۰
شنبه ۶ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۴۷
لزوم شناسنامه‌دار شدن فعاليت‌هاي سياسي دوجريان اصلاح‌طلب و اصولگرا

تعميق مردم‌سالاري با تقويت احزاب

احزاب به عنوان موتور متحرک سياست از ضروريات نظام‌هاي سياسي بشمار مي‌رود که علي‌رغم افزايش نفوذ فضاي مجازي و تاثيرگذاري حوزه عمومي‌در سياست، کماکان احزاب اهميت بسياري دارند به طوري که کسي نمي‌تواند ماهيت احزاب را نفي کند اما درباره اصلاحات درباره تحزب نيز نظرات بسياري وجود دارد.
تعميق مردم‌سالاري با تقويت احزاب
احزاب به عنوان موتور متحرک سياست از ضروريات نظام‌هاي سياسي بشمار مي‌رود که علي‌رغم افزايش نفوذ فضاي مجازي و تاثيرگذاري حوزه عمومي‌در سياست، کماکان احزاب اهميت بسياري دارند به طوري که کسي نمي‌تواند ماهيت احزاب را نفي کند اما درباره اصلاحات درباره تحزب نيز نظرات بسياري وجود دارد.
 «بايد روند حزبي شدن فعاليت‌هاي سياسي در کشور توسط مسئولان در دستور کار قرار گيرد». اين بخشي از صحبتهاي محمدرضا باهنر، دبيرکل جامعه اسلامي‌مهندسين ايران است. مجموعه‌اي که به عنوان يک تشکل سياسي و صنفي در ايران در حال فعاليت است. او در ادامه گفته است: «ما در شرايط سياسي‌مان شاهد پديده‌اي هستيم که در آن برخي از نرده‌بان احزاب بالا مي‌روند اما پس از آن‌که به قدرت مي‌رسند و يا وارد مجلس مي‌شوند مي‌گويند ما اصولگرا نيستيم و مستقليم؛ درست مثل همان کساني که با ليست اميد وارد مجلس شدند اما به کانديداي رياست مجلس آن ليست راي ندادند.» شنيدن اين سخنان از مرد کهنه کار سياست نشان مي‌دهد اهميت احزاب بسيار فراتر از آنچه است که در اذهان وجود دارد و بايد به سمت شناسنامه دار شدن فعاليت‌هاي سياسي پيش برويم.

چرا ايرانيان حزب گريز هستند؟!

در متون علوم سياسي احزاب به عنوان رابط بين مردم و دولت و ابزار کنترل دولت توسط مردم مطرح مي‌شوند. تا‌کنون بحث‌هاي بسياري از ضرورت‌ها و چالش‌هاي پيش‌روي احزاب در ايران درميان فرهيختگان، دانشگاهيان و نخبگان سياسي مطرح شده است، اما به نظر مي‌رسد همچنان اين بحث به دغدغه جدي مسئولان تبديل نشده است و احزاب در ايران فعاليت جدي و مستمري ندارند. گرچه نقاط عطفي در عملکرد حزبي در تاريخ صد ساله مشروطيت وجود دارد که نمونه آن پيروزي مطلق اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس دهم در تهران بود‌، اما هنوز راه بسياري براي رسيدن به نظام حزبي داريم که يکي از اصلي‌ترين دلايل شکست فرآيند تحزب در کشورمان ضعف فرهنگسازي بوده است. به طوري که کارگزاران نظام در زمينه جا انداختن موضوع «تحزب» در کشور عملکرد مناسبي نداشتند و با وجود مسير هموار «احزاب» در قانون اساسي به دليل فشار افکار عمومي‌در زمينه حزب‌گريزي توفيقات آن‌چناني حاصل نشده است که دليل اصلي آن ضعف عملکرد کارگزاران نظام در اين مقوله بوده است.فراز و فرودهاي احزاب در يک قرن گذشته به قدري زياد بوده است که در مجال اين نوشتار نيست که به آن‌ها بپردازيم اما بايد به اين نکته اشاره کرد که گاهي عملکرد بعضي احزاب نيز در حزب‌گريزي جامعه دخيل بوده است. به طوري که احزاب دولت‌ساز، احزاب وابسته به بيگانگان و احزابي که خلاف منافع ملي حرکت کرده‌اند، آنقدر خاطرات بدي را در اذهان مردم ايران بر جاي گذاشته‌اند که افکار عمومي‌را به شدت حزب‌گريز کرده است. کما اينکه کارگزاران نظام نيز در اين زمينه ضعف‌هاي بسياري نيز داشته‌اند و بيشترين کم‌کاري‌ها و مانع‌تراشي‌ها در قبل «تحزب» در دولت‌هاي نهم و دهم انجام گرفته است. پر‌واضح است آرمان‌شهر دولت احمدي‌نژاد حذف جريان اصلاح‌طلب و فضاي تک‌حزبي بود و از اين رو از هر اقدامي‌در مقابله با «احزاب» دريغ نکردند که مهمترين آن بستن خانه احزاب و انحلال برخي احزاب بود.

تحزب بعد از انقلاب

بعد از انقلاب اسلامي، تاکنون هرساله انتخابات‌هاي متعددي برگزارشده است و طيف‌ها و گروه‌هاي سياسي گوناگون پيروز يا مغلوب شده‌اند. با نگاهي به سابقه احزاب در کشور، اين نکته کاملا بارز است که تولد و سابقه فعاليت بسياري از اين احزاب و تشکل‌ها به انتخابات‌هاي مهم کشور گره خورده است. کما اينکه پيش از هر انتخاباتي، احزاب يا ائتلاف‌هاي نوظهوري وارد عرصه فعاليت‌هاي سياسي کشور مي‌شوند. البته انحلال دو حزب پس از انتخابات سال 88 نشان داد که پايان کار يک حزب هم مي‌تواند ارتباط مستقيمي‌با يک انتخابات داشته باشد. به زبان ديگر آن‌ طور که محمدجواد لاريجاني مي‌گويد‌: «احزاب در ايران زمان انتخابات عزيز مي‌شوند و پس از آن ناپديد مي‌شوند».

احمد حکيمي‌پور دبيرکل حزب اراده ملت درباره احزاب بعد از انقلاب گفته است: «پس از انقلاب ما شاهد چند مقطع در مورد فعاليت احزاب بوده‌ايم. سال‌هاي ابتدايي انقلاب شاهد اغتشاش در فضاي سياسي و هرج ومرج در عرصه سياسي كشور بوديم. به خاطر ايجاد آزادي كه به يكباره در فضاي سياسي پس از سال‌ها اختناق براي مردم حاصل شده بود طبيعتا شاهد فضايي تند، راديكال و ناآرام بوديم. پس از آن به دليل وقوع جنگ تحميلي عرصه سياسي به طور طبيعي دچار ركود شد. در دوران دفاع مقدس مساله اصلي كشور جنگ بود، فعاليت‌هاي سياسي بر مساله جنگ متمركز بود. پس از پايان جنگ احزاب و تشكل‌ها در عرصه سياسي فرصتي براي بازسازي خود مي‌يابند و تلاش‌هايي در اين راستا صورت مي‌گيرد. احزاب به تدريج فعال مي‌شوند كه اوج آن در دوران اصلاحات بود. با تشكيل خانه احزاب و افزايش مجوز تشكل‌ها در اين دوره و شكل‌گيري دقيق‌تر جبهه بندي‌هاي سياسي ما شاهد دوره جديدي از تحزب در ايران بوديم. از سال 84 به دليل عدم توجه به تحزب در كشور شاهد ركود فعاليت‌هاي حزبي در عرصه سياسي هستيم. در اين دوره فعاليت‌هاي گروه‌ها و تشكل‌ها كم شد. خوشبختانه در دولت يازدهم احزاب به سمت فعاليت‌هاي حزبي بيشتر رو آوردند. متاسفانه تحزب در ايران به دليل شرايط هر دوره دچار فراز و فرودهاي زيادي شد. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران فعاليت حزبي را به رسميت شناخته و از اين رو احزاب ايراني همواره براي تاثيرگذاري در عرصه سياسي تلاش داشته‌اند. به هر حال نظام سياسي در ايران كاملا جا نيفتاده است و عمر زيادي از آن نمي‌گذرد. به همين دليل انتظاري كه از تحزب به معناي واقعي كلمه در كشور مي‌رود، هنوز برآورده نشده است».

حزب در منظر مردم

اما چرا «احزاب» موفق نبودند؟ براي پاسخ به اين سوال بايد به حوزه عمومي ‌رجوع کنيم و سراغ مردم برويم و اگر از يک شهروند عادي بخواهيم به صورت بداهه نام چند حزب در ايران را نام ببرد شايد به زحمت يک يا دو حزب را نام ببرد و در بهترين حالت از دو جريان سياسي تحت عنوان احزاب نام ببرد . اگر کمي‌خوش‌اقبال باشيم و مخاطب به مسايل سياسي علاقه‌مند باشد از برخي احزاب نام‌آشنا اسم خواهد برد که باز هم به تعداد انگشتان دو دست نخواهد رسيد. اما آيا اين‌ها تمام احزاب ايران هستند؟ سوال مهم‌تر اينکه آيا اين احزاب تمام سليقه‌هاي مختلف سياسي مردم ايران را پوشش خواهند داد؟ و در نهايت اينکه اين احزاب تا چه حد امکان فعاليت دارند؟طبق آنچه که مسئولان وزارت کشور در پورتال رسمي‌اين وزارتخانه منتشر کرده‌اند در حال حاضر 223 حزب و تشکل سياسي در ايران مجوز فعاليت دارند. اغلب اين تشکل‌ها عناوين غير‌سياسي‌ دارند. بسياري از آن‌ها صنفي، بسياري ديگر منطقه‌اي و برخي ديگرهم زماني در گذشته تاسيس شده‌اند و معلوم نيست که هنوز فعاليتي دارند يا خير‌. به زباني ساده‌تر ليست وزارت کشور مملو از نام احزابي است که اسما «هستند» اما عملا «نيستند». مشکل اصلي اينجاست که براي جا افتادن تحزب در جامعه نياز به فرهنگسازي اساسي است. با توجه به اينکه احزاب در کشور ما معمولا به بدنه نظام يا به کارگزاران نظام وصل بوده‌اند، مردمي ‌بودن آنها تا حدودي خدشه وارد شده است. زماني مردم مي‌توانند حزب‌گرا باشند که بدانند حزب از درون دل مردم مي‌جوشد و در جامعه فعاليت مي‌کند و جا انداختن اين وضعيت در يد قدرتمند دولت و نظام است. در طي سال‌هاي گذشته احزاب حرف‌هاي زيادي براي گفتن داشته‌اند اما کمتر مردم را ديده‌اند و به عبارت ديگر «احزاب» در کشورمان از حوزه عمومي ‌غافل بوده‌اند و فراموش کرده‌اند که بايد با تحليل فضاي عمومي‌برنامه‌ريزي کنند. اينکه دو ليست اصلاح‌طلبان و اصولگرايان به صورت جداگانه راي‌هاي بالايي به دست آوردند، به تنهايي کافي نيست براي اينکه بگوييم مردم ما در ايران طرفدار گروه يا حزبي هستند. در واقع مردم طرفدار حال فعلي افراد هستند. هرکدام از جريان‌ها حرف دلشان را بهتر بزند، طرفدار او هستند و بيشتر در نفي يک جريان به جريان ديگر اقبال نشان مي‌دهند تا به برنامه‌هاي آنها! از همين رو، لزوم فرهنگسازي رفتار حزبي و فعاليت شناسنامه دار سياسي در کشور به شدت احساس مي‌شود. جالب است که بدانيد رفتار حزبي حتي در ميان سياسيوني که خود را صاحبان احزاب مي‌دانند، چندان مشهود نيست. اينکه به گفته باهنر بعضي از افراد از پله احزاب بالا رفته و در نهايت پشت پا مي‌زنند به هر آنچه که آن را اساسنامه حزب مذکور مي‌دانند، اين يعني نبود رفتار حزبي و ضعف فرهنگ کار گروهي. به نظر مي‌رسد در نهايت بايد در يک اقدام سينرژيک بايد مردم و کارگزاران نظام به اين نتيجه برسند تا فرهنگ سياسي را به بلوغ برسانند و فعاليت‌هاي سياسي را از مجراي اصلي آن دنبال کنند.
کد مطلب: 60255
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *