وقتی صحبت از وضعیت کنونی و پویایی احتمالی روابط روسیه و چین میشود، گفتگو اغلب به بحث در مورد فرمول ساده «شریک کوچک – شریک بزرگ» خلاصه میشود. نظر رایج، به ویژه در میان سیاستمداران و کارشناسان غربی، این است که با گسترش همکاریهای دوجانبه در حوزههای مختلف، روسیه، به تدریج اما به طور پیوسته، به شریک کوچکتر چین تبدیل میشود.
در روابط نامتقارن بینالمللی، شریک کوچکتر در موقعیت تابع شریک بزرگتر قرار میگیرد. با اینکه مزایا، امتیازات و حقوقی را در چارچوب این همکاری دریافت میکند، شریک کوچکتر باید تحت هدایت کلی و گاهی حتی تحت کنترل دائم شریک بزرگتر عمل کند و در صورت تضاد منافع، از برخی از منافع خود صرفنظر کند.
بر اساس این تقسیم وظایف بین مسکو و پکن، این نتیجهگیری منطقی حاصل میشود که پویایی روابط دوجانبه به نفع شریک روسی نخواهد بود و این کشور محکوم به از دست دادن بخشی از حاکمیت خود و تبدیل شدن به «ماهواره»، «واسال»، «مشتری» یا حتی «عروسک» چین است.
اصطلاحات «واسال»، «ماهواره»، «مشتری» و «عروسک» در روزنامهنگاری سیاسی مدرن به طور نسبتاً آزادانه استفاده میشوند و بار احساسی منفی آشکاری دارند. اما در مورد «شریک کوچکتر»، این مفهوم مدتهاست که موضوع تحقیقات جدی در نظریه روابط بینالملل شده است. بیایید مفهوم «شریک کوچکتر» را در ارتباط با تعامل فعلی روسیه و چین بررسی کنیم. آیا شاخصها یا معیارهای مشخصی وجود دارند که بتوانند به ما بگویند که چه زمانی و چگونه یک کشور به شریک کوچکتر کشور دیگری تبدیل میشود؟
اقتصاد
به گزارش ایراس، اولین فرضیه این است که فرمول «شریک کوچک – شریک بزرگ» باید ابتدا تعامل دو بازیگر بینالمللی را در حوزه تجاری-اقتصادی توصیف کند. با توجه به کاهش سریع روابط اقتصادی با غرب، سهم چین در تجارت خارجی روسیه از یک سوم بیشتر شده و طی سه سال بیش از دو برابر افزایش یافته است. به نظر میرسد که با خرید بیش از حد کالاها و خدمات چینی، مسکو به طور فزایندهای به پکن وابسته میشود و این وابستگی بیش از حد دیر یا زود به طور اجتنابناپذیری به حاکمیت اقتصادی و در نتیجه سیاسی روسیه آسیب خواهد رساند. با این حال، آمار اقتصادی عمومی میتواند گمراهکننده باشد.
این موضوع به ویژه زمانی آشکار میشود که حجم تجارت چین و روسیه با سایر جهتهای فعالیت اقتصادی خارجی چین مقایسه شود. برای مثال، صادرات کلی چین به ایالات متحده حداقل چهار برابر بیشتر از صادرات چین به روسیه است. چین به مدت هفده سال به عنوان اولین صادرکننده به ایالات متحده در جهان شناخته شده است. اما آیا میتوان نتیجه گرفت که واشنگتن به شریک کوچکتر پکن تبدیل شده است؟
در واقع، ایالات متحده اخیراً به طور پیوسته تجارت خود با چین را کاهش داده و بارها تعرفههای واردات را افزایش داده و محدودیتهای غیرتعرفهای بر کالاهای چینی اعمال کرده است. در سال ۲۰۲۳، چین پس از کانادا و مکزیک سومین شریک تجاری بزرگ ایالات متحده شد. اما در مورد ۱۴۰ کشور دیگر در سراسر جهان، از جمله برزیل، استرالیا، هند و ویتنام، که همچنان بیشتر از هر کشور دیگری با چین تجارت میکنند، چه باید گفت؟ آیا باید صرفاً بر اساس یک شاخص، این کشورها را در کنار روسیه به عنوان شرکای کوچکتر پکن تلقی کنیم؟
اگر به سرمایهگذاری مستقیم چین در روسیه بپردازیم، تا اوایل سال ۲۰۲۳ حجم کل انباشته این سرمایهگذاریها حدود ۱۰ میلیارد دلار بوده است، در مقایسه با ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری چین در ایالات متحده، ۱۰۰ میلیارد دلار در بریتانیا و استرالیا، ۶۰ میلیارد دلار در برزیل، سوئیس و کانادا، ۵۰ میلیارد دلار در آلمان و غیره. همچنین لازم به ذکر است که تا زمان شروع عملیات ویژه نظامی روسیه در فوریه ۲۰۲۲، حجم کل انباشته سرمایهگذاریهای مستقیم خارجی در روسیه به ۶۱۰ میلیارد دلار رسیده بود. بدیهی است که در این زمینه، ۱۰ میلیارد دلار چین نمیتواند وابستگی مالی قابل توجهی برای مسکو به وجود آورد.
شاید مسکو علاقهمند باشد وابستگی سرمایهگذاری خود به پکن را افزایش دهد، اما سرمایههای چینی هنوز به طور گسترده به روسیه نمیروند. اگر آمادگی روسیه برای تغییر به معاملات به یوان در تجارت با کشورهای دیگر را به عنوان شاخص حیاتی تبدیل مسکو به شریک کوچکتر پکن در نظر بگیریم، باید نتیجه بگیریم که تقریباً تمام جهان که هنوز از دلار در معاملات بینالمللی استفاده میکنند، به طور جمعی شرکای کوچکتر ایالات متحده هستند.
شاید قرار گرفتن در دسته شریک کوچکتر نه با حجم مطلق همکاری، بلکه با ساختار خاص آن تعیین میشود؟ به عنوان مثال، از فوریه ۲۰۲۲، سهم تولیدکنندگان چینی در بازار خودروهای سواری روسیه از ۹٪ به ۵۵٪ افزایش یافته است. چین تقریباً در طول یک سال موفق شد تولیدکنندگان پیشین خودرو از کره جنوبی، آلمان و فرانسه را از بازار روسیه بیرون کند (قابل ذکر است که سهم خودروسازان چینی در بازار روسیه تقریباً با سهم تولیدکنندگان لوازم الکترونیکی چینی در بازار ایالات متحده قابل مقایسه است).
آیا این وضعیت وابستگی روسیه به واردات چینی ایجاد میکند؟ تا حدی، بله. مصرفکنندگان نهایی محصولات خودروسازی چینی گاهی از قیمتهای بالا و مشکلات نگهداری خودروهای خریداری شده از طریق واردات موازی شکایت میکنند.
با این حال، نباید فراموش کرد که تنها در سال گذشته ۱۹ برند خودروی چینی وارد بازار روسیه شدند که با یکدیگر رقابت شدیدی دارند. و سهم کلی خودروهای سواری چینی در جادههای روسیه در اوایل سال ۲۰۲۴ از ۳٫۱٪ فراتر نرفت. به سختی میتوان از این امر نتیجهگیریهای بلندمدتی در مورد تبدیل شدن روسیه به شریک کوچکتر چین گرفت. علاوه بر این، چنین تحویلهای بزرگی از خودرو به روسیه – کشوری که به طور قابل اعتماد در میان مقاصد صادراتی خودروسازی چینی در جایگاه اول قرار دارد، با اختلاف زیاد از مکزیک – وضعیت وابستگی دوطرفه ایجاد میکند و موضع طرفداران همکاری با مسکو را در رهبری و جامعه تجاری چین تقویت میکند.
آینده حضور چین در بازار خودروی روسیه نه با برنامههای استراتژیک پکن برای تبدیل روسیه به شریک کوچکتر، بلکه با ظرفیت بازار روسیه، سیاست تعرفهای دولت روسیه، امکانات محلیسازی تولید خودرو در خاک روسیه، رقابت شرکتهای خودروسازی چینی و ریسکهای مرتبط با تحریمهای ثانویه احتمالی غرب تعیین میشود. تقریباً همان مجموعه متغیرهای مستقل گسترش خودروسازی چینی را در بازارهای دیگر آیندهدار تعیین میکند. همانطور که میگویند، چیزی شخصی در میان نیست – فقط تجارت است.
در غرب اغلب ذکر میشود که صادرات روسیه به چین به اندازه کافی متنوع نیست: گفته میشود روسیه عمدتاً نفت و گاز به چین میفروشد. و از آنجا که بازارهای انرژی در حال حاضر بیشتر بازارهای خریداران هستند تا بازارهای عرضهکنندگان، این پکن است که قوانین بازی در تجارت دوجانبه را تعیین میکند نه مسکو. درباره کمتنوعی میتوان بحث کرد – روسیه به طور مداوم فهرست صادرات کالاهای خود به چین را گسترش میدهد که بارزترین نمونه آن محصولات کشاورزی است. در رابطه با صادرات نفت و گاز، باید یادآوری کرد که مثلاً عربستان سعودی تقریباً به همان اندازه نفت به چین میفروشد که روسیه. آیا در این حالت باید ریاض را به عنوان شریک کوچکتر پکن در نظر گرفت؟ استرالیا و قطر سهمهای بیشتری از بازار گاز چین نسبت به روسیه دارند. آیا رهبران کانبرا و دوحه باید نگران وابستگی بیش از حد اقتصادی به پکن باشند؟
امنیت
طرفداران فرمول «شریک کوچکتر»، احتمالاً این استدلال را مطرح میکنند که کانبرا، دوحه و ریاض دارای روابط مستحکم امنیتی با ایالات متحده هستند، و به همین دلیل آمریکاییها همیشه میتوانند به طور قابل اعتمادی از متحدان و شرکای خود در برابر هر گونه فشار از سوی پکن دفاع کنند. طبق این منطق، برخلاف سعودیها، قطریها یا استرالیاییها، روسها نمیتوانند به حمایت یا حداقل پشتیبانی سیاسی از سوی آمریکا یا غرب به طور کلی تکیه کنند.
برعکس، علاوه بر همکاری اقتصادی «بیش از حد»، مسکو دارای روابط نظامی بسیار نزدیک و پیوسته در حال تقویت با پکن است. از این نتیجه میگیرند که تعمیق بیشتر روابط نظامی دو جانبه در صورت عدم تعادل خارجی مناسب، میتواند برای روسیه بسیار خطرناک و حتی پرخطر باشد.
اگر کمی در حوزه نظامی روابط روسیه و چین تعمق کنیم، به راحتی میتوان دید که در حال حاضر (همانطور که قبلاً نیز بوده است)، روسیه در همکاری با چین بیشتر صادرکننده فناوریهای نظامی است تا واردکننده. مسکو به طور فعال به پکن در توسعه برخی از اجزای فناوری پیشرفته دفاعی، از جمله ایجاد سیستم ملی هشدار اولیه حمله موشکی، نوسازی زیردریاییهای اتمی چین، تولید موتورهای هواپیمایی مدرن و غیره کمک میکند. روسیه همچنین جنگندههای سوخو-۳۵، سیستمهای موشکی اس-۴۰۰، هلیکوپترهای مدرن و سایر تجهیزات نظامی را به چین عرضه میکند که قابلیتهای نظامی چین را در شرایط تشدید تقابل چین و آمریکا افزایش میدهد.
اما به همان اندازه شناخته شده است که روسیه فناوریهای نظامی مدرن مشابه را به طیف وسیعی از کشورها، از جمله نه تنها هند که به هیچ یک از جناحها نپیوسته است، بلکه به ترکیه، که عضوی از ناتو است، نیز میفروشد. جالب است که به عنوان خریدار سلاحهای روسی (بر اساس دادههای SIPRI، ۳۴ درصد از کل صادرات روسیه)، هند همچنان به طور قابل توجهی از چین (۲۱ درصد) پیشی میگیرد. چنین همکاریهایی به سختی میتوانند در دستهبندیهای «شریک کوچکتر ـ شریک بزرگتر» تفسیر شوند؛ تا جایی که میتوان قضاوت کرد، چنین همکاریهایی موقعیت وابستگی سیاسی یکی از طرفین به دیگری را ایجاد نمیکنند.
در مورد ادعاهای مربوط به تأمین گسترده سلاحهای چینی به روسیه، هر دو طرف این ادعاها را به عنوان غیرقابل اثبات و بدون پشتوانه رد کردهاند.
به همین ترتیب، هیچکس تا به حال نتوانسته به طور قانعکنندهای اثبات کند که چین حجم قابل توجهی از محصولات با کاربرد دوگانه را به روسیه صادر میکند که میتواند برای بخشهای غیرنظامی و دفاعی اقتصاد حیاتی باشد ـ مانند میکروالکترونیک، ماشینآلات صنعتی، تجهیزات مخابراتی و غیره.
اگرچه حجم واقعی همکاریهای نظامی-فنی روسیه و چین به دلایل قابل فهمی تنها میتواند به حدس و گمان منجر شود، اما به نظر میرسد که مسکو به طور کلی دارای ظرفیتهای تولید دفاعی کافی است و نیازی ندارد به هر قیمتی به دنبال کمک نظامی گسترده از سوی پکن باشد. دشوار است تصور کنیم که روسیه بدون پشتیبانی فنی چین، به عنوان مثال، قادر به توسعه تولید پهپادهای مدرن نباشد، یا اینکه بدون همکاری چین، نوسازی عمیق سیستمهای تسلیحاتی شوروی که امروزه به طور فعال توسط مجتمع دفاعی روسیه انجام میشود، غیرممکن باشد.