۸
چهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۲۳:۳۵
نگاهی به نمایش "پنجاه پنجاه"

مظلوم نمایی اقلیت در قدرت‌

نمایش " پنجاه-پنجاه" با فضایی تیره و تاریک، بازیگرانی خاکستری‌پوش و موسیقی دلهره‌آور؛ جهانی مغشوش، سیاه و ابزورد را به نمایش می‌گذارد. این سیاهی از روح حاکم بر اثر گرفته می‌شود و بر تمام ارکان جهان نمایش سایه انداخته است.
مظلوم نمایی اقلیت در قدرت‌
نمایش " پنجاه-پنجاه" با فضایی تیره و تاریک، بازیگرانی خاکستری‌پوش و موسیقی دلهره‌آور؛ جهانی مغشوش، سیاه و ابزورد را به نمایش می‌گذارد. این سیاهی از روح حاکم بر اثر گرفته می‌شود و بر تمام ارکان جهان نمایش سایه انداخته است.
این نمایش به نویسندگی هاله‌ مشتاقی‌نیا و کارگردانی مرتضی اسماعیل‌کاشی، برداشتی آزاد از نمایشنامه «خودی و غیرخودی: کله‌گردها و کله‌تیزها» برتولت برشت است. برشت این نمایش را متاثر از فضای ضدفاشیستی جنگ جهانی دوم می‌نویسد. نقد قدرت در سطوح  معنایی مختلف در جهان تاریک و ابزورد نمایش تجلی می‌یابد.
دو دلقک در مقابل دیدگان چشم های از حدقه بیرون آمده مردگان موزه، دو چمدان پر از لباس را روی صحنه رها می‌کنند. این دو نمادی از نقش‌پذیری بازیگر روی صحنه تئاتر هستند. از همان ابتدا رقابت برای گرفتن نقش بهتر و حضور در بهترین جای صحنه آغاز می‌شود.این رقابت در تئاتر اردوگاه اجباری که به کل زندگی تعمیم می یابد؛ به نوعی، تنازع برای بقا است. پرفورمنسی از موسیقی و حرکت‌های پرشتاب که التهاب این تنازع را به مخاطب القا می‌کند. مردگان از پشت شیشه‌های موزه بیرون می‌آیند و برای یافتن لباسی مناسب جهت حضور در نمایش به رقابتی بی امان می‌پردازند. حضور این دو دلقک در طول نمایش، یادآور تم «جهان به مثابه صحنه نمایش» است. این تم با مضمونی اومانیستی، هر گونه قدرتی را از طبیعت و انسان تا حاکمیت خدا به چالش و نقد می‌کشد.
در دو سویه صحنه، دو قاب شیشه‌ای وجود دارد که مفهوم پنجاه پنجاه را از رفت و آمد عین و ذهن تا پایان نمایش تداعی می‌کند. دو گروه که نیمی زن و نیمی مرد هستند؛ در لایه‌ای دیگر دعوای جنسیتی و تقسیم انسان‌ها به دو جنس را به چالش می‌کشند. آنها که مردگان اردوگاه کار اجباری هستند، محکوم به اجرای نمایش «کله‌ گردها و کله‌تیزها» در زندان اند. باز روایت سرگذشت دراماتیک این محکومان را  دو بازمانده در موزه برعهده دارند. این روایت سوبژکتیو از نگاه پیرزن و پیرمرد، درواقع برهم کنش تم این نمایش بر واقعیتی است که با فلش‌بک بازسازی می‌شود. نقد قدرت مسلط و اقلیت‌سازی در میان افراد یک جامعه برای رسیدن به قدرت مطلق؛ تم تکرارشونده میان این دو سطح  معنایی و سطح دیگری است که در انتهای نمایش به وقوع می‌پیوندد.
در این جهان جنگ هیچگاه تمام نمی‌شود چراکه ضامن بقای قدرت‌های مسلط است. ضمن اینکه آنها برای حفظ شرایط موجود نیاز به این دوقطبی‌ها دارند. دوقطبی ارباب و رعیت، زندانی و زندان‌بان، زن و مرد، خودی و غیر خودی، کله‌گرد و کله‌تیز و... که پایانی بر آن متصور نیست و بر فضای ابزورد نمایش تاکید دارد. نمایش این دوقطبی سازی را بستری برای بی‌عدالتی، ظلم و فساد می‌داند. اربابی که به رعیت ظلم می‌کند. زندان‌بانی که به زندانی ظلم می‌کند. زنی که شي‌انگاری او در یک تفکر دوقطبی، فساد را به دنبال دارد.
اما در سطح سوم، صحنه نمایش به مثابه دنیایی تلقی می‌شود که انسان اسیر در مناسبات قدرت خداوندی محکوم به ادامه زندگی در نقش‌هایی است که به او محول شده است. زندانیان در زندان متن «کله‌گردها و کله‌تیزها» را اجرا می‌کنند. صحنه‌گردانی در سمت چپ بالای صحنه به بازیگران نقش‌هایشان را یادآوری می‌کند و آنها در این نقش/ شکنجه محکوم به پذیرش هر آن چیزی هستند که صحنه‌گردان/ خداوند صحنه بر آنها تحمیل می‌کند. یکی از شخصیت‌ها در نقطه مرکزی صحنه می‌ایستد و در مقام مظلومی که مورد ستم واقع شده اعتراض می‌کند. مظلومیتی اومانیستی که در آرزوی جهانی پوچ و بی‌معنا سر به زیر انداخته و به سرنوشت محتوم خود تن در می‌دهد. در اینجا انتقاد از قدرت مسلط نه در حد یک واقعه‌ای تاریخی/ ساختگی بلکه در فلسفه وجودی جهان شکل می‌گیرد. اینجا قدرت مطلق، خداوندی است که مورد اعتراض قرار می‌گیرد و در این سطح از خودی و غیرخودی، برای مقابله با آن دست به انکارش می‌زند. درواقع انسان را به مثابه‌ای برده‌ای در نظر می‌گیرد که رستگاری را در قیام علیه ارباب می‌داند.
اقلیت سازی یا غیر خودی سازی در پنجاه پنجاه که با تفاوت های نژادی، معلولیت، جنسیت و مسائل اخلاقی شروع می‌شود در ادامه شورش علیه خدا را در پی دارد؛ خدایی که جبّار و خشن است اما در نهایت در تضادی معنادار اقلیت سازی با طرفداری از سرمایه داری رهابخش تایید می شود و به نظر می رسد که دیگر خدای قدرتمندان پول است. درست در همان جا که در نیمه پایانی نمایش زندانبان جمله ای با این مضمون به ارباب می گوید که فرقی نمی کند تو کله گرد باشی یا کله تیز، ما تو را نجات می دادیم!
در پایان باید گفت، هر چند که نمایش پنجاه پنجاه در ابتدا اقلیت‌سازی برای رسیدن به قدرت را نقد و نکوهش کرده است، اما خود در مظلوم نمایی رسانه ای اقلیتی قدرتمند نقش ایفا می کند که مدیریت بیشتر رسانه های بزرگ جهان و از قضا بزرگترین و مشهورترین موزه های جهان را بر عهده دارد.
رویا سلیمی
 
کد مطلب: 118179
برچسب ها: رویا سلیمی تئاتر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *