ادامه از صفحه 1
بشریت در اقصی نقاط جهان، روز به روز به ماهیت غاصبانه، ظالمانه و جنایتکارانه رژیم صهیونیستی درحال پی بردن است و این امر مهم از چشم سیاستمداران اسرائیلی نادیده یا کوچک به شمار میآید. اگر سیاستمداران صهیونیستی بهرهای ازعقل برده بودند بر پایه غرور احمقانه وحق به جانب بودن خویش جنگ با غزه را ادامه نمیدادند و میکوشیدند تا با حل وفصل قابل قبول ماجرای غزه، به بازسازی وجهه خویش درجهان بپردازند. اما حماقتها به آنها فرصت نمیدهد و شرایطی را خود دامن میزنند که امثال کشورهایی چون انگلیس اقداماتی هرچند کوچک از قبیل عدم ارسال 36 قلم از ابزار و آلات نظامی را متوقف کنند. اگر عاقل بودند میفهمیدند که این هنوز از نتایج سحر است و فشارهای مردم اروپا و آمریکا اوضاع را برای آنها تنگتر خواهد کرد و کار را به جایی خواهند رساند که آمریکا و اروپا به علت فشار مردم خویش به ناچار زمینه نابودی و سقوط رژیم صهیونیستی را فراهم کنند. نکته مهم دیگر اینکه تواناییهای نظامی فلسطینیان و دوستان و حامیان فلسطینیان روزبه روز بیشتر شده و گروهی ازدولتهای عربی نیز که برپایه منافع خائنانه رویکردی دوستانه با صهیونیستها دارند، به تدریج ناچار به محاق رفته وعدهای از آنان به عدم همکاری وعده دیگر ناچار به درگیری با اسرائیل خواهند شد. لذا هرانسانی که اندکی از خرد و اندیشه بهرهمند باشد، خواهد دانست که این روش برای صهیونیستها جز نابودی نتیجه دیگری نخواهد داشت و یا لااقل بحران و وحشت و مشکلات دائمی را برای آنان فراهم خواهد کرد. این نتایج ناشی ازحماقتها و توهماتی است که صهیونیستها درباره ایدئولوژی خویش و همچنین توان نظامی و اقتصادی خود دارند. از جمله آثار تداوم این روش، مهاجرت معکوس یهودیان به کشورهای مبداء خواهد بود. اما از حماقتهای بزرگ صهیونیستها نوع رفتار آنان با ایران است. از جمله اینکه حتی در دوران پهلوی اقداماتی نمودند که صدای محمدرضا شاه که دوست آنان بود را درآوردند و او به نقد رفتارهای خطرناک آنان پرداخت یا اینکه در همان زمان رد پای صهیونیستها در تحریک و تهییج کردها درکردستان ایران برای جداییطلبی دیده شد. همچنین اگر عاقل بودند با توجه به اینکه انقلاب اسلامی برپایه ارزشهای اسلامی به شدت از وجود اسرائیل غاصب خشمگین بود، باید ملاحظاتی میکردند تا بتوانند خشم ایرانیان را کنترل کنند. البته در جنگ تحمیلی تلاشهایی کردند اما درعین حال از تجزیهطلبان ایران به انحاء مختلف حمایتها کردند. کار تجزیه ایران را خصوصا ازسال 2000 در دانشگاه بگین. سادات آکادمیک کردند و تلاش خویش را به اشکال گوناگون دراین راستا از طریق مطالعات و آموزشهای ویژه تعمیق بخشیدند و دانشمندان ما را ترور کردند و موانع بزرگی برای حل روابط ایران و آمریکا باتوجه به سلطه سیاسی، اقتصادی و غیره که برآمریکا دارند، ایجاد نمودند. درحالیکه اگر عاقل بودند به این موضوع نیز میاندیشیدند که شاید بهبود روابط ایران با آمریکا بتواند بقا و دوامشان راتقویت کند. زیرا محدودیتها و الزامات این روابط میتوانست که تا اندازه قابل توجهی از خطرات ایران علیه اسرائیل بکاهد. اما باغرور احمقانه خویش فکر کردند که آنقدر ایران را درمحاق و تنگنا قرار دهند که ناچار از یکسو تجزیه شود و از سوی دیگربه زعم خویش رژیم جمهوری اسلامی از بین برود. غافل از اینکه ایران از بعد نظامی و انتظامی بسیار نیرومندتر شده و از بعد ملی و سرمایه اجتماعی عنایت بزرگ الهی از طریق حب حسینی(ع) راه وحدت و وفاق ملی را گسترده و زمینه تجزیه را کور کرده و این روند روبه پیش است. در همین راستا نیز تلاش آشکار و نهان اسرائیلیها برای تجزیه ایران از حماقتهای بزرگ آن حکومت است. آنان نشان دادند که کشور ایران اگر با آنان دوست باشد یا دشمن تفاوتی نمیکند، در هر صورت قصد تجزیه و نابودی آن را دارند. معنای این سخن این است که مردم و قومیتهای ایران را به جان یکدیگر بیندازند وکاری کنند که سی الی چهل سال خونریزی و برادرکشی میان مردمان کشور بر سر تقسیم مرزها و حدود و منابع به وجودآید. چندی پیش مامور امنیتی و دانش آموخته دانشگاه بگین. سادات، سرهنگ دکتر مردخای گیدار که بارها درباره تجزیه ایران و علل آن سخن گفته بود در مقالهای در جرازلم پست تاکید میکند که باید ایران به 5 تا 6 کشور تقسیم و تجزیه شود. او خواسته بود که کلیه اقوام غیرفارس را برای تجزیه تحریک و تجهیز کنند.
زمینه این هدف ازقدیم وجود داشت.چنانچه برناردلوییس صهیونیست از سال 2000 برنامه تجزیه ایران را با طرحهای گوناگون مطرح کرده است یاخانم برنداشیفر استاد دانشگاه حیفا برای تجزیه آذربایجان و مناطق دیگر سالهاست که کوشش مینماید و طرح تجزیه اودد یینون که خواستار تجزیه مناطق مختلف خاورمیانه شده بود، بیش از60 سال است که مطرح است. طرحی که به شدت مورد تاکید حزب لیکود و مورد عمل جرج دوبلیو بوش بود، این طرحها و افکار بیانگر این است که تجزیه ایران پیوسته در دستور کار صهیونیستها بوده است. واقعیت این است که ماهیت و واقعیت رژیم اشغالگر صهیونیستی بدون کوچک و ناتوان کردن کشورهای بزرگ منطقه امکان بقا ندارد. زیرا پیوسته این احتمال را میدهند که این کشورهای بزرگ به دست دشمنان آنها افتاده و اسباب نابودی آنان رافراهم کنند.پیروزی انقلاب اسلامی در ایران از مستندات این باوراست. با این وصف تفاوت نمیکند که در حال حاضر این کشورها دارای حکومتهای دوست باشند یا دشمن. در هر صورت بزرگی برخی ازکشورهای خاورمیانه و برخی از کشورهای آفریقایی که به اسرائیل از نظر جغرافیایی نزدیک هستند، برای آنان خطرناک است. صهیونیستها به خوبی از این حقیقت مطلع هستند و با تمام وجود به صورت آشکار یا پنهان علیه دوستان و دشمنان خویش در جهت تجزیه کشورهای بزرگی چون ایران، عربستان، اردن، سوریه، عراق و مصر تلاش میکنند. برخی از کشورها که روابط دوستانه آشکار یا پنهان با اسرائیل مانند مصر و عربستان واردن و پاکستان و ترکیه دارند با این باور که این شکل از روابط میتواند کشورشان را از خطرنجات دهد برتداوم این روابط میکوشند اما خود کم و بیش اطلاع دارند که صهیونیستها ناچارند که برای بقای خویش همه کشورهای بزرگ اطراف خویش را تجزیه کنند، و از درون به جان یکدیگر بیندازند. البته این روش نیز از حماقتهای بزرگ کشورهای اسلامی نیز هست که به جای اینکه دشمن اصلی حیات و بقای خویش را هدف قرار دهند به بهانههای کم ارزش (یا اگرهم ارزش داشته باشند فرعی)، به ستیزه وجنگ با یکدیگر مشغولند و در این راه منبع تصمیمات و اطلاعاتشان آمریکا و اروپا است که خود کاملا دست و پا بسته در اختیار صهیونیستها هستند.
پیروی از این روش چیزی جز افزایش دشمنی، بدبینی و ستیزه میان کشورهای اسلامی فراهم نمیکند و نتیجه آن گام برداشتن به سوی نابودی به دست اسرائیل خواهد بود. شاید روزگاری اروپا و خصوصا آمریکا از دست صهیونیستها توسط مردمیکه شریف هستند، آزاد شوند اما تا آن زمان نمیتوانید از آنان چیزی جز پیروی ازخواسته صهیونیستها انتظار دیگری داشته باشید. کشورهای اسلامی باید بدانند عواطف قومیتی یا عواطف مذهبی که گاه در کشورهای مسلمان به شکل شکافهای متراکم در میآید بهترین امکان برای به جان هم انداختن قومیتها ومذاهب کشورهای مسلمان است و نباید شک کنند که با پول و اسلحه و تبلیغات و پروپاگاندا و نخبگان وخواص خائن در وقت مقتضی به سراغشان خواهند آمد. اما حماقت دیگر از سوی برخی از ایرانیانی رخ میدهد که خود با گسترش سکولاریسم و از جمله طرح زن، زندگی، آزادی به تجزیه مورد نظر صهیونیستها کمک میکنند. (حتما مقاله نگارنده در این نشریه را زیر عنوان دیالکتیک جامعه دوقطبی و وفاق ملی که بحثی علمی در این باره است بخوانید) اگر ایرانیان عاقل باشند و چشم باز کنند جریان مزبور از سوی تجزیهطلبان کُرد شروع شد و از سوی همه تجزیهطلبان مورد حمایت قرار گرفت. این توهم محض است که تصور شود با شعلهور شدن عواطف قومیتی در فضای بیدینی، میتوان کشور را حفظ نمود و توهم بزرگتر این است که گمان رود، تجزیهای آرام و بیصدا به وجود خواهد آمد. بیشک سی الی چهل سال میان مردم ایران از قومیتهای گوناگون به جان هم خواهند افتاد و متقابلا از یکدیگر کشتهها خواهند گرفت و هیچ یک از قومیتهای مرکزی و پیرامونی روی آسایش نخواهند دید. لذا چنان از یکدیگر به تحریک اسرائیلیان و اصحاب آنان با تزریق پول و اسلحه و پروپاگاندا خون خواهند ریخت که قرنها مَثَل مردم جهان شود. بنابراین باید با چشمی باز و نگرشی عاقلانه ببینیم که اقدامات ما درجهت به هم زدن وحدت ملی و تبلیغ و ترویج لیبرال دموکراسی یا ملیگرایی آریایی که هر دو چیزی جز تشویق و تحریک به قومیتگرایی در میان همه اقوام نتیجهای نخواهد داشت اجتناب کنیم. از اینرو باید کوشش کنیم که دولت مدرن ویژه ایران را با وفاق ملی بسازیم و به بهانه تحریمهای آمریکا که خود عامل دست صهیونیستهاست، نظام جمهوری اسلامی که حافظ امنیت و وحدت ملی است را مقصر نشناسیم.
زیرا چنانچه در بالا بیان شد اسرائیل جز ویرانی ایران چه درحال دوستی و چه در دشمنی، چیز دیگری نمیخواهد و خصوصا با امثال نتانیاهو و حزب لیکود آمریکا نمیتواند تحریمها را از ایران بردارد، یعنی جنگطلبی و ستیزه ایران نیست که اسباب تداوم تحریمهاست بلکه اهداف صهیونیستی و اسارت آمریکا درچنگ اسرائیل است که باعث این وضعیت است و دوستی ایران نیز مشکل راحل نمیکند. لذا جز با نشان دادن توان و قدرت و وحدت و وفاق ملی نمیتوانیم از شر صهیونیستهای جنگطلب و شرورکه عمدتا بازهای آن به رهبری نتانیاهو و عوامل آن است در امان بمانیم و شک نکنیم که راه دیگری وجود ندارد. البته کوششهای دولت برای برونرفت از تحریمها امری ضروری است ولی اگر قصد زنده بودن و زندگی کردن داریم نمیتوانیم به آمریکا وحتی اروپا امیدوار باشیم مگرا ینکه بتوانیم از شر نتانیاهو، حزب لیکود و عوامل آن خلاص شویم. اکنون کار آنقدر بالا گرفته که درتلآویو در بیلبردی تصویر مهسا را درکنار تصویر أستر (همسر یهودی خشایار شاه هخامنشی) قرار دادهاند و نوشتهاند که مهسا برای ما مانند أستراست. یعنی مهسا به عنوان نماد جنبش زن، زندگی، آزادی میتواند مانند أستر اسباب کشتار و جنگ میان بسیاری از ایرانیان را فراهم کند. أستر در توطئهای که به همراه عموی خویش مردخای پیاده نمودند، با فریب دادن خشایار شاه اسباب کشتار 77000 نفر از ایرانیان بیگناه را فراهم نمود. لذا درست نیست که ما به بهانههای فرعی یا به طورکلی نادرست روی به انتقادات غیرقابل قبول یا فرعی از نظام بیاوریم و باید با درک درست از مصالح خویش با وفاق ملی و نگاه فهیمانه و منطقی راه را از چاه بازشناسیم. اکنون وقت نتیجهگیری از بحث برپایه خطر صهیونیستهایی چون نتانیاهو و حزب لیکود و سلطه این گروه برآمریکا رسیده است. نتیجه اینکه روش وحشیانه صهیونیستها و خطری که آنان علاوه بر جهان اسلام برای ایران دارند خواه ناخواه این کشور را ناچار به درگیری با خود خواهد نمود. ولی نباید در این کار عجله کرد یا تصمیم نابخردانه گرفت. زیرا صبر جمهوری اسلامی علت دارد. علت عمده اش این است که نمیخواهد عامل پیروزی ترامپ شود. بیگمان حمله بسیار شدید ایران به شیاطین اشغالگر صهیونیستی و ضربات هولناک وفلج کننده این کشور به اسرائیل، باعث میشود که دموکراتها به شدت مورد انتقاد واقع شوند. این امر به نفع ترامپ واقع شده و اسباب پیروزی وی را فراهم میکند. دموکراتها براساس مشی بینالمللی خویش دفاع از اروپا و مقابله با چین و روسیه را مهمترین و اصلیترین مساله خویش میدانند. لذا گرچه برپایه طبیعت و ذات صهیونیستی خویش به منافع اسرائیل به شدت وفادارند اما از جریان کبوترهای صهیونیستی که خواهان گونهای صلح و همسویی باسیاست دو کشوری هستند، پیروی مینمایند. از این رو دموکراتها درگیر شدن در جریان بازهای خونریز اسرائیل و حمایت همه جانبه از حزب لیکود و نتانیاهو را امری غیرعقلانی دانسته و کوششهای خویش را برتنشزدایی در منطقه متمرکز نمودهاند. ولی جمهوریخواهان به ویژه ترامپ با شعار ملیگرایی آمریکایی در مشی بینالمللی به شدت منافع دو جریان بینالمللی را پی میگیرند. یعنی از یکسو میکوشند تا روسیه و اروپا را رها کرده و بدین وسیله دین خویش را به پوتین انجام دهند و از سوی دیگر به شدت حمایتهای خویش را متوجه بازهای خونریز اسرائیل نموده تا بدین وسیله خواسته ظالمانه آنان رافراهم کنند.
یعنی اگر ترامپ پیروز شود، عمده امکانات خویش را برای دفاع از توسعهطلبیهای اسرائیل به رهبری نتانیاهو هزینه نموده و بر خاورمیانه متمرکز خواهد شد، در این صورت هزینههای جانی و مالی جنگ با اسرائیل برای ما بسیار بیشتر خواهد شد. با این توصیف، صبر ایران برای مقابله با اسرائیل، صبری استراتژیک است. البته اگر ترامپ نیز رای بیاورد، ایران برای بقای خویش چارهای جز درگیر شدن با اسرائیل ندارد. اما درحال حاضر میکوشد تا با تمام توان خویش مانع پیروزی ترامپ شود تا بتواند هزینه جنگ با صهیونیستها را کمترکند. این به واقع معنای عقبنشینی تاکتیکی و صبر استراتژیک است. پیروزی کاملاهاریس و جنگ سرکوبگرانه ایران با اسرائیل پس از انتخابات آمریکا، فضای حاکم برصهیونیستها و آمریکا را فضایی صلحطلبانه نموده و حل مشکل ایران با آمریکا خصوصا در موضوع انرژی هسته ای را فراهم خواهد نمود. یعنی ما اسباب آسودگی خاطر دموکراتها را با بر سر کارآوردن کبوترهای صهیونیستی فراهم خواهیم نمود و جریانات مدافع صهیونیستها درآمریکا بر اثر سرکوب صهیونیستهای تجاوزگر توسط ما دیگر منافع اسرائیل را بمانند دوران نتانیاهو و حزب لیکود در توسعهطلبی و جنگ نخواهند دید. چون ضربات مقاومت از جمله ایران بر اسرائیل چارهای جز دفاع از بقای صلحآمیز با راهحل دو کشوری برای صهیونیستها باقی نخواهد گذارد و برخلاف اینکه گفته و تحلیل شده باید گفت دموکراتها در این مسیر خوشنود هم خواهند شد و قطعا اجرای تعهدات برجامی نیز برای آنان لازم و ضروری خواهد بود. اما درحال حاضر به علت فشاربازهای اسرائیلی و طبیعت برده بودن دولت آمریکا برای صهیونیستها ناچار به پیروی از خونریزان و جنایتکارانی چون نتانیاهو هستند. اکنون در ایران کبوترها بر سرکار هستند و باید کوشید که درآمریکا پیروزی کاملاهاریس فراهم شده و با شکست و سرکوب نتانیاهو و همچنین حزب لیکود و اعوان و انصارشان، در نبردی سرنوشتساز اسباب شکست بازهای اسرائیلی به وجود آمده و امکان بازگشت آنان غیرممکن شود و جریان مدافع دو کشوری و به اصطلاح کبوترهای صهیونیستی قدرت بیابند. این یک مرحله و یک گام استراتژیک برای ایران در رویارویی با اسرائیل است و این همان صبر استراتژیک و عقبنشینی تاکتیکی است که میتواند ضربه هولناک بر پیکر اسرائیل و همچنین پایان دادن به تحریمها را در پی آورد. نتانیاهو با این جنایت با کک برده خویش یعنی دولت آمریکا تمام توان خویش را با این خونریزیها فقط برای پیروزی ترامپ میکند زیرا میداند که شکست او بدون ترامپ قطعی است. وی میخواهد با درگیرکردن ایران در جنگ فضای پیروزی ترامپ را بسازد وگرنه میداند که کشتن و به شهادت رساندن سیدحسن نصرالله نتیجه منفی نظامی برای اسرائیل به بار خواهد آورد. اما ایران زیرک تر از وارد شدن در بازی نتانیاهو است ولی چیزی به پیروزی کامالاهریس و شکست نتانیاهو و سرکوب اسرائیل توسط ایران باقی نمانده است. جریان کامالاهریس به پیروی از کبوترهای صهیونیستی امکان همسویی با سیاستهای نتانیاهو را ندارد. چون ناچار میشود که برای خواسته آنان روسیه و چین را رها کنند و این سیاست از منظر دموکراتها و کبوترهای صهیونیستی شکستی بزرگ است.