۰
پنجشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۱۳:۴۸

دلیل بحران‌ها و گسست‌ها در جامعه امروز ما چیست؟

محمد آخوندپور امیری
فرسایش تمدنی، خروج نخبگان از کشور و گسست های مخرب و دلهره آور. اینها همگی کلید واژگانی هستند که تاثیراتشان تنها در محدوده یک واژگان ساده باقی نخواهد ماند.
دلیل بحران‌ها و گسست‌ها در جامعه امروز ما چیست؟
فرسایش تمدنی، خروج نخبگان از کشور و گسست های مخرب و دلهره آور. اینها همگی کلید واژگانی هستند که تاثیراتشان تنها در محدوده یک واژگان ساده باقی نخواهد ماند. اینها نشانه ای هستند برای گریستن به حال و روز امروزمان. پیرامون هر کدامشان که پیوندی وثیق با بحران های انباشته شده تمدنی امروزمان دارد، می توان ساعت ها، روزها، هفته ها و ماهها به گفتگو نشست و باز هم زمان کم آورد.
واقعیت آن است که دهه های متمادیست که جامعه نخبگانی از گُسست هایی که خود تبدیل به گسل های وحشتناکی شده اند سخن گفته اند. از هر ساحتی که تصورش را کنید سخن گفته اند. از بحران های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و دهها بحران دیگر در قالب سخنرانی ها، مقالات، همایش ها و برنامه های تلویزیونی و همچنین شبکه های مجازی سخن گفته شده است. تمام این بحران ها می توانند در یک وضعیت تراکمی، خود فاجعه ای دهشتناک را به همراه آورد. اما آنچه که تا بدین جای کار شاهد و ناظر آن بوده ایم تنها ناشنوایی سیستماتیک در نظام تصمیم ساز کشور بوده است که اراده ای برای حل بحران ها از خود نشان نداده است.
بحران تمدنی و فرسایش تاریخی، یکی از همان پدیده های دلخراشی است که پیرامون آن توسط بسیاری از دلسوزان و شیفتگانِ این مرز و بوم سخن گفته شده است. سیل دلهره آور مهاجرت جامعه نخبگانی، در طول تمامی سال های اخیر، یکی از آن عمده دلایلی است که در پدیدار گشتن بحران تمدنی و فرسایش تاریخی، می توان از آن سراغ گرفت و صورتی بحران آفرین از آینده ایران را پیش روی ما قرار داده است. از تمامی طبقات نیز می توان برای این مهاجرات ها سراغ گرفت. پزشکان، پرستاران، اساتید دانشگاهی، مهندسین و حتی انسان های معمولی.
جامعه ای که هزینه ماندن در آن برای نخبگانش بیش از رفتن باشد و آنها احساس کنند که آسیب شناسی های جامعه پیرامونی هیچ اهمیتی برای نهاد قدرت نداشته است، دیرزمانی نخواهد گذشت که دچار یک تخریب تمدنی خواهد شد. نتیجه این امر ظهور طبقه ای تهی از هرگونه عقلانیت است که عنانِ امور جامعه را بدست گرفته و جامعه را به پرتگاه سقوط رهنمون خواهد نمود. تهی گشتگی تمدنی، هزینه های جبران ناپذیری را تا به امروز برایمان پدید آورده که اگر برای آن در همین هنگامه کنونی چاره اندیشی نگردد، چیزی از گوهر ایران برایمان باقی نخواهد ماند. اما سوال اصلی که ذهنمان را سخت درگیر نموده آنکه چه عواملی باعث شده امروز با چنین حجم عظیمی از بحران ها و گسست ها در جامعه پیرامونی خود مواجهه شویم؟
شکاف دولت-ملت: دیرزمانی است که عدم ارتباط تفاهمی و کلامی(به تعبیر هابرماسی آن) را در دو سوی میدان سیاست و جامعه، یعنی دولت و ملت مشاهده می کنیم. شکافی که نشان دهنده آن است که هیچ فهم و درک مشترکی میان دو سوی میدانِ دولت و ملت در حال حاضر به چشم نمی خورد. عدم این درک متقابل ما را محکوم به شکست خود خواسته خواهد کرد.
اقتصاد آشفته و معضل بیکاری: اقتصادی که هیچگونه عقلانیتی را با خود به همراه نداشته باشد و هیچ برنامه بلندمدت دست یافتنی را نتوان برایش متصور شد، سفره های معیشتی مردم را هر روز تنگ و تنگ تر خواهد کرد و نتیجه آنکه دغدغه اقتصاد معیشتی، عده ای را رهسپار آن سوی مرزها خواهد نمود. آنانی هم که می مانند با بحران های عدیده ای دست و پنجه نرم خواهند کرد و اگر فرصتی دست دهد شاید آنان نیز در رفتنشان اندکی درنگ نکنند. اما بیکاری نیز آن بحران عظیمی است که نسل جوان و آینده ساز این مرز و بوم را شدیداً دچار یک فرسایش انگیزشی نموده است. تهی شدن انگارهِ امید در بافت جوان جامعه امروز، نوید آینده ای موهوم و تیره را خواهد داد.
تداوم بحران های بین المللی: تداوم فرسایشی بحران های جهانی، عدم فهم مشترک میانِ ما و جامعه بین الملل، جامعه و دولت را دچار بحران های عظیمی نموده است. شاید امروز بیش از هر زمان دیگری ملزم باشیم تا در پرتو یک عقلانیت جمعی و در سایه هنجارهای بین الاذهانیِ خود با نظام بین الملل جهانی فکری اساسی بکنیم. گسست فهم و ادراک مشترک مابین خود و جهان بین الملل، منجر به منزوی شدن بیش از پیش کشور و جامعه خواهد شد که این نیز در دلِ خود بحران های بسیاری را به همراه خواهد آورد.
نتیجه آنکه در ذکر علل و عوامل بحران های امروزین جامعه ایرانی، می توان دهها و شاید صدها دلیل و عنوان دیگر را نیز به آنچه گفته شد، افزود اما کلان بحران هایی از این دست که در بالا بدان اشاره شد شاید اساسی ترین مشکلات زیست اجتماعی جامعه امروز ایران باشد که چنانچه فکری بحال آن نشود، دیرزمانی نخواهد پایید که تمدن بزرگ ایران زمین را از درون دچار اضمحلال خواهد نمود. زیرا کشوری که از گوهر نخبگانش محروم گردد، این محرومیت تهی گشتگی ذهن جمعی را با خود به همراه خواهد داشت و این تهی گشتگی بهره ای از انگیزه را برای مردمانش باقی نخواهد گذاشت. پس در سایه این خلاء ها، دون مایگانی ظهور خواهند کرد که فرسنگ ها با واقعیت ایران خود فاصله خواهند داشت و هیچ فهمی از بحران ها نخواهند داشت. نتیجه نهایی آنکه مسیر سقوط را آنچنان شتابان طی خواهیم کرد که تصورش هم شاید برایمان سخت و دلهره آور باشد.
 
کد مطلب: 158320
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *