شنبه ۲۲ دی ۱۴۰۳
اندیشکده کارنگی بررسی کرد

نیاز آمریکا به تغییرات در خاورمیانه

اندیشکده بنیاد کارنگی در سال ۲۰۰۸ در مطلبی مفصل به آسیب شناسی سیاست‌های دولت آمریکا در غرب آسیا پرداخت و پیشنهاداتی را برای ایجاد یک خاورمیانه جدید به دولت بوش پسر ارائه کرد.
مساله گسترش سرزمینی «اسرائیل» که به طرح «اسرائیل بزرگتر» مشهور شده ارتباط مستقیمی با آنچه در دهه ۹۰ آمریکایی‌ها تحت عنوان طرح «خاورمیانه جدید» مطرح کردند، دارد. بی شک تحولات خاورمیانه طی چند دهه گذشته با توجه به این طراحی‌ها قابل تفسیر و تحلیل است. با توجه به اهمیت روزافزون این موضوع، طی روز‌های آتی در قالب چند مطلب مجزا به این مسئله می‌پردازیم.«بنیاد صلح بین‌المللی کارنگی» در زمره ی مراکز مطالعاتی محسوب میشود موضوع سیاست خارجی آمریکا را در سطح کلان یگیری می‌کند. همچنین بنیادکارنگی طراح اصلی دکترین انقلاب رنگی و کودتای نرم در کشورهای اروپای شرقی و دولت‌های تازه استقلال یافته از سیطره کمونیسم بوده است. حتی دامنه گسترده پروژه انقلاب رنگی کارنگی کشورهای دیگر خاورمیانه را نیز در برگرفته است. بنیاد کارنگی همچنین از طراحان اصلی پروژه «خاورمیانه بزرگ» بوده که حمله آمریکا و متحدان غربی‌اش به عراق و افغانستان در راستای آن انجام شد. به همین منظور گفته می‌شود بنیاد کارنگی در حوزه تصمیم‌سازی ناتو نقش ویژه‌ای دارد به طوری که بسیاری از راهبردها و مأموریت بین‌المللی شورای آتلانیک شمالی (ناتو) توسط بنیاد کارنگی تبیین و شکل‌دهی می‌شود.
اندیشکده «بنیاد کارنگی» در سال ۲۰۰۸ یک گزارش ۴۸ صفحه‌ای را با عنوان «خاورمیانه جدید» منتشر کرد که به طور مفصل به بررسی این موضوع و ارائه پیشنهاداتی به دولت مردان آمریکا پرداخته است.این گزارش مفصل شامل بخش‌هایی با عناوین زیر است:
۱- منطقه تغییر یافته
۲- واقعیت‌های خاورمیانه جدید
۳- پرونده ایران و عراق
۴- پرونده سوریه و لبنان
۵- مناقشه اسرائیل و فلسطین
۶- مساله گسترش سلاح‌های هسته ای
۷- درگیری فرقه ای
۸- برخورد با ایران و موضوع هسته ای
در بخش اول این گزارش با عنوان «منطقه تغییر یافته» آمده است: پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، دولت بوش سیاست بلندپروازانه ای را برای ایجاد یک خاورمیانه جدید با مداخله در عراق به عنوان آغاز یک دگرگونی در منطقه شروع کرد. بوش پسر در ۷ نوامبر ۲۰۰۳ اعلام کرد: «استقرار عراق آزاد در قلب خاورمیانه یک رویداد مهم در انقلاب دموکراتیک جهانی خواهد بود». در سخنرانی‌های متعدد، مقامات دولت بوش کاملاً مشخص کردند که سیاستی را برای مدیریت و مهار بحران‌های موجود دنبال نخواهند کرد، بلکه قصد دارند با ایجاد منطقه ای جدید، از مشکلات موجود در این منطقه عبور کنند. این ایده در بیانیه ای توسط کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، در طول جنگ میان لبنان و اسرائیل در تابستان ۲۰۰۶ بیان شد خود را نشان داد. او استدلال کرد که تحت فشار قرار دادن اسرائیل برای پذیرش آتش بس کمکی به صلح در منطقه نمی‌کند، زیرا آتش بس به سادگی می‌تواند دوباره آتش نقض شود. وضعیت پیشین کمکی به ایجاد یک خاورمیانه جدید نمی‌کند.
خاورمیانه جدید باید منطقه ای متشکل از کشورهای عمدتاً دموکراتیک متحد با ایالات متحده می‌بود. رژیم‌هایی هم که همکاری نمی‌کردند، در معرض ترکیبی از تحریم‌ها و حمایت از جنبش‌های دموکراتیک قرار می‌گرفتند، مانند «انقلاب سدر» در سال ۲۰۰۵ در لبنان که نیروهای سوری را مجبور به خروج از این کشور کرد. در مواردی هم حاکمان این کشورها باید مجبور به ترک قدرت می‌شدند. خاورمیانه سال ۲۰۰۸ در واقع منطقه‌ای بسیار متفاوت از سال ۲۰۰۱ است و جنگ در عراق مهم ترین و تنها محرک این دگرگونی بوده است. با این حال، نتیجه، آن چیزی نیست که دولت بوش متصور بود. برعکس، وضعیت در بسیاری از کشورها بدتر شده است.
علی‌رغم حضور بیش از ۱۶۰ هزار نیروی آمریکایی در عراق در پایان سال ۲۰۰۷ و بهبود وضعیت امنیتی، عراق همچنان کشوری بی ثبات، خشن و عمیقاً تقسیم شده و در واقع یک کشور شکست خورده است. همانطور که دولت بوش بارها هشدار داده بود، با امتناع جناح‌های سیاسی عراق از مشارکت در روند جدی آشتی، پیشرفت‌ها تضعیف شد.