۰
يکشنبه ۱ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۰۳
حادثه تروریستی اهواز از منظری دیگر

وقتی نبض خبر را واگذار کردیم

برخی کشورهای غربی از جمله انگلیس و اتریش و اسپانیا و ... هم حادثه شنبه در اهواز را به عنوان حملاتی تروریستی محکوم کرده اند، اما هنوز تلویزیونهای فارسی زبان خارج از ایران راضی نشده اند که حمله اهواز را تروریستی بخوانند.
وقتی نبض خبر را واگذار کردیم
 برخی کشورهای غربی از جمله انگلیس و اتریش و اسپانیا و ... هم حادثه شنبه در اهواز را به عنوان حملاتی تروریستی محکوم کرده اند، اما هنوز تلویزیونهای فارسی زبان خارج از ایران راضی نشده اند که حمله اهواز را تروریستی بخوانند. جالب اینجاست که این تلویزیونها، چه بخواهیم و چه نخواهیم، بینندگان زیادی در ایران دارند که اغلب این بینندگان هم به آنها اعتماد هم دارند. این روزها حتی بعضی ها در ایران، بی غرض و برای نشان دادن مشکلاتشان، از سفره خالی خودشان هم فیلم می گیرند تا در این تلویزیونها نشان دهند. اما همین تلویزیون ها، حاضر نیستند یک حمله مسلحانه را، آن هم با سلاح گرم در محیطی که زنان و کودکان هم در آنجا بودند و حداقل ۲۵ کشته و ۶۰ مجروح به جا گذاشته، یک حمله تروریستی بخوانند و مدام می گویند حملات اهواز! هرچند، حالا راحت تر می شود به میزان دلسوزی آنها در قبال مردم ایران پی برد.
 
البته از آنها انتظاری نیست و این حادثه موجب شد دم خروس حمایت از آنها بیشتر آشکار شود. اما ما در ایران چه کرده ایم که این تلویزیونها پرمخاطب نشوند؟ آنقدر در دو دهه گذشته، روزنامه ها و بعد اندک خبرگزاریها و سایتهای مستقل را محدود کردند که دیگر نیازی به اعمال سانسور نیست. دیگر نه فقط مدیران مسوول روزنامه ها، که سردبیران و دبیران و حتی خبرنگاران هم خودشان را سانسور می کنند تا رسانه شان زنده بماند. کسی هم که ذره ای از خط قرمزهای نانوشته عبور کند، از طرف دیگران – شاید خود من هم گاهی جزو این دیگران بوده ام - متهم می شود که با این کارش، موجب تعطیلی رسانه می شود و دهها نفر دیگر را هم از نان خوردن می اندازد، تا عادت به خودسانسوری، اندک اندک نهادینه شود. همین فشارها و سانسورها و بعد هم خودسانسوری ها موجب شد روز به روز، روزنامه ها و مجلات و سایر رسانه ها در ایران کم مخاطب تر شوند و رسانه های فارسی زبان خارج از کشور، گاه به مدد برخی از همین روزنامه نگارانی که زمانی در همین جا می نوشتند، با بهره گیری از فضای سانسور و خودسانسوری در داخل کشور، مخاطب بیشتری برای خودشان دست و پا کنند.
 
بیست سال پیش، تیراژ روزنامه ها در ایران میلیونی شده بود و کاسبی رادیو آمریکا و رادیو بی بی سی که هنوز تبدیل به تلویزیون نشده بودند کساد بود. اما حالا مردم در ایران غالبا اطلاعاتشان را نه از صداوسیمایی که با تشکیلات عریض و طویلش سالهاست در حاشیه است و امروز هم در زمان حادثه تروریستی اهواز باز هم در حاشیه بود، و نه از روزنامه ها و مجله هایی که سالهاست  دچار خودسانسوری شده اند و نه حتی از خبرگزاری ها و سایتهای ثروتمند و پرمدعای داخل ایران، که از تلویزیونها و سایتها و کانالهای تلگرامی فارسی زبانی کسب می کنند که حتی حاضر نیستند حادثه تروریستی اندوهباری را که همه را، حتی مقامات کشورهای غربی را تحت تاثیر قرار داده، یک حادثه تروریستی توصیف کنند.
 
به عنوان روزنامه نگاری که از محرومیت های مناطق نفتخیز ایران، بویژه از گچساران و مسجدسلیمان و آبادان و اهواز و ... بارها نوشته ام، متاسفم که نوشته های من و همکارانم در رسانه های بی رمق این روزهای ایران، بسیار کمتر از گزارشهای غالبا مغرضانه رسانه های فارسی زبان خارج از کشور دیده می شود تا آنها هر طور که دلشان می خواهد نبض افکار عمومی را در دست بگیرند و با خودداری از تروریستی خواندن حادثه اهواز، وانمود کنند که مرگ ۲۵ ایرانی بیگناه، واکنشی به محرومیتها بود.
 
آری! برخی مسوولان همانقدر که در ایجاد محرومیت و تبعیض در کشور موفق بوده اند، در ناتوان کردن رسانه های داخلی برای نشان دادن واقعی این محرومیتها هم موفق بوده اند تا نبض خبر، در دست کسانی باشد که حادثه اهواز را هم تروریستی نمی دانند.
حمیدرضا شکوهی
 
کد مطلب: 94411
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *