۰
يکشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۲۱:۰۶

کابوس متروپل‌ها و عبدالباقی‌ها

منصور فرزامی
کابوس متروپل‌ها و عبدالباقی‌ها
نابغه‌های مقاصد انحرافی و انحراف مقصدی، این روزها، همه‌ حواس و حواس همه را معطوف متروپل آبادان کرده‌اند و ضجه‌های دل‌خراشی که یک‌دم آرام نمی‌گیرد و نمی‌گذارد که مردم ایران، یک‌دم سر راحت بر بالین بگذارند. و در به در هم دنبال عبدالباقی‌ای می‌دوانند که به تمهیداتی اکنون عبدالفانی است تا همه‌ کوزه‌ها را بر سر او بشکنیم تا کسی ما را و قصور و تقصیر ما را در این میانه نبیند و چاشنی و دستگیری و به صلابه کشیدن استاندار وقت و شهردار و شورای شهری‌ها را هم بر آن علاوه کنیم تا همه متوجه آن مقاصد انحرافی‌ای شوند که نابغه‌های پشت‌پرده می‌سازند و پیش چشم ما می‌گذارند تا در حواشی آن به ۲۰۰ بنای بلندسازی متوجه شویم که در تهران است که هر کدام می‌تواند «پلاسکو» و «متروپلی» دیگر باشد و کوتاه سازه‌هایی که در اقصا نقاط کشور به نبوغ عبدالباقی‌ها کش آمده‌اند تا به متروپل‌ها تبدیل شوند و...
کاش درد ما و فجایع زندگی ما فقط همین‌ها بود. اما معضل بزرگ تکثیر کابوس متروپل‌هایی است که در لباس و قد و قامت دیگری در زندگانی ما چهره عیان کرده‌اند که می‌توان از آن بت‌های عیار، هر دم نقشی دید.
کابوس‌هایی که اکنون محیط بر زندگی ماست! در این‌جا گفتنی و به نوعی شمردنی است که آیا جاده‌ها و راه‌های غیراستاندارد و خودروهای ناایمن که میرسلیم‌های نوعی می‌گویند عالی‌ترین‌اند، ما را عزادار از کف رفتن آن‌ همه سرمایه‌های انسانی و مادی و معنوی نکرده‌اند؟ مگر مواد غذایی ما با آن کیفیتی که بر کسی پنهان نیست، متروپل پرعارضه‌ ما نیست؟ مگر آن جراحی‌ها و آن پیامدها و آن اجناس با قیمت‌های چند لاپهنای کاسبان حبیب خدا و اهالی قاچاق کالاها و اسکله‌های پیدا و پنهان هر کدام کابوسی فاجعه‌بارتر از متروپل آبادان نیست؟ مگر آن تدبیرهایی که ما را کاسه به دست در پی اعانه و یارانه فرستاده، عوارض و حاشیه‌هایی کمتر از هزاران فاجعه‌ متروپل آبادان دارد؟
مشکل، بلکه فاجعه‌ این است که از هر مبدا که آغاز کنیم به مقصدی می‌رسیم که به‌وضوح می‌توانیم کابوس متروپل و سازنده و عوامل دخیل آن را ببینیم، عواملی که بختک زندگی ما شده‌اند.
همین‌هاست که از ما مردمی ناآرام، غمگین، پرخاش‌جو، مضطرب و بی‌امید به آینده ساخته‌است آن‌چنان‌که در گریز از ریشه و هویت و اصالت خود می‌خواهیم به آن‌سوی آب‌هایی قدم بگذاریم که به خیال خود، آن آرامش و آن زندگی مطلوب به ما برگردد. چون احساس می‌کنیم، آن دم‌پختکی که در این دیار برای ما پخته‌اند، مزه‌ کابوس متروپل می‌دهد و خوردنی نیست! درحالی‌که در آن سوی مرزها از ما در عین بی‌هویتی ابزاری می‌سازند مؤثر در تخریب آنچه نیاکانمان و فرهنگ‌مان بدان نازیده‌اند.
نگارنده در این‌جا با بیان آیت‌الله جوادی آملی همراهی دارد که: «این‌گونه حوادث تلخ، ناشی از لرزان بودن بنیان فکری مسئولین و همچنین مردم است» اما این همراهی و آن بیان، ما را از واقعیت موجود، تبرئه نمی‌کند و مسئولیت را از دوش‌مان برنمی‌دارد چراکه با آن وعده‌ها و آن‌همه ایثار و نثار، قرار بر پروردن انسان‌های خدوم، متفکر، اهل نجابت، غمخوار محنت دیگران، مؤمن به خدمت، اهل بارقه‌های تقرب به حق، اهل دوشی برای بار دیگران بود. و رسیدن به جامعه‌ای که امتش به استناد آن حدیث حسن، سه بار غربال شده باشند (تغربلوا، ثم تغربلوا...) و حال چرا این‌چنین شد چرا ساخته‌های ما متروپل و خودمان عبدالباقی شدیم؟ آیا به این واقعیت تلخ فکر کرده‌ایم؟ آیا حضرت جوادی آملی به ما جواب می‌دهد که این وضع و این مصایب، معلول چه تفکری و چه علتی است؟ چرا انسان، لرزان می‌اندیشد و مسبب لرزانی اندیشه‌های وی چیست؟ آیا ایشان سخن و تصریح رئیس آگاهی کشور را شنیده‌اند
مبنی‌بر این‌که ۹۰ درصد جرایم مجرمان سرقت است؟ آیا این عوارض و صدها مورد امثال این، بازتولید اخلاق نظری و گفتن و پشت سر نگاه نکردن نیست؟
امروز، برخوردکنندگان کابوس متروپل‌ها از نظریه‌پردازان ما در مسندهای فکری و عملی و مسئولیتی، جواب می‌خواهند که چیستی به این‌جا رسیدن‌ها چیست و از این‌جا روانه‌ کدام سرزمین موعودی هستیم و چه آینده‌ای پیش روی ما و آیندگان ماست و چه تفکری مبنای همه‌ این آوارها بر سر ماست؟
کد مطلب: 164841
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *