۰
چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۰۲

دستانش را اسرائیلی ها، اما زبانش را ما بریدیم!

ابوالفضل فاتح
خبر رحلت غریبانه ی حجت الاسلام والمسلمین محتشمی ما را به تاملی عمیق فرا می خواند.
دستانش را اسرائیلی ها، اما زبانش را ما بریدیم!
نخست:
خبر رحلت غریبانه ی حجت الاسلام والمسلمین محتشمی ما را به تاملی عمیق فرا می خواند.
از دوران دانشجویی یعنی بیش از سی سال پیش که نخستین بار ملاقتش کردم، تا کنون محتشمی همان بود که می شناختیم. استوار، صادق، بی ریا، شجاع، متواضع، حساس به سرنوشت انقلاب و مراقب انحراف از اصول امام. تنها تفاوت آن بود که آن دوران محتشمی هنوز یک صاحب منصب محسوب می شد و این دهه ی آخر در نجف اشرف مهاجری نسبتا غریب. آن روزها بیشتر سیاسی بود و این روزها بیشتر معنوی و سالک الی الله. آن روزها رفت و آمدش به جماران بود و این روزها جلوسش بیت امام در نجف اشرف و امیدش به حرم مولی الموحدین (ع).
در این ده ساله با دقت و وسواس و البته عشق مثال زدنی، بیت امام را دوباره معمور کرد و مدرسه ای در جوارش ساخت تا هم تاریخ و فضای اقامت امام در نجف برای مشتاقانش محفوظ بماند و هم در کنار محلی برای درس و بحث فقهی اساتید نجف، سنت فقهی امام بازخوانی شود.
پای که در نجف می گذاشتی، هر گاه که به حرم می شتافتی و باز می گشتی، دیدار ایشان از  شارع الرسول تا بیت امام، یا تا  خانه ی استیجاری ساده اش، و روی باز صمیمی اش، داستان هر روزه بود. با همه ی شناخت سی ساله، محتشمی نجف، ساده ترین و صمیمی ترین محتشمی بود که می دیدم.
هر بار که با او سخن می گفتی، خاطرات دوران امام نجف اشرف  تا رحلت بود که دست اول روایت می شد، و با چنان حلاوت و طراوتی از آن دوران دشوار و البته ناروایی های برخی سخن می گفت که گویی همین دیروز است. شیفتگی به امام و انقلاب و خون دلی عمیق در تک تک کلماتش موج می زد.
مقیم حرم مولی (ع) و اهل پیاده روی کربلا بود، نماز جماعت در مسجد هندی یا مسجد جواهری، ظهر و شام در حرم. شب هم اگر مهمانی آمده بود، روی باز در منزل. عوالم انسانی و پر معنایی داشت. همین چند کلمه را در ابتدای فراگیری کرونا ببنیید، عرضم را از عوالم  معنوی ایشان دریافت می کنید. برایم نوشته بود: .... بمناسبت ايام فاطميه ( س) آمديم، بعد راهها بسته شد وماهم بخاطر يك ميكرب فسقلي درحصر خانگي درايران هستيم. خدا به ما آدمهاي متكبر نشون ميده چقدر ضعيف، حقير، بيچاره ودرمانده هستيم......

دوم:
او اهل مقاومت همراه با با ذکاوت  بود. در جریان «خط امام» نام او با مقاومت گره خورده و این واژه بخش جدایی ناپذیر شخصیت او بود. چه در نجف و دوران تبعید امام در سالهای پیش از 57 تا نوفل لوشاتو و پیروزی، چه در دوران سفارت و ماجرای  لبنان و فلسطین و چه در دوران  وزارت و آنگاه که در انتخابات مجلس سوم به هیچ وجه آنچه را تصرفات غیر قانونی شورای نگهبان می دانست، نپذیرفت و کار تا آنجا پیش رفت که نهایتا امام دستور به تایید انتخابات منطبق با نظر وزارت کشور داد. در سالهای مجلس ششم و انتخابات 88 و  دوران هجرت  تا زمان رحلت نیز هرگز در برابر آنچه نادرست می دانست کوتاه نمی آمد؛ چه صهیونیسم جهانی و چه تحجر و انحراف داخلی.

سوم:
خبر بیماریش  ناگهانی بود و دوستانش را بسیار نگران ساخت، اما دست اجل مهلت نداد و ان مهاجر الی الله، در خرداد پر حادثه پر کشید.
 درگذشت این مبارز نستوه که در شهر پیچید، انبوه تسلیت ها سرازیر شد. همه از خصائص این مرد بزرگ گفتند و نوشتند. از همفکران ایشان نمی گویم، به پیام های رهبری انقلاب و سران سه قوه بنگرید: «روحانی مجاهد»، «عالم وارسته و از پیشگامان و همراهان پرتلاش و دلسوز نهضت»، «مبارز خستگی ناپذیر و یار با وفای امام خمینی (ره)»، «ازپیشتازان مقاومت» و «ازمجاهدان راه آزادی قدس شریف و از پیشگامان مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی بود» که «همه عمر خویش را صرف ترویج نهضت اسلامی و تحقق آرمان‌های بلند انقلاب و نظام اسلامی کرد».

چهارم:
اما بر این محتشمی روحانی مجاهد انقلاب، چه گذشت و با او چه کردیم؟
 
شرحش دشوار است و افسوسی پشت افسوس! ابتدا مجله ی بیان و سپس روزنامه بیانش توقیف شد، هدف شدید ترین انتقادات روزنامه های حکومتی قرار گرفت، از مجلس و همه مناصب حکومتی و دولتی کنار گذاشته شد، به دادگاه ویژه احضار گردید، هشدارهای او نسبت به خطر متحجرین و مقدس مآبان و مخالفان امام مورد بی اعتنایی قرار گرفت و متهم به تندروی و رادیکالیسم شد، نقد صریح او به عنوان وزیر کشور دوران امام، نسبت به نتایج انتخابات 88  فتنه گری قلمداد، و نهایتا کار به جایی رسید که در ده سال آخر عمر مبارک خود، مجبور به خود تبعیدی و هجرت دوباره به نجف اشرف، و سکوت وخانه نشینی گردید.  بسیاری از کسانی که به نجف اشرف مشرف می شدند، و هر روز او را در کنار ضریح مطهر مولی الموحدین (ع) نظاره می کردند،  از خود می پرسیدند چرا سرمایه ای با این همه سوابق و تجربه، به جای حضور در عالی ترین سطوح کشورش، اینجا به پناه آمده است؟. او همان کسی است که امام درباره ی او گفته بود: محتشمی از دوستان قدیمی من و فردی متدین، متعهد و مبارز است که باهوش سیاسی ای که دارد همیشه خدمتگزاری خوب برای اسلام وایران بوده است.

پنجم:
نسل جوانی که دیروز پیامهای تسلیت را دیدند، بعید است نامی از محتشمی و فداکاری هایش از رسانه های رسمی شنیده باشد. به مدد سیطره جریانی بی اطلاع، غافل یا هدفمند بر صدا و سیما و تریبون های رسمی و چهره سازی های جعلی، این نسل هنوز نمی داند، این انقلاب مظلوم و نظام برآمده از آن، واقعا با اندیشه، جانفشانی و همت چه کسانی به منزل رسیده است. اما می داند  در سی سال گذشته عموما از بسیاری از شخصیت ها نامی برده نشده، مگر آن که تخفیف داده شدند و یا مورد اتهام قرار گرفتند. محتشمی را تندرو و رادیکال می خواندند، حال آن که نه رادیکال بود و نه تندرو. خالص و صریح و صرفا زودتر از بسیاری عمق انحرافات امروز را مشاهده می کرد و هشدار می داد، وافسوس که ما نمی دانستیم.
همین معامله ی تلخ و غم انگیز با بسیاری از خدمتگزاران دیگر و عالیترین فرماندهان دوران دفاع مقدس شده است. چگونه ممکن است دولت و نخست وزیری که مورد اعتماد و افتخار بودند، یا هاشمی رفسنجانی که مورد تعلق  خاطر و جانشین امام در جنگ بود،  در هر سالگرد دفاع مقدس، مورد شدیدترین بی مهری ها از تریبون های رسمی قرار بگیرند؟ تا شاید برای دیگران افتخاری تراشیده شود؟ آری، باور می کنیم که آنها خون به دل امام کردند و به امام جام زهر نوشاندند و شما خوب بودید!!!  دریغا که شاهد بوده ایم چگونه شخصیت های بلندی که در دامان کرامت، آقایی و عزت آفرینی امام سر برافراشته بودند، پس از امام، یک به یک هدف کین و انتقام قرار گرفتند، اما دقیقه ای فرصت دفاع نیافتند ...

ششم:
برای درک  بیشتر ابعاد این درد بزرگ کافی است تصور کنید، اگر امروز، همین آقای محتشمی و امثال ایشان که به شهادت موافق و مخالف، عمر خویش را مصروف امام و انقلاب کردند و انقلاب را به پیروزی رساندند و جنگ را اداره کردند و مورد اعتماد بنیانگذار بودند، مورد ارزیابی این شورای محترم نگهبان قرار می گرفتند، نتیجه چه می بود؟ ناگفته پیداست، بسیاری از آقایان از احراز ایشان و امثال ایشان ناتوان می بودند، کما این که مکرر شاهد بوده ایم !!! کجا بودند آن روز که امثال محتشمی در تنهایی امام، لحظه ای او را تنها نگذاشتند و سختی ها را به جان می خریدند و برای این انقلاب استخوان خرد می کردند؟ مسئولیت این ناروایی های خطرناک با کیست؟

هفتم:
تعصب ها را کنار بگذاریم. صحبت از استثنائات نیست، سخن از یک روند و «پارادایم شیفت» است. اگر آنچه بر محتشمی و بسیاری دیگر از نسل اول انقلاب و شخصیت های سرشناس مورد اعتماد امام از حذف و حصر و هتک و  رد صلاحیت و خانه نشیبنی  گذشت، در انقلابی دیگر رخ می داد، قضاوت ما درباره قدرتمندان و کسانی که با السابقون السابقون انقلابشان چنین کرده اند، چه می بود؟ نامش کمتر از تحریف و انحراف بزرگ بود؟  اگر برخی از جریانات و آقایان مامور می شدند که هر آنچه نامی از امام و انقلاب و مردم دارد محو کنند، و از امام انتقام بگیرند و ماهیت انقلاب و قانون اساسی را تحریف نمایند، براستی چه کار دیگری می توانستند انجام دهند؟  گذشته از شخصیت ها، به عدالت، به انصاف، به اخلاق، به سیاست، به آزادی، به جمهوریت، به قانون اساسی و یکی از نمادهایش یعنی همین انتخابات بنگرید. کشور پر است از شخصیت های تراز اول که می توانستند انتخاباتی در تراز انقلاب بیافرینند، اما امان از غفلت، تحجر، تنگ نظری و قدرت طلبی و کینه که جز به طرد و انحصار و انتقام، آرام نمی نشیند. فلسفه ی نظارت، تضعیف جمهوریت و تخفیف انتخابات تا نازل ترین سطح است؟ قرار بود به نام نظارت، بزرگترین جشن ملی  و المپیک آزادی ایرانیان به ابتذال کشیده شود؟  متاسفانه، بسیاری از فرصت ها و نمادها را با تزویر و شعبده بازی چنان نحیف کرده و به جایی رسانده اند که از آن  جز پوستی بر استخوان نمانده، و با این همه به جفاهایشان با لطایف الحیل رنگ خیرخواهی امت زده و افتخار هم می کنند. عجبا همان ها  که قانون را مصادره و پل تبهکاری و انحراف خود ساخته اند،  همان ها که نگذاشته اند کشور پیشرفت کند، همانها که نگذاشته اند آزادی و ارزشی بر جای بماند، همانها که چوب لای چرخ همهی دولت ها گذاشته اند، همان ها نگذاشته اند روابط این ملت حتی با همسایگانش متوازن شود، همان ها که سرمایه ی ملی را غارت و چپاول می کنند، و همانها که نگذاشته اند ملت روی خوش ببیند و همه را مایوس ساخته اند، مدعی وطلبکار هم هستند!
بگذاریم و بگذریم؛
 محتشمی هم رفت و غریبانه  به امام خویش پیوست و اینک در امام زاده عبدالعظیم حسنی به خاک سپرده شده استف گرچه خیلی پیش از ان تلاش کرده بودند روح و امیدش را به خاک بسپارند. خدایش رحمت کند. جای او خالی است، خیلی هم خالی است. آنچه بر او رفت جگر سوز است و تسلیت ها بیشتر ما را می سوزاند. آنها معماران انقلاب بودند و به مصلحت حفظ اساس انقلاب در برابر بسیاری از ناروایی ها خون دل خوردند و سکوت پیشه کردند. تصویر دستان قطعه شده اش هرگز از مقابل چشمم محو نمی شود. افسوس که اگر دستانش را اسرائیل، اما زبانش را ما بریدیم!!!
 ای کاش فرصت مروری باشد، تا درباره نسبت سیاست و دیانت که بماند، درباره ی نسبت سیاست و شرافت بیشتر سخن بگوییم، و تا به ریشه ها، دلایل و عوامل این همه انتقام و انحراف و مرثیه ی دزدیدن انقلاب ها و پوستین های وارونه تامل کنیم. وقت بیداری است و  بیداری آغاز اصلاح است.
کد مطلب: 152037
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *