۰
چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۲۱:۱۵
در شصت و هشتمین سالگرد درگذشت دکتر فاطمی

مرگ، دو گونه است...

ضیاء مصباح
مرگ، دو گونه است...
به راستی می‏توان «فاطمی» را از شخصیت‏های نادر سیاسی یکصد ساله اخیر کشورمان دانست که به گواه تاریخ انگشت بر نقطه اصلی درد یعنی «استبداد و استعمار» نهاد. این فرزند وارسته وطن در بخشی از سرمقاله روزنامه باختر امروز به عنوان سردبیر می‏نویسد: «بالاخره باید برویم – می‌شود با روی سیاه رفت؟! ماییم و آیندگان، با خفت و خواری می‏توان در گور خفت؟ در انجام وظیفه، فداکاری می‏کنیم و تا لبه پرتگاه می‏رویم و مردانه می‏کوشیم...»
و در سرمقاله دیگری با عنوان یا مرگ یا زندگی نوشت: ایران برخیز! بیدار شو! این خواب طولانی، افتخار را از دست تو گرفت. تو مایه فخر دنیا بودی... حیف که منقرض شوی» و گویا ندای وجدان او خفته‌های این مرز و بوم پیچیده شده در خرافات و فساد با هدایت نظامی منحط و متحجر.... را تلنگری هشداردهنده نواخت و چنان تحولی بایسته در پیش .... شادروان ادامه می‌دهد: هم میهنان! از دیدگاه تاریخ، ملتی دارای ارزش است که هویت و اعتبار خود را با تلاش و مبارزه‏ فرزندانش از گزند رویدادها و مطامع بیگانگان آزمند، نگاهبانی و مصون بدارد. 
میهن ما به ویژه در سده معاصر، شخصیت‏های بزرگی را در دامان پر مهر خود پروراند تا پیشاپیش ملت در نبرد با دشمنان درونی و بیرونی، آثار فنا ناپذیری از خود، بجای بگذارد تا استقلال و تمامیت میهن‏مان بر جای بماند. همت والای این رادمردان سبب شد در سال‏های پر تلاطم دهه سی و بعد از کودتای۳۲ و بنابر ادله‌ای قوی بعد از این غارتگران نتوانند به نابودی منافع ملی که منادیان آن مبارزات ملی هستند و امید و آرزوی نهایی آنان رهائی مردمان صبور اما هشیار و ناظر این مرز و بوم پر گهر، جامه عمل بپوشانند.
فاطمی یکی از شجاع‏ترین روزنامه‏نگارانیست که تا واپسین لحظه زندگی‏، برای مردم قلم زد و در سرمقاله‏اش نوشت: «دکتر مصدق پیشوای ایرانیان پاک اندیش و مزین به پندار نیک نیم قرن تمام، در راه منافع مردم محروم این مملکت، مبارزه کرده».
در مجلس شانزدهم دکتر مصدق نماینده نخست تهران شد و فاطمی جوان و ۵ تن دیگر از یارانش در مجلس، در کنار هم به پیکار ضد استبداد – استعماری خود ادامه دادند و او به عنوان وزیر امور خارجه پیکاری را آغاز کرد و تا قطع منافع و خلع ید به پیش برد. این فرزند وارسته میهن روز بستن سفارت انگلیس، یکم بهمن را روز استقلال ایران می‌دانست.
دکتر فاطمی در اسفند ماه ۱۳۳۲ در مخفیگاهش بازداشت و «تیمور بختیار» فرماندار نظامی و«سپهبد مقدم» رئیس شهربانی نقشه از بین بردن او را طبق دستور دربار کشیده و عده‏ای از اوباشان حرفه‏ای را به جلوی ساختمان شهربانی فرا میخوانند. خواهر بزرگوار فاطمی به جلوی شهربانی می‌رود، برادرش را دست بند زده ایستاده می‏بیند، شعبان جعفری به همراهان مزدورش می‏گوید: «بکشیدش». به ضرب چاقو و چماق او را مضروب می‏کنند که جان سالم به در نبرد.... اما فریادهای این بانوی شجاع که: «مردم برادرم فاطمی را کشتند» او را از این فاجعه موقتا می‌رهاند.
 فاطمی را در حالی که در حرارت تب می‏سوخت روی برانکارد تحت بازجویی‏ قرار می‏دهند. این چهره ملی به «سیدرضا زنجانی» در زندان نوشت: «... آرزو دارم که نفس‏های آخر زندگی‏ام در راه نهضت و سعادت هموطنانم صرف شود و داغ باطله بر کنسرسیوم و حامیان او بزنیم، بر فرض که نگذارند این مهم به اطلاع هم میهنان، برسد، در تاریخ باقی خواهد ماند تا نسل آینده برای زیستن شرافتمندانه و نیل به آزادی، ادامه دهنده این راه باشند.»
نوزدهم آبان ۱۳۳۳ (68 سال قبل در چنین روزی) در حضور بختیار و آزموده دادستان ارتش «ملقب به آیشمن» حکم اعدام دکتر فاطمی به او ابلاغ شد و گفت: «اگر وصیتی دارید بفرمایید...» فاطمی گفت: «از مرگ ابایی ندارم، آن همچنین مرگ پرافتخاری، میمیرم که جوانان ایران با خون از وطن‏شان دفاع کرده و نگذارند جاسوسان بیگانه بر این کشور حکومت نمایند، من درب‌های سفارت انگلستان را بستم، غافل از این که تا عوامل بیگانه حکومت می‏کنند، انگلستان سفارت لازم ندارد».
آزموده از او می‏خواهد: «اگر خواسته‏ای دارید، بگویید.» رادمرد آزاده وطن می‏گوید: «خواسته‏هایم دیدن خانواده، ملاقات با دکتر مصدق و صحبتی با افسران است.» آزموده می‏گوید: «هنوز هم دست از این مرد (مصدق) بر نمی‏داری؟» و در برابر جوخه اعدام، گفت: «مرگ بر دو قسم است، در رختخواب ناز و یا در راه شرف و افتخار، خدای را شکر که در راه مبارزه با فساد، شهید می‏شوم… امیدوارم سربازان نهضت، هم‏چنان مبارزه را ادامه دهند». گلوله‌ها شلیک شد و «زنده باد مصدق» آخرین کلامش .... مزار سردار بزرگ نهضت ملی در جوار شهیدان سی تیر قرار دارد و مزار خواهر فداکارش نیز در کنارش. راهش پر رهرو باد.
کد مطلب: 180060
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *