سه شنبه ۲۶ فروردين ۱۴۰۴

ایران و فلسفه در دیپلماسی

ادامه از صفحه 1
حاکمیت قانون هم تا حدودی نتیجه تغییر شیوه نگرش بود! در واقع، در الگوی قدیمی حاکمیت، استثنا قانون بود؛ به این معنی که شاه، میل و خواست او قانون محسوب می‌شد. تنها چیزی که قابل انتظار بود، این بود که شاه چیزی را مطلوب بدارد و مطلوب بودن شاه هم قابل انتظار نبود! این حاکم نبود که به قانون تمکین مي‌کرد، بلکه این قانون بود که به حاکم تمکین مي‌کرد. چنین جامعه‌ای، جامعه‌ای بی‌قانون بود که حاکمیت قدرت خود را از غیر قابل پیش‌بینی بودن خود می‌گرفت. افراد در جامعه انتظار هر چیزی را داشتند و «هیچ چیز مشخص نبود». هر چیزی مي‌توانست بر سر هر کسی بیاید و تنها توضیح و توجیه برای آن هم میل، خواسته و قضاوت شاه بود. حاکمیت و جامعه قدیم جامعه بحران بود به این شکل که در آن نه حاکمیت قانون بلکه قانون حاکمیت جریان داشت. در شیوه حکمرانی معاصر اما کاملا برعکس است؛ به این معنی که با روی کار آمدن حاکمیت قانون، حاکمیت قدرت خود را به وسیله قانون تثبیت و با استثنا تحکیم می‌کند، به این معنا که قانون تبدیل به اصل شده است و در شرایطی که حاکمیت با خطر مواجه شود، با اعلام شرایط اضطراری، بی‌قانونی به شکل استثنا و غیر قابل انتظار بودن به شکل موقتی، قانون را هم تثبیت و هم تحکیم می‌کند. در واقع، استثنا وجود دارد چون قانون وجود دارد و نقش استثنا هم تحکیم قانون و تحکیم اصل قانون است، نه به چالش کشیدن آن! به عبارت دیگر، در حکمرانی معاصر، استثناها و اعلام شرایط اضطراری نه به‌عنوان تهدیدی برای حاکمیت قانون، بلکه به‌عنوان ابزاری برای تثبیت و ادامه آن در شرایط خاص عمل می‌کنند.
حالا اما حاکمیت ایالات متحده شکلی دیگر از اعمال قدرت را برگزیده است و آن نه قابل پیش‌بینی بودن سنتی، بلکه غیر قابل پیش‌بینی بودن است. در نگاه اول شاید بتوان این را با نوعی قدرت فرابشری مقایسه کرد. هرچه باشد، گفته شد که حضرت موسی(ع) نتوانست خداوند متعال را ببیند؛ یعنی خداوند متعال برای او غیر قابل دیدن باقی ماند. اما، چنین برداشتی اشتباه است چرا که می‌بینیم که اگرچه خداوند متعال غیر قابل دیدن و نادیدنی است، اما غیر قابل پیش‌بینی نیست! در واقع، همان‌طور که گفته شد، نظام‌مند بودن جهان که نشان از نظم آسمانی دارد، یکی از دلایلی بود که به پیشرفت علم کمک کرد. بشری که از ثبات نسبی، به لطف معاد، تا حدودی اطمینان حاصل کرده بود، شروع به کنجکاوی و کنکاش در طبیعت پرداخت. آنچه حاکمیت ایالات متحده در آن اشتباه کرده است، این است که «غیر قابل انتظار» بودن خود را بدون هیچ گونه نظم و نظامی ارائه می‌دهد. در واقع، اشتباه کنونی ایالات متحده در شیوه پرتاب قدرت آن است. این اشتباه اولین باری نیست که در حکمرانی ایالات متحده رخ مي‌دهد اما شاید اولین بار است که این چنین اتفاق مي‌افتد.
در ادبیات نظامی ایالات متحده اصطلاحی است به نامShock and Awe. این دکترین نظامی که در جریان حمله سال ۲۰۰۳ میلادی ایالات متحده به عراق بسیار معروف شد برای توصیف راهبرد غلبه بر دشمن با نمایش عظیم نیروی نظامی استفاده می‌شود که با هدف ایجاد ترس، تضعیف روحیه و احتمالا از میان بردن مقاومت آن‌ها است. در این روند، تسلط سریع به‌گونه‌ای طراحی مي‌شود که سطح شدید «شوک و وحشت» به‌طور فوری یا در زمان مناسب علیه دشمن اعمال شود تا اراده آن برای ادامه مبارزه را ناتوان کند و کنترل محیط را به دست گیرد و ادراک دشمن از رویدادها را به‌ قدری دچار اختلال کند که دشمن نتواند در سطوح تاکتیکی و راهبردی مقاومت کند. استفاده عظیم و همه جانبه از قدرت باعث مي‌شود تا رقیب در این فرآیند از هرگونه پیش‌بینی باز بماند و توانایی برنامه‌ریزی را از دست بدهد.
آنچه حاکمیت ایالات متحده در حال انجام است استفاده از این دکترین نظامی اما در سطح سیاسی است! مشکل اما در اینجاست که بر خلاف آنچه در زمینه نظامی رخ مي‌دهد، در زمینه سیاسی این روش نمي‌تواند در بلند مدت چندان سودمند باشد چنانکه شاهد نتایج مخرب این سیاست‌ها به‌خصوص پس از دوره جرج بوش پسر بوده‌ایم. در این رابطه به نظر مي‌رسد که حاکمیت ایالات متحده در تعبیر«awe» دچار اشتباه شده است! واژه «awe» در فارسی به معنای «وحشت»، «هیبت»، «تعجب عمیق» یا «احترام شدید» است. این واژه به حسی اشاره دارد که در برابر چیزی عظیم، شگفت‌انگیز یا ترسناک ایجاد می‌شود، که معمولا ترکیبی از احترام و ترس است.
مشکل و پیچیدگی در این حس و اصطلاح این موضوع است که «احترام و ترس» را چگونه مي‌خواهیم تعبیر کنیم و یا بهتر بگویم که انتظار تعبیر آن توسط دیگران نسبت به ما چگونه است؟ برای مثال، آیا احترام و ترس به شکلی است که در برابر افراد بزرگ تر یا مسن تر احساس مي‌کنیم یا از نوعی است که بعضا در برابر اراذل و اوباش از سوی مردم
بی‌دفاع حس مي‌شود؟!