۰
پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۱۳:۴۰
نگاهي به نمايش «طوفان»

طوفاني به شيوه ايتاليايي

طوفاني به شيوه ايتاليايي

نويسنده : فرشته حبيبي
نمايشنامه«طوفان»که اجرايي از نمايشنامه معروف شکسپير است، حاوي همان مفاهيم شناخته شده نمايشنامه‌هاي شکسپيري است و مضاميني همچون جادو و جادو‌گري، خيانت، سرنوشت و جستجوي نيکي و تقبيح بدي در آن مشهود است.

داستان نمايش درباره پروسپه رو و دخترش ميرانداست که در جزيره‌اي زيبا زندگي مي‌کنند. پروسپه رو سال‌ها قبل حاکم ميلان بوده. علاقه‌اش به جادو و پيشگويي چنان او را سرگرم مي‌کند که برادرش آنتونيو، حکومت و اموال او را غصب کرده و سرانجام نيز او و دخترش را در قايقي بي‌بادبان در دريا رها مي‌کند. آنها پس از سرگرداني بسيار در امواج دريا، عاقبت در جزيره‌اي کوچک و دورافتاده به ساحل مي‌رسند. پروسپه رو در طي سال‌ها موفق مي‌شود بچه ديو جزيره (کاليبانو) و روح خدمتگزار( آريل ) را به خدمت خود درآورده و براي گرفتن انتقام از برادرش و همدستان او با ايجاد توفاني سهمناک کشتي آنان را غرق کند، و بعد تمام سرنشينان را به نحوي به وسيله تخته پاره‌هاي کشتي شکسته، به سواحل جزيره بياورد. در پايان با عشقي که ميان دختر پروسپه رو و پسر برادرش شکل مي‌گيرد، ماجرا ختم به خير شده و بخشش بر انتقام چيره مي‌شود.

اين نمايشنامه که بسيار متکي به متن و ديالوگ است به زبان ايتاليايي با ترجمه همزمان مکتوب روي صحنه تالار اصلي تئاتر شهر اجرا شد.

اجراي نمايش فارغ از داستان و ارزش نمايشنامه و شهرت شکسپير معمولي و کمي‌دور از انتظارات تماشاگر از يک نمايش خارجي است. جلوه بصري خيره کننده يا متفاوتي در آن وجود ندارد که مخاطب را به هيجان آورد و عليرغم اينکه نمايش دکور فريبنده و کاراکترهاي متنوعي دارد، نتوانسته رگ خواب مخاطب را به دست آورد.

نمي‌دانيم که چقدر از ضعف‌هاي فعلي اين اجرا محصول کمبود امکانات است، ولي آنچه به عنوان يک نمايش خارجي آن هم از ايتاليا روي صحنه مي‌بينيم، اجرايي نه چندان موفق از نمايشنامه اي مشهور است. ضرباهنگ نمايش کسل کننده است و با اينکه طول مدت اجرا چندان زياد نيست، ولي فاقد نقطه عطف به نظر مي‌رسد.

موسيقي که در چنين نمايشي بايد همگام با اجرا باشد و بخشي از بار نمايش در خلق فضاي رويا گون و جادو زده را به دوش بکشد با قطع و وصل‌هاي ناگهاني به عاملي براي رکود نمايش تبديل شده است.

شخصيت‌هاي متنوع و پر شماري که از ميان تماشاگران به صحنه مي‌پيوندند و قرار است کشتي شکستگاني باشند که يکديگر را جستجو مي‌کنند، خون تازه اي به کالبد نمايش تزريق نمي‌کنند. گويي نمايش خود دستخوش تقديري از پيش معلوم شده است. صحنه نمايش با نمادهايي از يک کشتي شکسته و بادبان طوفان زده و نشانه‌هايي از جادو و طلسم همچون تاس بزرگي در ميانه صحنه مزين شده است. عناصر موجود در صحنه کارکردهاي متنوعي دارند، ولي صحنه شلوغ است و فرم طراحي صحنه از سبک و شيوه خاصي تبعيت نمي‌کند.

در جلوي صحنه کشتي کوچکي به چشم مي‌خورد که نمادي از همان کشتي بزرگ است و در فصل طوفان بر دست‌هاي آريل بالا و پايين مي‌رود. اين کشتي کوچک که بادبان‌هايش با کلمات فارسي همچون «طوفان» آراسته شده، مي‌توانست دربردارنده سبکي ميني ماليسم در طراحي صحنه باشد که متاسفانه استفاده چنداني از ايده نشده و به همين اندازه بسنده شده است.

نکته مهمي که در اين نمايشنامه وجود دارد و ارزش پرداخت بيشتري را داشت، اين است که شکسپير در اين نمايش سعي کرده جهان نمايش را با جهان واقعي همسان‌سازي کند و صحنه تئاتر را با صحنه جهان در يک رديف قرار دهد. اين تطابق، ارزش و اهميت اين را داشت که به هسته اصلي نمايش بدل شود و با بهره‌گيري از ظرفيت‌هاي نمايش به خصوص فضاي جادو و رويا، ايده‌هاي جذاب و تازه‌اي از آن منشعب شود.

به هرحال گرچه اجراي اين نمايش اثري به ياد ماندني نبود، ولي ارزش مرور يک نمايش شکسپيري، بسياري از مخاطبان صبور و تئاتر دوست ايراني را تا پايان در سالن نگه داشت.

کد مطلب: 21390
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *