۰
يکشنبه ۱۴ فروردين ۱۴۰۱ ساعت ۲۰:۰۳

آموزگار جان باخته بلوچ و دست اندرکاران فراموشکار!

محمدرضا نیک نژاد
پانزدهمین روز فروردینِ سال 95 پس از چندین روز بارندگی‌های پیاپی‌ دیوار فرسوده‌ی کنار دبستان سست شده بود؛ دیواری که برای دانش‌آموزان در زنگ‌های تفریح پناهگاهی در برابر تندبادهای منطقه بود.
آموزگار جان باخته بلوچ و دست اندرکاران فراموشکار!
پانزدهمین روز فروردینِ سال 95 پس از چندین روز بارندگی‌های پیاپی‌ دیوار فرسوده‌ی کنار دبستان سست شده بود؛ دیواری که برای دانش‌آموزان در زنگ‌های تفریح پناهگاهی در برابر تندبادهای منطقه بود. آن روز نیز دانش آموزان در حیاط مدرسه و در کنار دیوار در حال بازی و سرخوشی‌های بهاری بودند که دیوار در برابر تندباد تاب نیاورد و فروریخت. "حمیدرضا گنگوزهی" و "عبدالرئوف شهنوازی" آموزگاران دبستانِ روستای نوکجو از روستا‌های بخش مرکزی شهرستان خاش در استان سیستان و بلوچستان است، با دیدن فروریختن دیوار، با داد و فریاد به سوی بچه‌ها دویدند و آن‌ها را از خطر رهانیدند اما شوربختانه خود گرفتار آوار شدند. پای عبدالرئوف دچار آسیب دیدگی شد و حمیدرضا نیز پس از چند ساعت معطلی در ایستگاه‌های بازرسی پرشمار، کمبود فوریت‌های پزشکی و مسیرهای طولانی برای رسیدن به بیمارستان، جان باخت. حمیدرضای 27 ساله و دارای دو فرزند دختر از آموزگاران طرح “خرید خدمات آموزشی” بود که نخستین سال آموزگاری‌اش را می‌گذراند و تا هنگام جان باختن، یعنی بیش از شش ماه، همچنان چشم‌براه دریافت نخستین حقوقِ آموزگاری‌اش بود!
آن روزها فانی، بعنوان وزیر آموزش و پرورش در مراسم خاک‌سپاری این آموزگار شرکت کرد و برای همدردی به خانه دو آموزگار فداکار رفت. در این دیدارها او و دست‌اندرکاران استانی و کشوری قول‌هایی دادند که برخی عملی شد و برخی همچنان در انتظار اجرایند! برای نمونه قرار شد که آموزش و پرورش نام این آموزگار فداکار و داستانِ جانبازی‌اش را در کتاب‌های درسی بیاورد و افزون بر این از مسیرهای اداری پیگیر اعلام نام حمیدرضا بعنوان شهید شود؛ که همچنان این دو وعده مورد بی توجهی دست اندرکاران آموزشی و کشوری است!   
در این زمینه گلایه‌ی نخست از دست‌اندرکاران آموزشی است. آقایان! در روزگاری که فردگرایی و سودطلبی فردی یکی شاخص‌های جامعه‌های انسانی شده‌است آیا از خودگذشتگی این دو آموزگار نمی‌تواند درسی انسانی و اخلاقی برای همه ما ایرانیان و حتی جهانیان باشد؟ آیا نخستین گام در گسترش و نهادینه کردن چنین رفتارهایی، بازتاب پر بسامدِ آن‌ها نیست؟ آیا بهتر نیست که دست‌اندرکاران آموزشی و حتی دولتی زمینه‌هایی را فراهم کنند که نام چنین افرادی بر شمارِ بیشتری از فضاهای‌های آموزشی و حتی شهری گذاشته‌شود؟ بی‌گمان این کار می‌تواند در ذهن دانش آموزان امروز و شهروندان کنونی و آینده پرسش‌هایی بیافریند و زمینه‌ای شود برای آشنایی و نهادینه کردن کنش و منش اخلاقی و انسانی. در دورانی که "خود" و "خودخواهی" محور اندیشه و عمل بسیاری از ما آدم‌ها قرار گرفته انتظار می‌رود دست اندرکاران مدعی اخلاق در راستای معرفیِ بهینه‌ی چنین انسان‌هایی گام بردارند و شمار بیشتری از محیط های آموزشی را به یاد این آموزگاران بزرگ نام‌گذاری کنند.
از دیگر سو و شوربختانه بنیاد شهید تاکنون تن به اعلام نامِ حمیدرضا بعنوان شهید نداده است و همچنان در برابر این خواست مقاومت می کند؛ و این در حالی است که این نهاد در کشورهای دیگر به دنبال شهید می‌گردد! از این گونه رفتارها که بگذریم آیا کارِ این آموزگاران کمتر از شهیدانی‌ست که از مرزهای کشور پاسداری می‌کنند؟ حمیدرضا و هزاران حمیدرضای دیگر هر روز با کمترین امکانات و با کمترین دستمزد و حتی کمترین توجهِ دست‌اندرکاران، در پر خطرترین مرزها جان خویش بر کف می‌نهند و از مرزهای آگاهیِ نوباوگان این کشور پاسداری می‌کنند؛ این کار کوچکی است؟ جانبازی در این راه کمتر از جانبازی برای پاسداشتِ مرزهای فیزیکی میهن است؟ شاید کمترین کار، پذیرش این آموزگار فدارکار بعنوان یکی از شهیدان جان باخته در راه پاسداری از “مرزهای فرهنگی” وطن‌مان باشد.
به هر روی از دست اندرکاران آموزشی و اجرایی انتظار می‌رود جان باختن حمیدرضا را نه مرگِ معمولی یک تن بلکه جان باختن فردی بدانند که در روزگار اوج فردگرایی افراطی می‌تواند درس بزرگی برای انسان ها و انسانیت باشد.
 
کد مطلب: 162170
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *