۰
دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ ساعت ۲۱:۲۲

حکومت دینی،دینداری یا دین ستیزی

هادی سروش
حکومت دینی،دینداری یا دین ستیزی
از مباحث فکری که افکارِ اندیشمندان مستقل و پژوهشگران حکومتی را به خود معطوف و مشغول ساخته؛ مسئله دینداری در پرتو حکومت دینی است.
دین و دینداری
دین یک روش برای رسیدن به مقصد و مقصودی بنام سعادت است؛ «فان الدین هو الطریقه المسلوکه التی یقصد بها الوصول الی السعاده الحقیقه»؛ (المیزان ج۷ ص۱۹۲) کسانیکه به آن روش مشخص پای بندی دارند به عنوان دیندار معرفی می شوند.
دینداری یک امر غریبی در بشریت نبوده و نیست چنانچه علامه طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسیم تصریح می کند؛ «بررسی‌های دانشمندان نشان می‌دهد که تاریخ بشر، با دین آمیخته بوده».
و در آثار دیگرش بر این باور است؛ مفاهیم دینی مانندخدا با طبیعت عقلانی بشر و نیز تمایلات فطری او مرتبط است. از این روست که برای چرایی دینداری نیازی به جستجوی علت و یا علل آن نیست. در نتیجه؛ عقل، وجدان و فطرت منشا دینداری است که توجه انسان به خدا و خلاصه؛ ظهور دین نیز ضروری کرده. چه زیبا فرمود:
«پس روى خود را با گرایش تمام به حق، به سوى این دین کن، با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولى بیشتر مردم نمى‌دانند. / فأقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون» (روم/۳۰)
خطر دین زدایی از خویش
اشاره گذرا در موضوع با یک بیان از امیرالمؤمنین(ع)‌ درمورد خطر دین زدایی کفایت می کند که می فرماید: «مردم براى اصلاح دنیا چیزى از دین را ترک نمى‌کنند، جز آن که خدا آنان را به چیزى زیانبارتر دچار خواهد کرد؛ لَا یَتْرُکُ النَّاسُ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ لِاسْتِصْلَاحِ دُنْیَاهُمْ، إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا هُوَ أَضَرُّ مِنْهُ (حکمت۱۰۶)
ضرورت وجود چهره های دینی در جامعه
یک وجهه دین در تعلیم‌ معانی و حقایقی است که بصورت عادی برای انسان دست‌ یافتنی نیست.
پیامبران از جانب خداوند در قالب دین اموری را به انسان‌ها تعلیم دادند که آگاهی بر آن، جز از طریق وحی امکان‌پذیر نبود و انسان نمی‌توانست از غیر راه وحی و نبوت از آنها آگاه شود. «کما ارسلنا فیکم رسولاً منکم یتلوا علیکم، ءایاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون»؛ بقره ۱۵۱ «همان‌گونه که رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم، تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما کتاب و حکمت بیاموزد و آن‌چه را نمی‌دانستید به شما یاد دهد».
در اینکه چرا دین آمده سخن زیبایی از امام رضا نقل است که می‌فرماید: «از آن‌جا که در آفرینش مردمان و استعدادهای آنان آنچه به طور کامل به مصالح‌شان رساند وجود نداشت و آفریدگار برتر از آن بود که به چشم ظاهر دیده شود و ارتباط مستقیم با وی برقرار شود، چاره‌ای جز این نبود که فرستاده‌ای معصوم میان او و آدمیان میانجی شود و امر و نهی الهی را به ایشان برساند». (بحار ج۷ ص۴۰)
امروز هم وجود چهره های دینی در جامعه امری اجتناب ناپذیر است ، چنانچه به تایید و یا اعتراف بخشی از متفکران روشنفکر هم رسیده است.
بله؛ مورد تسلیم ماست که چهره های دینی در جامعه باید از آراسته ترین و مودب ترین و آگاه ترین افراد جامعه باشند. چهره های غیرمودب و فاقد دانش دینی نمیتوانند سکاندار مباحث فکری و رفتار اخلاقی در جامعه باشند و هیچ گاه اتصال به حکومت دینی نمی تواند این نقیصه مهم را جبران کرده و آنان را الگوی دینی معرفی نماید.
دینداری و عناصر مهم آن
اجازه دهید اول عناصر مهم دینداری مشخص شود و بعد وظیفه و یا دخالت های حکومت دینی در دینداری مردم تبیین شود.
دینداری به معنای باورداشتن آن عقایدی است که در متون دین بدان تاکید شده و سپس تخلق به اخلاقِ دینی و در مرحله سوم؛ التزام عملی و پایبندی به احکام دینی است.
فقدان از یکی از سه عنصر حیاتی دینداری می تواند آمار منفی برای وجود دینداران در جامعه را رقم زند ! خصوصا آنجا که در جامعه ای عنصر اولی نباشد حتا اگر رعایت اخلاق و شریعت ظاهری دیده شود.
دین در سه زاویه احکام و باورها و اخلاق دارای برنامه است و بی‌شک، حکومت دینی می تواند و باید بتواند در این سه زاویه به ساحت دین و دینداری به صورت متعادل کمک کند.
حکومت و قلمرو اجرای احکام شریعت
احکام و مناسک شریعت مانند جمعه و جماعت و اعتکاف و عزاداری و زیارت و .. جملگی ظواهر دینی و شعائر مذهبی هستند. بی گمان حکومت دینی در این بخش می تواند حضور پر رنگی داشته و در قدم اول در ایجاد و یا نهادینه کردن این ظوآهر دینی در جامعه نقش داشته باشد.
اما این، فقط در یک بخش از دین که احکام دینی باشد، مطرح و قابل بررسی است. و ما با دو زاویه دیگر از دینداری که مهمتر از احکام شریعت است مواجهیم و آن ، یکی؛ باورهای مردم است که حکومت دینی نمی تواند آن را ندید بگیرد، و دیگری ؛ اخلاق جامعه است.
اگر حکومت دینی بتواند در سه زمینه احکام و اخلاق و اعتقادات؛ روند درست و سالمی را ارائه کند حتما زمینه‌های هدایت‌پذیری انسانها را فراهم آورده و در غیر اینصورت حکومت دینی نمره قبولی نخواهد داشت !
ظاهرِ دینی حکایت از واقعیت دینداری ندارد
نقطه مهم در موضوع دین و جامعه وجود دارد این است که همیشه واقعیت ها همان ظواهری نیست که خود را در پوسته جامعه نشان می دهد.
بله شاید باشند و هستند کسانی که دین‌داری را در ظاهر افراد معنا می کنند و توجه شان به امور فردی مانند تسبیح و ذکر و.. باشد و یا در امور اجتماعی به مسائلی از قبیل اطعام در مراسم های اعیاد و عزاداری دینی و سفرهای زیارتی نظر داشته باشند و پایبندی به این امور را نشان از موفقیت حکومت دینی در جامعه بدانند.
اما این امور را نمی توان تنها علامت‌های دین‌داری دانست و از شاخص‌های فردی مانند؛ راستگویی، امانت‌داری، احترام به حقوق افراد، دخالت نکردن در زندگی خصوصی دیگران، حُسن همجواری، عطوفت و… غافل شد و یا شاخص های اجتماعی و سیاسی مانند مبارزه با ستمگری، مقابله با عوامل فقر، فساد و تبعیض را ندیده گرفته و از قلدری ها، چپاول ها، رانت‌خواری ها، ایجاد رعب و وحشت ها، حبس و حصرها و تمرکز قدرت در کانون های زور بدون هیچگونه نظارتی ، بی خیال بود.
تاثیر عدالت در دینداری جامعه
رسوخ دین در متن جامعه بستگی به عدالت دارد و اگر خروجی ورود دین به حاکمیت و حکومت چیزی غیر از عدالت باشد ، قطعا به دینداری آسیب فراوانی وارد است؛
«لقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» (حدید/۲۵)
آن چیزی که از تشکیل نماز جمعه و جماعت و اعتکاف و دیگر مناسک دینی برای روی اخلاق و باورهای دینی جامعه تاثیر می گذارد مقابله جدی حکومت دینی با فساد و انحراف هایی است که یا به اسم دین تمام می شود و یا از چهره های بظاهر دینی دیده می شود!
اگر در کنار نماز و اعتکاف و احیاء و .‌. زمینه گرایش مردم را به طرف نیکی و درستی فراهم نماید آن روز است که حکومت دینی در رابطه با دین موفق بوده.
اما در صورت وجود جهل، فقر، فساد، توهین، نا‌امنی و اختلاف طبقاتی رواج در جامعه نمی توان برای حکومت دینی توفیقی در نظر گرفت.
وظیفه حکومت دینی در آگاهی بخشیِ دینی
تردیدی نیست که ناآگاهی های دینی در فرار از دینداری نقش جدی دارد. حکومت دینی بجای اجبار بر دینداری، موظف به آگاهی بخشی سطح جامعه به دین و دینداری است.
عدم آگاهی و یا انکارهای غیر آگاهانه می تواند جامعه را فرط نابودی در مسیر معنویت سوق دهد.
قرآن کریم درباره کسانى که منکر قرآن بودند مى‏‌فرماید: «بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏» (یونس/۳۹) یعنى اینان چیزى را منکر شدند و نسبت جعل بودن و افتراء به آن دادند که آن را به درستى ندانسته و نفهمیده‏‌اند و حقیقت آن برآنان کشف نشده است.
انحرافاتی که از روی ناآگاهی نسبت به دین ریشه می گیرد، اختصاص به زمان نزول وحی ندارد و همواره بشر با این مشکل مواجه بوده و امروز هم گریبان گیر انسانهاست. استاد شهید مطهری می گوید: «امروز پاره‌‏اى از مردم روى بى‌‏اطلاعى از اصول و مبانى محکمِ مسئله خداشناسى، راه مادیت را مى‏‌پیمایند و خیال مى‌‏کنند دلیل اساسى و منطقى بر این موضوع نیست».
حکومت دینی اگر داعیه دینداری جامعه را دارد باید نقش خود را در زاویه به ظهور برساند و بتواند جامعه را جامعه ای دیندار و دین دوست و دین شناس کند.
چهار خطر برای دین از ناحیه حکومت دینی:
اجبار به دینداری در حکومت دینی
حکومت دینی در مورد دینداری جامعه دارای نقش است. و این مهم ، غیر از اجبار در دینداری است که برخی وظیفه نهاد حاکمیت در رابطه با دینداری مردم را در آن دیده اند.
حکومت دینی؛ در مرحله نخست باید متکی به ایمان مردم باشد و مردم آن را باور کرده باشند تا در اخلاق و رفتارشان بر آن سهمی را نظر داشته باشند. چون در ایمان به حکومت ، پای ایمان و پذیرفتن و دوست داشتن مطرح است، و این امور ، از مقوله قلب است که راهی متفاوت از مادیت و قدرت دارد.
عده ای براین باورند و آن را تئوریزه می کنند که باید برای اجرایی شدن احکام دینی، در همه حوزه‌های فردی و اجتماعی از قدرت استفاده کرد و کسانیکه تمکین نمی کنند را با اجبار و زور و حتی تهدید و خشونت و مجازات به دینداری وادار کرد! و این اجبار از حکومت بر آمده و حکومت دینی بدان موظف است. نتیجتا زندگی در سایه حکومت دینی؛ بهشت رفتن زوری و جنهم نرفتن زوری دارد!
واقعیت این است که چنین اندیشه تند و تیزی در قرآن دیده نمی شود و بلکه بالعکس شواهدی بر نفی آن دلالت روشن دارد؛ مثلاً آیه : «لا إکراه فی الدین». (بقره/۲۵۶) دلیل روشنی است. اصلا این آیه هنگامی نازل شد که عده‌ای از انصار قصد اجبار فرزندان خود را داشتند که دین اسلام را بپذیرند. و رخداد دیگری مردی محضر پیامبر خدا آمد و اذن مجبور کردنِ دو فرزند مسیحی اش را از حضرتش خواست و رسو ل الله اجازه نفرمود و آیه «لا اکراه فی الدین» را تلاوت نمود.
علامه طباطبایی در پرتو این آیه بر این باور است، بی‌قید و شرط بودن این آیه ، نشان از این حقیت است که همه انسان‌ها از جمله کافران نباید با اکراه به پذیرش دین وادار شوند.
و نیز آیه دیگر که می‌فرماید: «أفأنت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین… ؛ پیامبر تو می‌خواهی مردم را مجبور کنی که مؤمن شوند».(یس/۹۹)
و آیات دیگر تصریح در نفی هر گونه اجبار در دینداری می کند و به شخص رسول الله خطاب نموده ؛ «وما أنت بجبّار؛ پیامبر تو جبار نیستی».(ق / ۴۵)
و خطاب به ایشان می فرماید: «وَ قُلِ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ ..». (کهف/۲۹)
استاد مطهری در ترجمه تفسیرگونه این آیه می گوید: «هرکه دلش می خواهد ایمان بیاورد، ایمان بیاورد؛ هرکه هم دلش نمی خواهد ایمان بیاورد، کافر باشد، کافر زیست کند. پس این آیه هم گفته است ایمان و کفر اختیاری است، بنابراین اجباری نیست. پس اسلام نمی گوید که باید به زور اینها را وارد اسلام کرد، اگر مسلمان شدند بسیار خوب، اگر مسلمان نشدند بکشید؛ بلکه می گوید اختیار با خودشان، هرکه می خواهد مؤمن بشود مؤمن بشود، هرکه نمی خواهد نه». (مجموعه آثار۲۰/۲۳۷)
فارغ از منایع دینی ، از دیدگاه عقل روشن است که خداوند انسان را به خلاف تمام موجودات مادی و مجرد ؛ با اراده و اختیار قرار داده و بر آن اراده ، ثواب و عقاب قرار داده و وقتی چنین اختیار و اراده ای در کار است ، زور و اجبار مستحیل است.
ورود در حوزه شخصی افراد به نام دین
یکی از بزنگاه هایی که حکومت دینی حق ورود ندارد و در صورت ورود با استقامت و انکار جامعه مواجه خواهد شد و نتیجه ای جز دین زدائی ندارد ؛ حوزه شخصی افراد است.
این برنامه پیامبر اسلام است که فرموده؛ «إنّی لم اُؤمَر أن أنقب عن قلوب الناس ولا أشقّ بطونهم » من مأمور نیستم که دل های مردم را بکاوم و درونشان را بشکافم.(کنزالعمال ج ۱۱ص۳۱۱) اسلام به هیچ مسلمان یا کارگزاری اجازه ورود به خانه او را نمی دهد. زیرا قانون تکلیف هر کس را مشخص و معلوم کرده و نیازی به دخالت های ناروا نیست.
یکی از حکومت های دینی حکومت خلیفه دوم است ، ایشان در مدینه در حین شبگردی صدای آواز مردی را از خانه ای شنید. از دیوار خانه بالا رفت و گفت: ای دشمن خدا! خیال کرده ای که خداوند برای تو گنهکار پرده پوشی می کند؟ آن مرد گفت: ای امیرمؤمنان! تند نرو. اگر من یک گناه کردم تو سه گناه مرتکب شدی. خداوند فرموده است: «تجسس نکنید» و تو تجسس کردی! و نیز فرموده است: «و از درها وارد خانه ها بشوید.» و تو از دیوار بالا آمدی و بدون اجازه بر من وارد شدی! در حالی که خداوند متعال فرموده است: «وارد خانه هایی جز خود نشوید، مگر آن که اجازه بگیرید و بر اهل آن ها سلام کنید.» عمر گفت: اگر تو را ببخشم دست از این کارها برمی داری؟ گفت: آری. خلیفه او را بخشید و از منزلش بیرون رفت. (کنزالعمال ج۳ص۸۰۸)
امام‌خمینی به عنوان یک دستور لازم الاجراء مکتوب نمودند ؛ «هیچ کس حق ندارد به خانه یا مغازه و یا محل کار شخصیِ کسی بدون اذن صاحب آن ها وارد شود یا کسی را جلب کند یا به نام کشف جرم یا ارتکاب گناه، تعقیب و مراقبت نماید و یا نسبت به فردی اهانت نموده و اعمال غیر انسانی ـ اسلامی مرتکب شود». (صحیفه ۱۷ /۱۴۰)
تاثیر قدرت در احکام جزائی
دادگاه ها و احکام صادره از سوی قاضیان یکی از نقطه های ارتباط تنگاتنگ دینداری و حکومت دینی است. اگر در احکام جزایی؛ عدالت لحاظ شود حتما در دینداری مردم نقش خوبی خواهد داشت و اگر بی عدالتی دیده شود باعث دین زدایی خواهد بود.
اجرای احکام دین بر سارق و قاتل که امنیت اقتصادی و امنیت جانی جامعه را در مخاطره قرار می دهند خاستگاه خوبی در افکار عمومی خواهد داشت و دلها را به دینی که متولی تنظیم قوانین و اجراء احکام جزائی است نزدیک می کند.
اما اگر اجرای عدالت، مخصوص آفتابه دزد شود ولی نسبت به اختلاسگرِ گردن کلفتی که با هسته قدرت پیوند برقرار کرده، بی خیال باشد زمینه دین زدایی و بلکه دین ستیزی را فراهم می آورد.
امام خمینی در مورد تحت تاثیر قدرت گرفتن قضات از هسته مرکزی قدرت چنین می گوید: «توصیه از احدی قبول نباید بشود. من این را کراراً گفته‌ام، اگر از من توصیه برای کسی آمد، از دفتر من برای کسی توصیه آمد، از کسانی که به من مربوطند توصیه آمد، بزنید به دیوار ! قاضی نباید تحت تأثیر کسی باشد». (صحیفه ج۱۰ص۲۷۲)
تفاوت در قضاوت و اجرای حکم در حکومت دینی به هر علتی باشد، زشت و ناپسند و مخرب دین و دیانت است! خواه؛ دستور از بالاتر باشد، یا تهدید قاضی به بر ملاء کردن نقاط ضعف و یا انحرافش باشد، و یا به بهانه حفظ مصلحت افراد بالادستی و یا هر چیز دیگری باشد؛ فرجامش تاثیر منفی بر دین مردم است!
چشم های بینا و نظارت های دقیق جامعه با کمک بحث های جدی حقوقی؛ هیچ گاه از نتیجه دادگاه دو فردی که مثلا اسلحه کشیده اند و هر کدام باعث زخمی کردن فرد مضروب شده اند، و یکی از آن دو محکوم به زندان چند ساله شود و دیگری محکوم به اعدام شود! غفلت نمی ورزد و در صورت عدم تفکیک قدرت از دیانت، دست از دین شسته و دین را مورد حمله قرار می دهد!
آسیب به زندگی مردم و بی توجهی به نیازهای اقتصادی جامعه
این عامل از عوامل غیر قابل انکاری است که تاثیر مستقیم روی دینداری مردم می گذارد.
تصمیمات اجتماعی و یا سیاسِ حکومت دینی به هر بهانه و یا انگیزه ای، درست و یا غلط که تاثیر روی سخت شدن معاش و زندگی مردم گذارد باعث کم رنگ شدن دین و یا خدای نخواسته بی دینی می شود!
این حقیقت توسط رسول خدا (ص) به صراحت بیان شده؛ پیامبر اسلام در مقام گفتگوی با خدای متعال عرضه می دارد؛ « خدایا؛ نان ما را برکت ده، بین ما و نان جدایی قرار مده که اگر نان نباشد از روزه و نماز و انجام واجبات خبری نخواهد بود / اللهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی الْخُبْزِ ، وَلَا تُفَرِّقْ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُ ، فَلَوْ لَاالْخُبْزُ مَا صُمْنَا وَلَا صَلَّیْنَا ، وَلَا أَدَّیْنَا فَرَائِضَ رَبِّنَا عَزَّ وَجَلَّ » (المحاسن / ۵۸۶ و الکافی)
این مشکل «دین سوز» آنجا شعله بیشتری پیدا می کند و آتش بر خرمن دینداران می کشد که ببینند در جامعه افرادی که متصل به قدرت هستند از چنان زندگی کاملا مرفهی بهره مندند که درآمد و حقوق نجومی و بورسیه در خارج و .. گوشه ای رفاهیات آنان است! اما افراد دیگری در همان جامعه باید سر خود را تا سینه را در سطل زباله کنند تا شاید روزی یک روزشان بیابند!
این چالش بزرگ برای هر حکومتی خطر فروپاشی ، و برای حکومت های دینی ؛ اضافه بر فروپاشی، خطر دین ستیزی دارد.
حکومت دینی از مهمترین عواملی است که می تواند بر دینداری و یا دین ستیزی تاتثیر گذار باشد.
کد مطلب: 184483
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *