همکاری فرقه منافقین با موساد و سرویسهای جاسوسی و دشمنان ملت ایران از چند روز بعد از انقلاب اسلامی ایران آغاز شد. واکاوی و بازنگری عملکرد فرقه مجاهدین در سه دهه اخیر نشانگر موضوع تکاندهندهای است، اینکه مجاهدین به اصول و مبانی اعتقادی و سیاسی خود نیز باور ندارند. آنان در جزوهها و کتب ایدئولوژیکی خود، پراگماتیسم و عمل زدگی محض را ندیدن اصول و مبانی اعتقادی و سیاسی و اصالت دادن به شرایط و موقعیت (کسب قدرت) تعریف کردند ولی در حیطه پراتیک و عمل سیاسی اصول و مبانی ایدئولوژیکی و آرمانهای سیاسی خود را نادیده انگاشتند. ارزیابی و بررسی این حکایت تلخ، گزنده و درخور را باید در تحلیل ساخت روانی و ذهنی مسعود رجوی رهبر عقیدتی منافقین جستوجو کرد کسی که بنا به شهادت عناصر و کادرهای جدا شده مجاهدین، در واقع تصمیم گیرنده نهایی تمامی مواضع و استراتژی مجاهدین در مقاطع گوناگون تاریخی است.
بیشبهه از منظر تحلیل روانی، مسعود رجوی دچار «خودشیفتگی» است. همچنین با لحاظ پارامترهای متعددی چون عدم درک واقعیت حمایت تودهای جمهوری اسلامی ایران، توهم برخورداری منافقین از پایگاه و ملاء اجتماعی، تحلیل کودکانه و چپ روانه از ماهیت نظام سیاسی حاکم در بعد از انقلاب، اتخاذ مشی سکتاریستی، تروریستی و مسلحانه، ندیدن اصول مبارزه و بهاء ندادن به علم مبارزه که ناشی از فقدان و عجز در تحلیل و ارزیابی صحیح از منظر جامعه شناسی سیاسی از اندامواره و ساختار اجتماعی بود که باعث شد تا رهبر عقیدتی منافقین علیرغم همه ژستهای روشنفکرانه سیاسی و انقلابی متوجه این امر ساده، بدیهی و مشهود نشود که «مبارزه برای آزادی یک امر فراگیر داوطلبانه، اجتماعی و در میان مردم است و رابطهای تنگاتنگ با مردم دارد مثل تنفس ماهی در دریاست.» اما مبارزه از سوی منافقین به خارج از مرزها کشیده میشود چرا که از ملاء اجتماعی خود عاری و تهی ست. در نتیجه وسوسه کسب قدرت به هر طریقی در ذهنیت جمعی سران منافقین شکل میگیرد و تاکتیک مقطعی «اتکاء به بیگانگان» مبدل به یک استراتژی و خصلتی همیشگی میشود که پیامد آنی و سریع چنین رابطهای، بیشک جاسوسی به نفع بیگانگان و علیه منافع ملی است. مشخص است که سران منافقین در شرایط و وضعیت بغرنجی بسر میبرند.
اعتراف مقامات آمریکایی به دست داشتن منافقین در ترور دانشمندان ایرانی و همکاری تنگاتنگ با موساد و سرویس جاسوسی رژیم اشغالگر اسرائیل ، پرسشهای زیادی را برای افکارعمومی در ایران و منطقه خاورمیانه بهخصوص فلسطینیها مطرح میکند. پر واضح است شعار حمایت از الفتح و سازمان آزادیبخش فلسطین از سوی فرقه منافقین در تضاد آشکار با جاسوسی و پادوئی برای موساد و سرویس جاسوسی صهیونیستهاست.
بعد از خیزش ضد امپریالیستی و ضد استبدادی ملت ایران در 22 بهمن ماه سال 1357 تاکنون تضاد اصلی و عمده نظام سیاسی برآمده از انقلاب مردمی ایران در منطقه خاورمیانه، رژیم اشغالگر قدس و در اشل جهانی طیفهای میلیتاریست و نئومحافظه کار آمریکایی بوده و است. حال فرقه رجوی در تحلیل شرایط و تحولات سیاسی منطقه در طی چهل سال اخیر در کدام جبهه قرار دارد؟ خشونت و ترور افسار گسیخته منافقین (مجاهدین خلق) در بیش از چهار دهه در نهایت چه پیامدهایی برای منافقین و رهبرعقیدتی آن داشته است؟
آیا فرقه رجوی با اتخاذ استراتژی ترور و اقدامات خشونتآمیز برای براندازی حاکمیت سیاسی ایران در سالهای گذشته آب به آسیاب امپریالیسم جهانی و رژیم اشغالگر اسرائیل نریخته است؟ نتایج و تاثیر عینی استراتژی جنگ مسلحانه و چپ روی کودکانه منافقین به کجا انجامیده است؟ جز راست روی و افتادن در دام سرویسهای جاسوسی بیگانگان، سودی برای منافقین داشته است؟ جز اینکه فرقه رجوی گام به گام در مسیر منافع امپریالیستها، صهیونیزم بینالملل و رژیمهای مستبد و ضد مردمی چون صدام و پادشاه اردن، گام برداشتهاند؟
به درستی ولادیمیر لنین، رهبر و نظریه پرداز انقلاب اکتبر شوروی به یک قاعده مشخص و اصل مبارزه علمی تاکید داشت که «نهایت چپ روی، راست روی ست و سرانجام راست روی، چپ روی.» حال اگر مقامات آمریکایی به هر دلیلی دست به اعتراف زده و تاکید دارند که موساد و طراحان امنیتی و استراتژیک رژیم اشغالگر قدس، منافقین را برای ترور دانشمندان جوان ایرانی آموزش داده و روانه ایران کردهاند تا دست به اقدامات ضد میهنی و ضد ایرانی بزنند، نباید کمترین ابهامی در باره این اطلاعرسانی داشت. زیرا شواهد، قرائن و مدارک مستدل عینی زیادی وجود دارد و میتوان به گفتهها و سخنان عناصر و کادرهای تشکیلاتی جدا شده از منافقین که در ایران و سایر نقاط جهان بسر میبرند اشاره کرد که تاکید و تصریح دارند سران منافقین از بعد از استقرار در عراق در دهه هشتاد میلادی به طور مدام، مستمر و برنامهریزی شده برای کشورهای مختلف جاسوسی کرده و اطلاعات مورد نیاز سرویسهای جاسوسی بیگانگان را درباره میهن عزیزمان ایران جمعآوری و تامین کردند.
برخی از عناصر و کادرهای تشکیلاتی جدا شده که در بخشها و ستادهای امنیتی و جاسوسی منافقین سالها فعالیت کردهاند خود شاهد عینی این ادعا هستند.
پر واضح است پس زمینه جاسوسی منافقین برای بیگانگان به روزهای بعد از انقلاب ضد استبدادی و ضد امپریالیستی 22 بهمن ماه بر میگردد روزی که یکی از کادرهای مرکزیت منافقین به نام سعادتی در حال تحویل اطلاعات نظامی و امنیتی ایران به عوامل جاسوسی (ک.گ.ب سرویس جاسوسی شوروری سابق) دستگیر شد. بررسی عملکرد و نگاهی به سوابق فعالیتهای تشکیلاتی منافقین در بعد از انقلاب ایران گویای این امر مشهود است که سران و رهبران منافقین در رسیدن به اهداف خود و در مسیر کسب قدرت اقدام به ارتباط پنهانی با دولتهای خارجی کرده و به شکلی مستقیم و طبق رهنمود سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی خارجی عمل میکردند. ماجرای سعادتی فاکت مشخص و روشنی است. دستگیری سعادتی از اعضای مرکزیت منافقین با نام مستعار (سیکو) در اردیبهشت ماه سال 1358 توسط دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان در هنگام مبادله اسناد اطلاعاتی حساس با یک مامور KGB به نام فیسینکو که در پوشش دبیر اول سفارت شوروی در تهران فعالیت میکرد ماهیت منافقین، شعارها و چهره واقعی رهبری آن را در افکار عمومی مورد تردید قرار داد. در آن هنگام موضوع جاسوسی سعادتی برای رژیم شوروی سابق از سوی سران مجنافقین طبق ویژگی و خصوصیات رفتاری و شخصیتی آنان به شکلی پرخاشگرانه، خودبزرگ بینانه و با استراتژی فرار به جلو و پروپاگاندا طرح شد تا بدین شیوه و روش موضوع جاسوسی را کمرنگ و افکار عمومی را منحرف کنند. اما رهبران فرقه منافقین به دلایل روانشناختی و نیز شیفتگی بیمارگونه برای کسب قدرت سیاسی، آگاهانه ارتباط با سرویسهای اطلاعاتی بیگانه را شروع کردند آنها به درستی میدانستند که از پایگاه اجتماعی و مردمی در جامعه برخوردار نیستند پس سعی داشتند برای کسب قدرت به هر طریقی اقدام کنند. در نهایت به راحتی در خدمت اهداف جاسوسی بیگانگان قرار گرفتند.
از جاسوسی برای KGB تا مزدوری برای رژیم منفور و مستبد صدام و سپس خبرچینی برای سرویس جاسوسی آمریکا CIA و سپس دست داشتن در ترور دانشمندان ایرانی با هدایت و آموزش موساد، واقعیتی ست مشهود و اما تکاندهنده، تلخ و گزنده.