۰
شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۳:۵۷

از دیوار چین تا سیبریِ روسیه راهی نیست

سید قائم موسوی
هنوز سر و صدا پیرامون قرارداد 25 ساله با چین فروکش نکرده که خبر از قراردادی جدید با روسیه اذهان عمومی را وارد مدار نگرانیِ مضاعفی کرد.
از دیوار چین تا سیبریِ روسیه راهی نیست
هنوز سر و صدا پیرامون قرارداد 25 ساله با چین فروکش نکرده که خبر از قراردادی جدید با روسیه اذهان عمومی را وارد مدار نگرانیِ مضاعفی کرد. قراردادهایِ زاییدهِ آشفتگی و نابسامانی های کشور بدون شک با توجه به ضرورت سروسامان دادن فوریِ به روند رو به نزول اوضاع، فقدان مانورهای مذاکراتی، آگاهی طرف مقابل از مشکلات روزافزون کشور و نبودِ شرایط چانه زنی، توانایی تأمین منافع ملی کشور را ندارند.
شاید قیاس قراردادهای دوقلوی چین و روسیه با آنچه در انبانِ ذهنی از قراردادهای تاریخ معاصر ایران وجود دارد بهتر بتواند مضار و منافع آنها را آشکار کند.
گذری کوتاه به آنها و شرایط آن روز کشور به غیر از قرارداد 1907 که قراردادهای اخیر شباهت تامی به آن دارند را کمی توجیه پذیر و واجد حداقلی از منافع می کرد. ایران فاقد علم مدیریتی، سرمایه انسانی و تکنولوژی کشف و بهره برداری از منابع بود، در صورتی که اکنون اینگونه نیست؛ همه ی اینها هست و در کنارش عامل دیگری همه آنها را خنثی می کند.
سوای این اختلاف، قراردادهای گذشته از سوی کشورهای دیگر پیشنهاد می شد و دولتمردان فضایی برای مقاومت و مانور داشتند اما قراردادهای اخیر پیشنهاد ایران هستند و کشورهای روسیه و چین الزامی نمی بینند که شرایط ایران را بپذیرند مگر اینکه خواستها و انتظارات ایران در کفِ ملاحظات و صرفاً از نقطه نظر وجودی مطرح شده باشند.
قرارداد 1907 که در بالا به آن اشاره شد میان روس تزاری و بریتانیا بدون اطلاع ایران منعقد شد. این قراداد ایران را به سه منطقه تبدیل می کرد. شمال حوزه نفوذ همسایه شمالی و جنوب محل جولان بریتانیا. منطقه مرکزی کشور هم بی طرف بود. البته در سال 1915 وجود منطقه بی طرف را نیز بیهوده تشخیص دادند و عملا کشور حوزه نفوذ روس و انگلیس شد. درجه نفوذ آنها به حدی رسیده بود که ناصرالدین شاه می گفت«می خواهم به شمال مملکت بروم سفیر روس اعتراض می کند، می خواهم به جنوب بروم سفیر انگلیس اعتراض می کند، ای مرده شور این مملکت را ببرد که شاه حق ندارد به شمال و جنوب مملکتش مسافرت نماید». فتحعلیشاه هم گفت: «به انگلیس رو میکنم خیانت می کند! به فرانسه دست می دهم با روسیه مغازله می کند! به پروس درخواست کمک می دهم ماجرا را به بریتانیا راپورت می دهد! مانده ام!...» احمدشاه نیز می گفت: «کلم فروشی در بروکسل را به پادشاهی در ایران ترجیح می دهد».
گذشته از بی کفایتی این پادشاهان، دخالت بیگانگان در عمل، کشور را به وضعیت نیمه مستعمره ای درآورد و دولتمردان تنها راه بقاء را در موازنه مثبت می دیدند. یعنی تا جای ممکن دولتین روس و انگلیس را با واگذاری امتیازات راضی و قدرت یکی را با حضور دیگری تعدیل کنند. در برهه ای دکتر مصدق صحبت از «موازنه منفی» هم کرد ولی فی الواقع آنچه در تاریخ معاصر بر سپهر سیاست خارجی ایران حاکم بود همین موازنه مثبت بود و تلاشها برای جایگزینی آن با «نیروی سوم» به جایی نرسید.
بعد از انقلاب سیاست خارجی در چارچوب شعار«نه شرقی نه غربی» تا اندازه ای یادآور موازنه منفی است هر چند الزامات روابط بین الملل و منطق قدرت درس های جدی به دست اندرکاران داد. فشارهای غرب و بازی شرق با ایران کشور را به ورطه ی کنونی کشاند. برای غرب یک ایران خوب ایرانی است که در محور غرب باشد و برای شرق و بویژه چین و روسیه، ایرانِ خوب، ایرانی است که در تنش مداوم با غرب به سر ببرد.
زیست تقابلی ایران با غرب قدرت مانور چند جانبه ای به آنها می بخشد. فشار بر ایران و اجابت خواسته هایشان با سیاست متناقض اعلانی-اعمالی! در ظاهر، کنشِ حمایتی اخذ می کنند (تا ایران را ترغیب به تقابل کنند) ولی در عمل با آمریکا و غرب همراهی می کنند(برای مثال روسیه و چین به تمامی قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل و شورای حکام آزانس بین المللی انرژی اتمی رای مثبت دادند، رای منفی و حتی ممتنع پیشکش!)
در مناسبات با غرب نیز از ایران به عنوان اهرم فشار و مکانیزم مذاکره سود می برند و مزایای همراهی با غرب را برای کنترل ایران اخذ می کنند. یعنی هم از توبره می خورند، هم از آخور!
ایران اما مانند آنچه فتحعلیشاه گفته «مانده»، منطق روابط بین الملل به ایران فهماند که در میانه راه ایستادن راه به جایی نمی برد. اما این خودفهمی زمان زیادی برد و عنصر زمان در روابط بین المللی به شدت حائز اهمیت است. آیتمی که بی توجهی به آن هزینه های فراوانی را بر کشور تحمیل کرده است. برای نمونه قطعنامه 598 اگر سال های 61 تا 63 پذیرش می شد خیلی متفاوت از سال 67 بود یا مذاکرات منتهی به برجام اگر 10 سال زودتر به سرانجام می رسید، مزایا و معایب آن دیگرگونه بود!
بر همین اساس ایران قهراً برای دوام در مقابل هجمه های طغیانگر آمریکا به سمت استراتژی قفل شدن با چین پیش رفت و علیرغم زیانهای فاحش آن، این چین خواهد بود که طاقچه بالا خواهد گذاشت و برای پذیرفتن آن ناز و عشوه خواهد کرد تا آن را ترقیق کند.
کشورها اما ویژگی تمامیت خواهی دارند. با وجودیکه کشتی های ایرانی مملو از بار در سواحل چین به بهانه ظاهری سوخت و ترس اندرونی چین از تحریم های آمریکا لنگر انداخته اند و مترصد غلبه چین بر ترس مزمنش از آمریکا هستند، همسایه شمالی مبادا از رقیب عقب بماند تحرکاتی داشته است که ناچاراً ظریف را به روسیه کشاند. یعنی در حالیکه به نظر نمی رسد چین منافع روابط عادی با آمریکا را فدای مصلحت منافع با ایران کند و به قولی قرارداد 25 ساله با چین هنوز نهایی نشده، روسیه پروسه فشار بر ایران را آغاز کرده است. کاری که در دهه 20 شمسی در پروسه نفت شمال کرد.
ایران در یکی از زمانهای حساسش به سر می برد، نگرانی از وجه المصالحه شدن کشور در دو جبهه موج می زند. یکی افتادن در میان مطالبات استعماریِ فواره های اژدها و فریادهای خرس (که قادر است مانند قرارداد 1907 به سان لبه های قیچی رفتار کند) و دیگری صدمه دیدن در مناسبات خصمانه ی رو به تزاید چین و آمریکا. آمریکا مصمم است که چین کمونیست را در پروسه «ابرقدرت نابالغ» زمینگیر کند و در قالب جنگ سرد جدیدی، استراتژیِ بلوک کمونیست-دنیایِ آزاد را بازآفرینی نماید. فاصله گرفتن از هر دو گرداب بهترین استراتژی برای حفظ استقلال و حاکمیت کشور است.
 
کد مطلب: 133407
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *