۱
شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۲۰:۱۶
نگاه منفی به مادر قلب اتمی

برزخ ایسم ها

بگذارید نتیجه گیری انتهایی این مطلب را در ابتدای آن بیاوریم: مادر قلب اتمی نه می تواند منتسب به جریان پست مدرن باشد و نه در قاموس یک اثر سوررئال می گنجد.
برزخ ایسم ها
بگذارید نتیجه گیری انتهایی این مطلب را در ابتدای آن بیاوریم: مادر قلب اتمی نه می تواند منتسب به جریان پست مدرن باشد و نه در قاموس یک اثر سوررئال می گنجد.
تمام فیلم، اضمحلالی را به تصویرمی کشد که سعی دارد با متدهایی نظیر شکستن قالب روایت کلاسیک، بازی با قواعد بحث زمان و مکان و جامع تر ازاین دو، رسیدن به یک فرم پروپاگاندای شعاری است که نه ارتباطی با آدم های معلوم الحال فیلم دارد و نه خط داستانی کمرنگ فیلم، چنین پتانسیلی را درخود می بیند که دست به چنین درشت گویی هایی بزند و به یک ساختار جدید و متفاوت درسینمای ایران تبدیل شود.
مشکل بزرگ مادر قلب اتمی درست به مانند فیلم قبلی کارگردان (مهمونی کامی)، ازیک بلاتکلیفی فرمیک آغازمی شود که بعد، پروسه داستانی درحکم تیرخلاصی است که این آشفتگی ها را به پایان می رساند.
درمورد فرم، فیلم اصرارعجیبی دارد تا قواعد وسبک جدیدی از فیلمسازی را لحاظ کند.هنوزآن قدرها زیرک نشده که بداند دگردیسی خود را ابتدا با دوربین آغازکند بنابراین تلاش می کند تا ظرف داستانی را تغییر دهد.
به زعم خود، کدهایی می دهد که جزابهام بیشتر، عایدی دیگری برای اثر ندارد؛ تلاش برای این شکستن قالب فرم، بیش ازهمه، خود را درشکل روایت نشان می دهد واین، دیگرمشکل حاد فیلم است که با کورکردن خط وربط های داستانی وبلبشوهایی که با چند نفرمحدود به راه می اندازد، گمان کرده، فرم جدیدی را درسینمای ایران به ثبت رسانده است درحالی که عنصر لاقیت به جزهمان صحنه ابتدایی داستان که وانمود می شود دو دخترازمهمونی کامی بیرون آمده اند، درصحنه یا کنش خاصی از فیلم مشاهده نمی شود.
درچنین شرایطی که فیلم به شدت ازناحیه دست کاری درفرم معمولی یک درام رازآلود ضربه خورده و خط داستانی، بسیارپائین تر از یک لول نرمال است، چهره های ماقبل تیپ فیلم نیز به دیگر ضعف عجیب داستان تبدیل می شوند.
مادر قلب اتمی درحالی در ترسیم دنیای کمیک رو به درام دو دختر ابتدای داستان، لنگ می زند که ورود چهره های پرابهام جدید، کمکی به پیشبرد داستان نمی کند.چهره هایی که کاربرد تیپیکالی هم ندارند اما داستان، اصراربسیاری نشان می دهد تا آنها را خاص بپنداریم؛ اصراری که ازنریشن ها وادعاهای خرق عادت گونه آنها کاملا مشخص است.
مطمئنا اگر فیلم، درهمان ابتدا، دست از درشت گویی بر می داشت و تکلیف ژانر خود را مشخص می کرد، این صورت مساله، اکنون پاسخ مشخصی داشت. صرف اینکه بدانیم با یک اثرعلمی، تخیلی مواجهیم، کافی بود تا تمام این چهره های نامتجانس را درک کرده و آنها را به پازل هایی شبیه بدانیم که درجهت کامل شدن یک قصه خارج از عرف، ورود پیدا می کنند.
البته حتی اگرفیلم می توانست حلقه وصل خوبی میان فضاهای شوخ و شنگ با فضای ابهام آور و رازآلود خود پیدا کند، بازهم می شد، آن را به چشم یک قالب جدید والبته کاربردی نگاه کرد اما این پرش ازآن فضای کمیک واربه دنیای مالیخولیایی را حتی دریک اثرانتزاعی (که مادر قلب اتمی واجد شرایط آن نیست) نیز نمی توان پذیرفت.
درچنین برزخی، نگاه کنید که اگرچندین وچند سکانس ازفیلم در بیاوریم و داستان را با همان دو چهره دختر ابتدای فیلم ادامه می دادیم، آیا به نتیجه گیری انتهایی فیلم نمی رسیدیم؟ یا اگر آن صحنه ها را از فیلم حذف می کردیم، چیزی از جذابیت های فیلم کم می شد؟ محوریت تصادف که در رقم خوردن اتفاقات بعدی داستان و طبعا ورود چهره های دیگر، نقش اساسی را ایفا می کند، به جز این رویکرد، چه بار درامی را به فیلم متحمل می کند و . . . شاید فیلم قصد داشته تا به مانند چهره هایی که جلوی دوربین آورده، یک بی خیالی محض را در اتمسفر کلی خود به تصویر بکشد که البته این ادعا نیز با توجه به ورود مستقیم وغیرمستقیم فیلم به برخی سبک های فیلمسازی والبته چند نشانه بی ربط، مردود است که اگر این گونه بود، می توانستیم یک زیرکی نسبی را به فیلمساز نسبت دهیم حال آن که فیلم، واجد چنین ویژگی ای نیست.
حال در چنین بلبشوی گمگشتگی فرم و محتوا و این همه اختلاط روایی و بصری، برخی ارجاعات روز نظیر بدل دیکتاتورهای جهان یا موضوع حمله اتمی و حتی بحث یارانه، واقعا این سوال را به ذهن متبادر می سازد که این همه به در و پنجره زدن، تنها بابت یک تجربه جدید در سینمای ملی است؟! مگرمی شود شمه ای ازناسیونالیسم وسوررئالیسم و سمبولیسم و آنارشیسم و رئالیسم را در ظرفی که گمان می بریم طبق قواعد یک فیلم پست مدرن شکل داده ایم، ترکیب کرد و آن را خط روایی یک اثر ضدقصه با انبوهی از چهره های بی هدف و فاقد شناسنامه ابتدایی، به خورد مخاطب داد و نام آن را سبک گذاشت؟ چنین اثری، آشکارا ازابتدایی ترین نمونه های یک فیلم تجربی که توسط فیلمسازان آماتور ساخته می شود نیز پائین تر است چون هنوز با این کم بودن لوکیشن و فضای روایت، میزانسن ندارد چه برسد به اینکه بخواهد فرم و ساختار جدیدی را در سینما راه بیندازد.
به هر حال سینمای ایران در طول برهه های مختلفی، آثار شوت از این دست را به کرات در خود دیده و می توانیم همان لحظه که از سالن بیرون آمدیم تمام آن را فراموش کنیم اما با دیالوگ آلن دلون (من هیچوقت نمی بازم) در شاهکار ملویل (سامورایی) در این فیلم چه کنیم؟
مجتبی اردشیری
منتقد سینما
کد مطلب: 71683
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *