۰
يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۰۳:۲۹

چه جوری همه ما بازنده شدیم؟!

حسین هاشم پور
همه ما روی دور باختیم، راستش مدت هاست سعی می کنم ذهنم را از این واقعیت ملموس پرت کنم اما تلاشم بیهوده است، آن ناامیدی که از آن فرار می کردیم این روزها مثل خون در وجودمان جریان دارد؛ حالا دیگر همه حواسم متوجه این نکته است که همه ما چه بی سر و صدا، با هم رو به بدبختی سیر می کنیم.
چه جوری همه ما بازنده شدیم؟!
همه ما روی دور باختیم، راستش مدت هاست سعی می کنم ذهنم را از این واقعیت ملموس پرت کنم اما تلاشم بیهوده است، آن ناامیدی که از آن فرار می کردیم این روزها مثل خون در وجودمان جریان دارد؛ حالا دیگر همه حواسم متوجه این نکته است که همه ما چه بی سر و صدا، با هم رو به بدبختی سیر می کنیم.
نه اینکه فکر کنید فقط افزایش باورنکردنی هزینه های زندگی، اجاره خانه های سرسام آور و مایحتاج روزانه مرا متوجه این مطلب کرده، نه، راستش روی نزار، نالان و عصبی مردم را در کوچه و خیابان می بینم پشتم می لرزد، باورم بیشتر و بیشتر می شود که بوی بهبود روزگار با ما ایرانیان فرسنگ ها فاصله دارد. خوشبختی، آسودگی خیال، یک جور رفاه عادی خیلی معمولی، خیلی خیلی از ما دور است و بعید است حالا حالاها دست مان به دامانش برسد.
توی مسیر روزانه ام چند صرافی است، روزهایی ست که جلوی این صرافی ها غلغله است، حتی مجبور می شوی قید پیاده رو بزنی بروی از خیابان رد شوی، جمعیت بدون ماسک، با ماسک از روی هم شیرجه می زنند تا به در و پنجره صرافی چنگ بیندازند! از ناسزا گفتن به هم ابایی ندارند و چنان مضطرب تمام شدن دلار و یورو هستند که متوجه نیستند حریم های انسانی را چند قدم عقب می رانند. اوایل فکر می کردم جمعیت مرفهین بی درد همین ها هستند، البته همان موقع هم متوجه بودم که به سر و ریخت شان نمی آید از ما بهتران باشند، اما صف خرید دلار غلط انداز بود؛ بعدتر فهمیدم این جماعت بینوا تا می فهمند دولت، دلار به بازار تزریق کرده و دلار شده ۲۲ هزار تومان، می ریزند صرافی ها پول خارجی می خرند تا دو روز بعد که قیمت ها برگشت به ۲۴ و ۲۵ هزار تومان، کاسبی کرده باشند و امورات روزمره شان را بگذرانند!
این سکانس - صحنه تکراری به نظرم یکی از غم انگیزترین موقعیت هاست که اگر هنرمند ایرانی آن را در اثرش بازتاب دهد حتمن متهم به سیاه نمایی می شود؛ مردمی که برای سیر کردن شکم گرسنه تیشه به ریشه همه می زنند، و حتی نمی دانند با دستان خود، خود را بدبخت تر می کنند اما شرایط اقتصادی به گونه ای ست که نمی توانی به آنها خرده ای بگیری؛ او حق دارد امروزش را بگذراند.
کابوسم روایت بیرونی یافته است: یکی مان لبه چاه ایستاده، آن یکی دو سه متری فرو رفته توی چاه و دیگرانی هم فراوان اند که پنجاه شصت متر، صد متر سقوط آزاد کرده اند؛ تعارف که نداریم شدت این سیر قهقرا هم بسته به حساب بانکی مان دارد.
عمق فاجعه آنجاست که رشد تصاعدی هزینه ها در کنار درآمدهای ثابت و گاه با نمودار کاهشی فضایی را ترسیم می کند که طبقه متوسط به این چاه فقر خواهند افتاد، دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.
در این روزگار قمر در عقرب، بد به حالت اگر از جامعه فرهنگ و هنر باشی؛ به قول آقا مجید ظروفچی سوته دلان، شاهکار علی حاتمی: "ما كه دنيامون شده آخرت يزيد...آقا مجيد تو رو چه به روضه، روضه خودتی، گريه كن نداری، وگرنه خودت مصيبتی، دلت كربلاس..."
حتی بدبین ترین تئوریسین ها هم تصور نمی کردند روزگاری چنین تراژیک و وانفسا در انتظار هنرمندان و اهل فرهنگ باشد؛ سینمایی باشی یا نمایشی، نقاش یا موزیسین تفاوتی ندارد، فضای کسب و کار به کل قفل و خاموش است و اگر تا پیش از این مانند ۹۰ درصد اهل فرهنگ و هنر، از جیب می خوردی و پس اندازی نداشتی این روزها حتمن زیر خط فقر رها شده ای و برای حفظ آبرو نزد مردم و در و همسایه نمی دانی چه گلی باید به سر بگیری، زیرا کار از سرخ آب سفیدآب هم گذشته است.
وسط این ذکر مصیبت تذکر بدهم که حواسم هست این روزها شرایط همه وانفساست، ایران و دنیا هم ندارد، همه به این درد بی درمان دچارند؛ از این رو اهل هنر و فرهنگ هم مثل همه، سرگردان دست روزگارند و گلایه و توقع بیجا ندارند.
درد آنجاست که همه این سال هایی که گذشت وقتی قیمت نفت سه رقمی بود یا هنوز قیمت دلار سه رقمی نشده بود بارها و بارها همه ما داد زدیم، فریاد زدیم،کاغذ روزنامه سیاه کردیم که به بودجه فرهنگ و هنر مملکت برسید، گوش شنوایی نبود. آن همه سال گفتیم توسعه هنر کیلویی چند، جامعه هنری گرفتار نان شب است، دو تا تئاتر بفروش و چهار تا حراجی نشان مان می دادند و می گفتند ما داریم اقتصاد هنر را سامان می دهیم؛ می گفتیم لطفا درآمد چهار تا سلبریتی و استاد صاحب نام را به پای همه هنرمندان نگذارید، هنرمند شهرستانی کارشناسی ارشد هنر گرفته غم نان دارد، مسئولین بر تبل توسعه دانشگاههای هنری کوبیدند.
نوشتیم بازار هنر کار زیر ساختی می خواهد، مثلا شهرهای بسیاری در ایران داریم که نه سینما دارند و نه مراکز فرهنگی و این یعنی هنرمندان صدها شهر ایران شغل شان به مو بند است، می گفتند ببینید فلان چهره شناخته شده در بهمان فیلم و نمایش ، آن استاد نقاش و مجسمه ساز چه رکوردی زد! می گفتیم آقا آن به این، این به آن ربطی ندارد، به جای ویترین به فکر پی ساختمان باشید که خانه از پای بست ویران است و ...
حالا که خانه را به جای آب، کرونا برده تازه مسئولین کاسه چه کنم چه کنم دست گرفته اند که چند هنرمند وام یک میلیون تومانی می خواهند؟!! و وزیر فرهنگ گلایه می کند چرا بانک ها وام هنرمندان را نمی دهند! کسی هم نمی پرسد با این وام ها چند روز می شود دوام آورد؟ اصلا هنرمند بیکار، اصل و سود این وام ها را چگونه بازگرداند؟ اصلن وام دادن راهکار است یا بیشتر در چاه فرو رفتن؟
بله، خیلی قبل تر از این روزها همه ما بازنده شدیم.
 
کد مطلب: 136273
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *