۲
۰
چهارشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۰۳
به فرخندگیِ ۲۷ شهریورماه روز «شعر و ادب پارسی» و روز گرامیداشت استاد شهریار

استاد شهریار: آذربایجان کانونِ زبانِ پهلوی و نژادِ آریا بود+آوا

استاد شهریار نه تنها یکی از چامه‌سرایانِ نامدارِ زبانِ پارسی در روزگار ما است که میهن‌دوستی آگاه نیز بود. این ایران‌دوستی او در چامه‌هایش، همچون سروده‌ی تختِ جمشید یا در ستایشِ فردوسی، بازتابی گسترده دارد.
استاد شهریار نه تنها یکی از چامه‌سرایانِ نامدارِ زبانِ پارسی در روزگار ما است که میهن‌دوستی آگاه نیز بود. این ایران‌دوستی او در چامه‌هایش، همچون سروده‌ی تختِ جمشید یا در ستایشِ فردوسی، بازتابی گسترده دارد.
شهریار که خود از آذربایجان بود و بدان بوم مهری بسیار داشت، آذربایجان‌دوستی‌اش برپایه‌ی ایران‌‌پرستی‌اش بود. از همین رو بود که گفت:
ترکی ما بس عزیز است و زبانِ مادری
لیک اگر «ایران» نگوید، لال باد از وی زبان
مرد آن باشد که حق گوید، چو باطل رخنه کرد
هم بایستد بر سرِ پیمانِ حق تا پایِ جان
شهریار بدینجا نیز پیش از خواندنِ غزلِ «پر می‌زند مرغِ دلم با یادِ آذربایجان» می‌گوید: «کانونِ زبانِ پهلوی آذربایجان بوده، مرکزِ ایران آذربایجان بوده، کانونِ نژادِ آریا، دروازه‌ی شرق، دروازه‌ی غرب، همه، آذربایجان بوده است.»
 این سخنانِ استاد شهریار را در زیر بشنوید: این گفته‌ها نشان‌دهنده‌ی آگاهیِ تاریخیِ شهریار است. او به نیکی از این راستیِ تاریخی آگاه بود که زبانِ آذربایجان پیش‌تر گویشی از زبانِ پارسی با نامِ پهلویِ آذری بوده و بر همین پایه است که به روشنی ‌گوید که «آذربایجان کانونِ زبانِ پهلوی بوده است».
او همین سخنان را در سروده‌ای دیگر، در پاسخ به بیگانه‌گرایانی که آذربایجانیان را از تباری دیگر می‌دانند و می‌خوانند، نیز بازگفته است:
تو همایون مهدِ زردشتی و فرزندانِ تو
پورِ ایران‌اند و پاک‌آیین نژادِ آریان
اختلافِ لهجه ملیت نزاید بهرِ کس
ملتی با یک زبان، کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نه‌ای
صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان
مادرِ ایران ندارد چون تو فرزندی دلیر
روزِ سختی چشمِ امید از تو دارد همچنان
بی‌کس است ایران، به حرفِ ناکسان از ره مرو
جان به قربانِ تو ای جانانه آذربایجان
یا در سروده‌ی دیگرش در ستایشِ فردوسی:
فلک یک‌چند ایران را اسیرِ ترک و تازی کرد
در ایران خوانِ یغما دید تازی، ترک‌تازی کرد
«وطن‌خواهی» در ایران خانمان بر دوش شد چندی
به جز در سینه‌ها آتشکده خاموش شد چندی
چو از شهنامه‌، فردوسی چو رعدی در خروش‌ آمد
به‌ تن‌ ایرانیان‌ را خونِ ملیت به‌ جوش‌ آمد
زبانِ پارسی گویا شد و تازی خموش‌ آمد
زِ کنج‌ِ خلوتِ‌ دل،‌ اهرمن‌ رفت‌ و سروش‌ آمد

برگرفته از: پارسی‌انجمن
کد مطلب: 114838
برچسب ها: شعر ادبیات پارسی
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
روانت شاد استاد شهريار گرانقدر
شرف و غيرت ايرانى را مى توان در اين اشعار ديد
تبریزی
آفرین بر مردم سالاری
این هم شعر زیبای دیگری از زنده یاد استاد محمد حسین شهریار
آتامیز یوردی بولونمکده دیر اویناش آراسیندا
بولونر یوزیاشینون جرمه سی فراش آراسیندا
آتامیز کوروشی دنیا یاسوبن دخمه سی ایچره
آنامیز ایرانی بولمکده دیر اویناش آراسیندا
داراشوپ جانیمه دشمن هره بیر دیش قوپاریرلار
بو یتیم مالی قالوپ بیر سوری کلاش آراسیندا.

ترجمه به زبان فارسی:
ملک پدری مان در حال تقسیم شدن بین فاسقان است
زحمت صد ساله اش بین فراشها تقسیم می شود
در حالی که پدرمان کوروش را در دخمه دنیا فرو برده
مادرمان ایران رادر حال تقسیم کردن بین فاسقان است
دشمنان به جانم هجوم آورده و هر کدام تکه ای از جانم را میکنند
این مال یتیم بین گروهی کلاش گرفتار آمده است.