. اتفاقا
کاش اینها لااقل یک عکس از بچه های نوجوانی که در این پرواز جان باختند در سالن نصب می کردند، در جایی که کلی عرق ریخته بودند. یک روز از ناراحتی رفتم فدراسیون و آنقدر به رئیس فدراسیون اصرار کردم که درنهایت یک عکس از آن تیم جان باخته در محل فدراسیون نصب شد که هنوز هم آنجا هست. ما توقع داشتیم عکس بچه ها را در سالن نصب کنند، اما آنها از نصب عکس هم دریغ می کردند، من وقتی در مصاحبه ام گفتم که بچه ها افسرده هستند به آنها برخورده بود، نه تنها به خاطر این سانحه، که به خاطر شرایط بد اردوها، بچه های جودو همه افسرده بودند
من هم قبل از آن کارهای استخدامی ام در آتش نشانی شیراز را دنبال کرده بودم. از چند جا نامه نگاری شد که درنهایت قبولم نکردند. مطمئن باشید من اگر آتش نشان بودم موقع فرو ریختن ساختمان آنجا حضور داشتم. وقتی ساختمان فروریخت، صحنه سقوط هواپیما و تلی از خاک و فولاد و خون و آتش که از آن باقی ماند جلوی چشمم آمد. من هم انگار دوباره سوختم، از آتش نشان ها هم درست مثل آن پرواز لعنتی، چیزی جز چند دست لباس نماند. من هم وقتی برای تحویل گرفتن جنازه برادرم به تهران رسیدم و می خواستم به قزوین بروم، گفتند برگرد همه را به بهشت زهرا برده اند، نگاه کردم دیدم هیچ چیزی نیست، از آنهمه آدم، بزرگ ترین تکه ای که مانده بود چند انگشت بود...

** از وسایل برادرتان چیزی تحویل گرفتید؟
آتش همه چیز را سوزانده بود اما تنها لباس جودوی حسین سالم مانده بود. لباسش کمی سوخته بود اما نسبتا سالم بود، درحالیکه غیر از این دیگر چیزی نمانده بود. همانجا به صورت نمادین 168 تابوت درست کردند و اسم مسافران این پرواز را روی آن زدند و از خاک و خون همان چیزی که از سقوط هواپیما باقی مانده بود به خانواده ها دادند که همان را دفن کردیم.

** چه روزهای سختی را پشت سر گذاشته اید...
من که نابود شدم، اصلا آن صحنه ها از جلوی چشمم دور نمی شد. من و حسین خیلی از نظر روحی و عاطفی به هم نزدیک بودیم. ما فقط برادر نبودیم، ما رفیق صمیمی هم و حریف تمرینی هم بودیم. در روزهای سخت، شادی ها و ناراحتی ها همیشه با هم بودیم و وابستگی شدیدی به هم داشتیم. اینکه می گویم بعد از فوتش نابود شدم چیزی جز حقیقت نیست. 10 روز بعدش رفتم اردو، باید به جهانی اعزام می شدیم، به اصرار خودم در مسابقات شرکت کردم چون فیکس تیم ملی بودم، شرایط روحی خیلی بدی داشتم، همان دور اول هم باختم و حذف شدم.

** با آن شرایط روحی چرا می خواستید در مسابقات شرکت کنید؟
می خواستم راه حسین را ادامه دهم، راهی که قرار بود به جهانی ختم شود. می خواستم عکسش را ببرم روی سکوی اولی جهان که خب نشد.

** حتما کل خانواده شرایط روحی بدی داشتند، هضم کردن مرگ های اینچنینی برای بازماندگان خیلی سخت است.
باید می دیدید که بعد از 24 تیر سال 88 چه به روزگارمان آمد. پدر و مادرم همان زمان نابود شدند، حالا حتی به زور راه می روند. این جور مرگ ها آدم را می شکند، اینکه می گویند «جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی» حکایت آن روزهای ما بود. همه خانواده جودوکاران دوست داشتند که بچه های شان چون در حین ماموریت و برای بالا بردن پرچم کشور دچار این سانحه شده و به آن شکل درگذشته بودند، شهید تلقی شوند و این باعث تسلی خاطرشان می شد اما این اتفاق نیفتاد. من خودم هفت سال دویدم که در فسا یک خیابان به نام برادرم شود و به این شکل پدر و مادرم کمی آرام و قرار بگیرند که این اتفاق نیفتاد. بعدا دیدم کوچه ای که خودمان در آن ساکن هستیم اسم ندارد و بعد از یک سال دوندگی کوچه خودمان به نام حسین شد. بچه های تیم ملی نوجوانان خیلی مظلومانه رفتند، آنها یک دنیا آرزو و انگیزه داشتند. 15- 16 سال هم بیشتر نداشتند، فکرش را بکنید که یک نوجوان صرفا به خاطر حضور در مسابقات و کسب افتخار هر بار 5-6 کیلو وزن کم کند، این چقدر می توانست به سلامت این بچه ها آسیب وارد کند. در کنارش شرایط بد اردوها و دوری از خانواده و کنار گذاشتن همه تفریح ها هم بود.

** مرگ مرحوم حسین بنا در ورزشِ شما چقدر خلل ایجاد کرد؟
خودم رفتم جنازه اش را تحویل بگیرم، البته جنازه که چه عرض کنم، کمی خاک و خون بود. همه پودر شده بودند. یک چیزی به ما دادند که بتوانیم نمادین دفن کنیم. تنها این تابوت را به فسا آوردم. در راه به این فکر می کردم این همان قهرمانی بود که به مسابقات رفته بود و یک دنیا انگیزه و امید برای کسب مدال و موفقیت داشت؟ این بچه ها هر کدام شان کلی استعداد داشتند. تیم خیلی خوبی بودند که همه از آنها به عنوان آینده جودوی ایران یاد می کردند. این تیم دو بار قهرمان آسیا شده بود و بعدا که همین بچه ها به تیم ملی بزرگسالان می رسیدند می توانستند کلی مدال بگیرند.

** پس جودو سرمایه هایش را از دست داد!
دقیقا اینها آینده جودوی ایران بودند. آنها با تیم بزرگسالان هم رقابت می کردند. کل جودوی ایران از این ماجرای سقوط هواپیما ضربه خورد. البته غیر از این هم جودو هر چه سرمایه داشته خودش نابود کرده، به همین دلیل بود که گفتم باید اسم فدراسیون را بگذارند فدراسیون تخریب جودوی ایران. بعد از اتفاقی که برای برادرم افتاد من 7 عمل جراحی را پشت سر گذاشتم. آنقدر که از نظر روحی به هم ریخته بودم زود آسیب می دیدم. متاسفانه مربیانی هم که مسئولیت تیم را برعهده داشتند اطلاع کافی از علم روز نداشتند و فشار زیادی روی بدن ما وارد می کردند و بر میزان آسیب دیدگی های مان اضافه می شد. البته آن روزها من فکر می کردم چون خودم روحی به هم ریخته ام فقط به این دلیل است که اینقدر آسیب پذیر شده ام اما سایر هم تیمی هایم نیز زیاد مصدوم می شدند، یکی رباط پاره می کرد، یکی کتفش آسیب می دید و خلاصه همه با این مصدومیت های متوالی درگیر بودند. خیلی ها هم به خاطر همین آسیب دیدگی
اینها آینده جودوی ایران بودند. آنها با تیم بزرگسالان هم رقابت می کردند. کل جودوی ایران از این ماجرای سقوط هواپیما ضربه خورد. البته غیر از این هم جودو هر چه سرمایه داشته خودش نابود کرده، به همین دلیل بود که گفتم باید اسم فدراسیون را بگذارند فدراسیون تخریب جودوی ایران. بعد از اتفاقی که برای برادرم افتاد من 7 عمل جراحی را پشت سر گذاشتم. آنقدر که از نظر روحی به هم ریخته بودم زود آسیب می دیدم. متاسفانه مربیانی هم که مسئولیت تیم را برعهده داشتند اطلاع کافی از علم روز نداشتند و فشار زیادی روی بدن ما وارد می کردند و بر میزان آسیب دیدگی های مان اضافه می شد
ها کلا جودو را کنار گذاشتند اما من ماندم و بعد از هفت عمل جراحی هم باز به کارم ادامه دادم.

** بعد از این اتفاق، روانشناسی بود که به شما برای هضم موضوع و کنار آمدن با مرگ برادرتان کمک کند؟
نه، کاش اینها لااقل یک عکس از بچه های نوجوانی که در این پرواز جان باختند در سالن نصب می کردند، در جایی که کلی عرق ریخته بودند. یک روز از ناراحتی رفتم فدراسیون و آنقدر به رئیس فدراسیون اصرار کردم که درنهایت یک عکس از آن تیم جان باخته در محل فدراسیون نصب شد که هنوز هم آنجا هست. ما توقع داشتیم عکس بچه ها را در سالن نصب کنند، اما آنها از نصب عکس هم دریغ می کردند، من وقتی در مصاحبه ام گفتم که بچه ها افسرده هستند به آنها برخورده بود، نه تنها به خاطر این سانحه، که به خاطر شرایط بد اردوها، بچه های جودو همه افسرده بودند. البته معمولا نزدیک به اعزام های آسیایی، جهانی و المپیک روانشناسی به اردو می آید که در همان یکی دو ماه هم به ما کمک می کند، اما از نظر من اول خود بازیکن هست که می تواند به خودش کمک کند و باید روحیه خیلی قوی داشته باشد و بعد هم مربی هم است که در کنار کار فنی، خودش یک روانشناس باشد، درست مثل محمد بنا که کاملا به روحیه شاگردانش در تیم ملی کشتی فرنگی شناخت داشت، او قبل از اینکه مربی خوبی باشد، روانشناس خیلی خوبی بود و همیشه رابطه خوبی با شاگردانش داشت.

** البته من فکر می کنم با توجه به موضوعاتی که الان گفتید و آنچه که در گذشته از جودو شنیده ام، آن اتحاد لازم بین خانواده جودو هیچ وقت احساس نشده است. مثلا یک اتفاق تلخ مثل سقوط هواپیما شاید در رشته دیگری بود خیلی از اختلاف ها را از بین می برد.
بله این نداشتن اتحاد از گذشته مشکل ما بوده، جودوی ایران بیشتر از 10 سال است که نتیجه نمی گیرد و همه اش باخت نصیبش شده، خب دلیلش چیست؟ چون هیچ وقت از منِ وحید بنا نمی پرسند که مشکلت چیست، دائم از مشکلات مالی و تغییر قوانین می گویند و اینها را دلیل نتیجه نگرفتن جودو عنوان می کنند. یکی از معضلات جودوی ما همیشه این بوده که اتحاد و همدلی نداشته ایم. هیچوقت همه همصدا و یکرنگ نبوده ایم. همه اینها روی نتایج جودو تاثیر منفی گذاشته اند. تک ستاره های ما هم به دلیل همین شرایط نتوانسته اند به نتیجه لازم برسند.

** تغییر قوانین که در همه رشته ها هست، کشتی هم سال به سال با تغییرات داوری و قوانین مواجه می شود.
دقیقا، اینها همه بهانه است. اگر بیایند از من بپرسند درد جودو را می گویم اما از آقای ایکس می پرسند که در عرض 24 ساعت چند بار نظرش را تغییر می دهد. می گویم آقای فلانی خجالت نمی کشی اینقدر حرفت را عوض می کنی؟ می گوید چه کار کنیم، از ما خواسته اند که اینها را بگوییم. اما هیچ کسی تا حالا نتوانسته وحید بنا را مجبور کند که حقیقت را نگوید و از حرفش برگردد.

** درست مثل همین الان که کلی هم بابت گفتن آن حرف ها لطمه خورده اید.
بله خیلی ضربه خوردم. نمی خواهم از خودم هم تعریف کنم اما من یکی از تکنیکی ترین های تاریخ جودو بوده ام که خیلی از کارشناسان جودوی دنیا هم این را تایید می کنند اما به خاطر حواشی ورزش کنار گذاشته شده ام.

** البته انتقادات شما از جودو مربوط به یک دهه اخیر است، چرا فدراسیون کنونی از شما شکایت کرده؟
من هم همان زمان که فیلم انتقاداتم را در اینستاگرامم منتشر کردم گفتم که اینها مربوط به قبل است و شما به خودتان نگیرید. اتفاقا از زمانی که من جودو کار کردم آقایان درخشان، رضوی، امینی، رستگار و اکنون نیز باز درخشان مسئولیت کار را برعهده داشته اند، اما می گویند که سرمربی تیم ملی از من شکایت دارد. آنها می گویند وحید بنا کاپیتان تیم ملی نیست درحالیکه من چندین خبر پیش از این ماجرا از سایت فدراسیون دارم که مرا کاپیتان تیم ملی عنوان کرده است. استناد دیگر من هم خبرگزاری ها و سایت ها هستند. ضمن اینکه این اصلا مورد مهم و قابل اعتنایی نیست که من کاپیتان تیم ملی بودم یا نبودم، این حرف ها فقط صورت مسئله را پاک می کند. بعد هم می گویند که وحید بنا دوره قهرمانی اش تمام شده که این حرف ها را می گوید. من این فیلم را بعد از مسابقات قهرمان کشوری که در شیراز برگزار شد منتشر کردم که به دلیل مصدومیت در آن شرکت نکرده بودم و فکرم این بود که با حضور در مرحله نهایی انتخابی تیم ملی، می توانم جواز حضور در اردو را دریافت کنم که به من اجازه حضور در مسابقات را ندادند. من به مشکلات جودو اشاره کردم اما مرا به دادسرا کشاندند. به این شکل صورت مسئله پاک می شود اما مشکل همچنان پابرجاست. این فیلم را در یک کانال جودو و اینستاگرامم گذاشتم که دست به دست چرخید و به رسانه های گروهی رسید.

** چرا همان زمان به جای فیلم گرفتن از خودتان، با یک رسانه جمعی مصاحبه نکردید؟
کسی حاضر نشد حرف های من را پوشش دهد. کسی دنبال دردسر نمی گشت. یک مدت هر روز زنگ می زدم به روابط عمومی صداوسیما و خودم را معرفی می کردم و می گفتم می خواهم در مورد جودو صحبت کنم و شماره تلفنم را می دادم اما هیچ تماسی با من گرفته نشد. بعد خودم دوربین گذاشتم جلویم و حرف زدم. آنهایی هم که بعدا حرف هایم را پوشش دادند این
در اوج جوانی آینده خودم از بین رفت ولی می خواستم جامعه جودو را نجات دهم چون خیلی به آنها ظلم شده است. من فعلا شاگردان خودم را در فسا تمرین می دهم. ورزش که فقط مدال آوردن و اضافه کردن به قُطر بازو و گردن نیست، گاهی حتی باید چشم بر مدال ببندی و راه درست را انتخاب کنی. من قبل از مصاحبه می دانستم که با این حرف ها کنارم می گذارند اما همه چیز را گفتم، آن هم در 27 سالگی که می تواند اوج کار هر جودوکاری باشد. خیلی ها پرسیدند که چرا تو هم سکوت نکردی که گفتم این سکوت خیانت در حق آینده جودو هست. این درست نیست که یک نفر بدون انتخابی به مسابقات برود و حق بقیه تضییع شود
کار را نصفه و نیمه انجام دادند، کلی فیلم می گرفتند اما بعدا چند دقیقه کوتاه پخش می شد، مثل موضوع کفش و هتل که واقعا به سرمربی تیم ملی ربطی نداشت و موضوعی بود که به فدراسیون برمی گشت. وقتی به من اجازه حضور در مرحله نهایی انتخابی تیم ملی را ندادند به کادر فنی زنگ زدم گفتند اگر می خواهی سال دیگر در مسابقات شرکت کن و اعلام کردند که دوره قهرمانی وحید بنا تمام شده، اتفاقا دلیل اینکه در مسابقات کشوری شیراز شرکت نکردم آسیب دیدگی ای بود که مربی تیم ملی باعثش شده بود. دکتر مرا از تمرین منع کرده بود که مربی از عمد مجبورم کرد آن تمرین را انجام دهم و آسیب بدی هم دیدم. می خواستم از این مربی شکایت کنم که فدراسیون مانع شد. همه بچه ها هم شاهد این موضوع بودند. بعد که خواستم در انتخابی نهایی شرکت کنم راه را بر من بستند و گفتند دوره قهرمانی ام تمام شده است.

** در 27 سالگی دوره قهرمانی تان تمام شده؟!
زمانی که 25 سالم بود هم از سوی کادر فنی خط خوردم و گفتند که سنت بالاست و کادر فنی تیم ملی این را تشخیص داده، من چند سالی بود که با این مسائل مواجه بودم که در نهایت صبرم تمام شد.

** حالا کار دادگاه و شکایت از شما به کجا کشیده؟
دادگاه در جریان است و بهتر است که در خصوص اتفاقاتی که بعد از این شکایت رخ داد سکوت کنم و منتظر رای دادگاه بمانم.

** از اینکه این حرف ها را مطرح کردید پشیمان نیستید؟
به هیچ عنوان. درست است که در اوج جوانی آینده خودم از بین رفت ولی می خواستم جامعه جودو را نجات دهم چون خیلی به آنها ظلم شده است. من فعلا شاگردان خودم را در فسا تمرین می دهم. ورزش که فقط مدال آوردن و اضافه کردن به قُطر بازو و گردن نیست، گاهی حتی باید چشم بر مدال ببندی و راه درست را انتخاب کنی. من قبل از مصاحبه می دانستم که با این حرف ها کنارم می گذارند اما همه چیز را گفتم، آن هم در 27 سالگی که می تواند اوج کار هر جودوکاری باشد. خیلی ها پرسیدند که چرا تو هم سکوت نکردی که گفتم این سکوت خیانت در حق آینده جودو هست. این درست نیست که یک نفر بدون انتخابی به مسابقات برود و حق بقیه تضییع شود. در همین سهمیه المپیک، چپ و راست من را از تیم ملی خط می زدند درحالیکه در انتخابی ها همه را می بردم. من در انتخابی سهمیه المپیک، جهانی و آسیایی اول می شدم اما یکی دیگر را می بردند. اگر به من فضا می دادند که در محیطی دوستانه حرف هایم را بگویم قطعا درد دل می کردم و کار به رسانه نمی کشید اما متاسفانه هیچ وقت جو دوستانه بر تیم ملی ما حاکم نبوده، اعضای تیم دوست دارند که از من حمایت کنند اما می ترسند که کنار بمانند. زمانی که از من بابت آن حرف ها شکایت شد اسم اعضای تیم را برای شهادت دادن دادم اما یک سری اصلا نیامدند و یک سری هم گفتند که ما چیزی ندیده ایم.

** با این وجود هم احساس نمی کنید فدا کردن خودتان اشتباه بود؟!
نه، عیبی ندارد. من این حرف ها را برای سازندگی جودو مطرح کردم و قصد تخریب کسی را نداشتم. بعد از المپیک تا 4-5 صبح خوابم نمی برد اما وقتی صدایم را به گوش مسئولان و مردم رساندم دیگر راحت می خوابم. خوشبختانه خیلی از مشکلات اردویی هم حل شد، شرایط تغذیه، لباس تیم ملی و بحث سفرها هم بهتر شده، من از این بابت خوشحالم، خدا کند که بقیه به حق شان برسند. اگر وحید بنا هم این وسط قربانی شود اشکالی ندارد، مهم جودوست که وضعیتش بهتر شود. همین برای من کافی است. من از اول فقط روی خودم حساب کرده بودم، گرچه اگر هم تیمی هایم، همه آنهایی که همراه با من شاهد وضعیت جودو بودند، می آمدند و شهادت می دادند یک ساعته پرونده من بسته می شد.

** البته فکر می کنم وقتی برادرتان در راه جودو جانش را از دست داده، شما هم احساس دین می کنید که با شجاعت پای حرف تان بایستید؟
دیگر از جان که عزیزتر نیست، حسین جانش را برای جودو و تیم ملی داد. وقتی برادرم که عاشقانه دوستش داشتم رفت، گفتم باید راهش را ادامه دهم، او با رفتنش ماندگار شد. حالا من به خاطر شرایط تبعیض آمیزی که وجود داشته خیلی به مسابقات نرفته ام که مدال بگیرم اما باز هم مردم بعد از مسائلی که مطرح کردم خیلی حمایتم کردند. هر جا که مرا می بینند پهلوان خطابم می کنند. البته من واقعا خودم را در این حد و اندازه ها نمی دانم و واقعا کوچکتر از آن هستم که این القاب را به من نسبت دهند. من همیشه از دروغ گفتن متنفر بوده ام و هیچ وقت راست را دروغ و دروغ را راست جلوه نداده ام. همیشه هم برای جودوکاران همه رده های سنی هر کاری از دستم برآمده انجام داده ام چون هدفم سربلندی جودو بوده است. اتفاقا آرش میراسماعیلی هم حرف های من را تایید کرده، خیلی ها بعد از این اتفاق گفتند به دلیل اختلافاتی که میراسماعیلی با فدراسیون دارد، حرف های من از او سرچشمه می گیرد درحالیکه اصلا اینطور نبود. من و آرش سال ها با هم اختلاف سلیقه داشتیم و اتفاقا همه این را می دانستند اما در این موضوع میراسماعیلی مرام و مردانگی اش را نشان داد و گفت حرف های من درست است. ما قبلا هیچگونه ارتباطی با هم نداشتیم که او بخواهد چیزی یاد من بدهد.

** سال گذشته در مسابقات نظامیان جهان مدال گرفتید، درست است؟
بله در المپیک
زمانی که نوجوانان بودم، بعد از درخشش در مسابقات آلمان، مربی ژاپنی ام گفت دیگر در ایران راهی برای پیشرفت در جودو نداری با من به ژاپن بیا و حتی در آلمان که بودیم با سرمربی تیم ملی ژاپن هم در این باره صحبت کرد، آنجا جودوکار ژاپنی را ضربه فنی کرده بودم، اما این پیشنهاد را قبول نکردم و گفتم وطنم را دوست دارم و می خواهم در ایران بمانم. همان زمان از مربی ژاپنی پس گردنی خوردم و گفت پنج سال دیگر می بینمت که از این تصمیم پشیمان هستی. دقیقا پنج سال بعد در آسیایی ازبکستان او را دیدم که گفت «مدالهایت کو؟ تو اکنون باید قهرمان المپیک باشی که نیستی»
نیروهای مسلح سال 2015 (سیزم) به مدال نقره رسیدم. سطح این مسابقات خیلی بالا بود. کلا رقابت های المپیک نظامیان در رشته های رزمی سطح بالایی دارد، در همین مسابقات چند قهرمان المپیک ما باختند. در مسابقات مسترز آلمان که تورنمنت درجه آ جهان هست، برنز گرفتم، در این رقابت ها در بین 1200 شرکت کننده تکنیکی ترین جودوکار معرفی شدم. دو مدال طلای غرب آسیا را دارم. در دو سالی که گذشت به صورت متوالی تکنیکی ترین جودوکار ایران شدم و بعد از آسیب دیدگی ای که پشت سر گذاشتم در دو سه سال اخیر در ایران بدون شکست بوده ام.

** سهمیه المپیک نگرفتید؟
علیرضا خجسته سهمیه گرفت اما چون در گروهش یک اسرائیلی سهمیه گرفته بود و اگر در ریو خجسته مقابلش قرار نمی گرفت کل کاروان جودوی ایران را محروم می کردند به مسابقات اعزامش نکردند. درحالیکه می شد خجسته را به المپیک می بردند و اگر قرعه اش با اسرائیلی می افتاد خجسته را سر وزن نمی رساندند. قبل از اعزام به آسیایی به من هم گفته بودند که اگر اسرائیلی در وزنت سهمیه بگیرد به المپیک اعزام نمی شوی. من هم اگر سهمیه می گرفتم اعزام نمی شدم، ضمن اینکه کلا برای کسب سهمیه المپیک مرا به دو سه مسابقه فرستادند درحالیکه بازیکنانی که سهمیه گرفتند نزدیک به 20 اعزام داشتند و درنهایت با رنکینگ 21-22 بود که سهمیه گرفتند. آنوقت توقع داشتند من و دیگر بازیکنان با دو سه اعزام سهمیه را بگیرم. اما خجسته با آن سن کمش در یک مسابقه توانسته بود سهمیه را بگیرد که اعزام نشد. چه کسی می داند او چهار سال دیگر چه وضعیتی دارد و آیا باز هم می تواند شانس حضور در المپیک را پیدا کند؟ بدتر از همه این بود که در مورد عدم اعزامش به ریو عنوان کردند که مشکل خانوادگی دارد که این موضوع مشکلات زیادی برای او و خانواده اش ایجاد کرد و آنها خیلی ناراحت شدند.

** وحید بنا چه مدال هایی باید می گرفته اما به آنها نرسیده؟
به جرات می گویم مدال المپیک. من باید مدال المپیک می گرفتم، دوست دارم این را از مربیان خارجی که با ما کار کرده اند بپرسید. آنها می گفتند اگر قرار است یک نفر قهرمان المپیک شود آن وحید بناست. من پدیده بودم و مثل ژاپنی ها جودو کار می کردم. زمانی که نوجوانان بودم، بعد از درخشش در مسابقات آلمان، مربی ژاپنی ام گفت دیگر در ایران راهی برای پیشرفت در جودو نداری با من به ژاپن بیا و حتی در آلمان که بودیم با سرمربی تیم ملی ژاپن هم در این باره صحبت کرد، آنجا جودوکار ژاپنی را ضربه فنی کرده بودم، اما این پیشنهاد را قبول نکردم و گفتم وطنم را دوست دارم و می خواهم در ایران بمانم. همان زمان از مربی ژاپنی پس گردنی خوردم و گفت پنج سال دیگر می بینمت که از این تصمیم پشیمان هستی. دقیقا پنج سال بعد در آسیایی ازبکستان او را دیدم که گفت «مدالهایت کو؟ تو اکنون باید قهرمان المپیک باشی که نیستی». امروز اتفاقا داشتم به این موضوع فکر می کردم که قهرمانان ما جدا از مدال گرفتن وظیفه ای در قبال مردم دارند و خیلی راحت می توانند به مردم شان کمک کنند. رسالت یک ورزشکار فقط مدال گرفتن نیست، من خودم شخصا چندین نفر را از سمت خلاف به ورزش کشانده ام. کاش ورزشکاران ما یاد بگیرند که همه چیز فقط مدال گرفتن نیست، باید با مردم بود.

** اینکه گفتید کار مربیگری می کنید به خاطر این است که درهای تیم ملی به روی شما بسته شده؟
از سالیان پیش مربیگری می کردم و در رده های سنی نونهالان، نوجوانان، جوانان و امید هم ملی پوش داشته ام. جالب است که یک دوره در تیم ملی با شاگرد خودم هم تیمی بودم. الان هم دوباره مربیگری می کنم و اگر فرصتی ایجاد شود که دوباره به دنیای قهرمانی بازگردم حتما با قدرت برمی گردم چون هنوز جوانم.

** با وضعیت موجود هم امید دارید دوباره به اردوی تیم ملی برگردید؟
بله صددرصد امیدوارم. البته با شرایط موجود که راهی برای برگشت من وجود ندارد مگر اینکه شرایط تغییر کند. سرمربی تیم ملی از من شکایت کرده؛ چطور می توانم به تیم ملی فکر کنم؟ فدراسیون جودو، مدیر تیم های ملی و ... هم می گویند وحید بنا اصلا کاپیتان نبوده و سیاه نمایی می کند، ولی با این وجود من به آن قله فکر می کنم، به مدال المپیک. سال 2012 هم در اردوی المپیک بودم اما من را به سهمیه المپیک اعزام نکردند. البته ماجرای اخیر حُسنی هم برای من داشت که دوست و دشمنم را شناختم. نزدیک ترین افراد به من حتی جواب تلفنم را ندادند، کاش فقط تلفن را جواب می دادند و می گفتند به خاطر موقعیت مان از ما انتظار نداشته باش از تو حمایت کنیم، اما این کار را نکردند، اما باز هم مهم نیست، من احساس وظیفه کرده بودم که آن حرف ها را بگویم و پیش بینی هم می کردم که کسی پشتم درنیاید اما از دوستان نزدیکم حداقل انتظار داشتم که تماسم را بی پاسخ نگذارند. ما سال هاست با هم، هم تیمی هستیم و در سخت ترین شرایط کنار هم بوده ایم، بارها روی شانه من گریه کرده اند اما به دادگاه آمدند و گفتند ما چیزی ندیده ایم. عیبی ندارد. من احساس کردم این راه درست است و در ورزش این مسیر را پیش گرفتم. احساس کردم مدال گرفتن آنقدرها هم ارزش ندارد.
گفت و گو : مرضیه دارابی
کد مطلب: 66279
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *