جنگ شناختی تأثیر عمیقی بر دولتها، جوامع و افراد دارد. در سطح دولت، با انتشار اطلاعات نادرست و تاکتیکهای روانی که برای مختل کردن حلقه مشاهده-شرق-تصمیم-عمل (OODA) طراحی شدهاند، سردرگمی ایجاد میکند و مانع تصمیمگیری میشود. نمونه خوبی از این، نظریه کنترل انعکاسی روسیه است که از اطلاعات نادرست برای تأخیر یا تحریف پاسخها، تضعیف وحدت ملی و آسیب رساندن به تصمیمگیری استراتژیک استفاده میکند. در طول بحرانها، مانند درگیری در اوکراین از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۲، عملیات شناختی ترس از فساد و عدم اطمینان را افزایش داد، اعتماد به نهادهای سیاسی را از بین برد و بیثباتی را در میان مردم ایجاد کرد.
این تلاشها مردم را از منابع قابل اعتماد منحرف کرد و آنها را در برابر شک و تردید در مورد سیستمهای پشتیبانی حیاتی آسیبپذیرتر کرد.
در سطح اجتماعی، جنگ شناختی با سوءاستفاده از شکافهای ایدئولوژیک و فرهنگی موجود، شکافها را عمیقتر میکند. این جنگ، هویتها و روایتها را دستکاری میکند، تاریخ و زمینههای اجتماعی را تحریف میکند تا به قطبی شدن گروهها دامن بزند. به عنوان مثال، در اوکراین، کمپینهای هدفمند، بیاعتمادی به نهادهای دولتی را تقویت کرده و گروهها را در مقابل یکدیگر قرار دادند. این عملیاتها نه تنها تفکر منطقی را جذاب میکنند، بلکه از احساسات نیز سوءاستفاده میکنند و از پلتفرمهای دیجیتال برای تقویت تعصبات و شکلدهی به گفتگوهای عمومی استفاده میکنند. عملیات سایبری نشان داده است که چگونه اطلاعات نادرست میتواند با تأکید بر مسائل خاص و تعیین دستور کار، باورها را دستکاری کند، بر تصمیمات سیاسی تأثیر بگذارد و مصرف اخبار را کنترل کند.
در اوکراین، این تلاشها همچنین تابآوری را تضعیف کرده و مانع از پاسخگویی مؤثر جوامع به بحرانها میشود.
در سطح فردی، جنگ شناختی مستقیماً فرآیندهای روانی را هدف قرار میدهد.
این جنگ از ترسها، آرزوها و سوگیریهای شناختی برای تأثیرگذاری بر رفتار استفاده میکند. به عنوان مثال، پلتفرمهای رسانههای اجتماعی از هدفگیری خرد برای تقویت باورهای از پیش موجود افراد استفاده میکنند و اغلب آنها را در برابر ایدههای رادیکال آسیبپذیرتر میکنند. این تاکتیکها به الگوهای فکری ناخودآگاه نفوذ میکنند و احتمال پذیرش اطلاعات نادرست توسط افراد و زیر سوال بردن نهادهای تثبیت شده را افزایش میدهند.
ادامه در صفحه 3