چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱
ارزش زن از نگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی

یارِ نیکی شناس

علی جان بزرگی«جهانی»
زنانی چون فرانَک مادر فریدون، سیندخت همسر شاه کابل و مادر رودابه، تهمینه همسر رستم در شاهنامه فردوسی ستوده شده اند و زنی نیز چون سودابه دختر شاه هاماوران و همسر کیکاوس به سبب توطئه در کشتن سیاوش به شدت مذمّت شده است. نکته این است که نه آن ستایش‌ها و نه این سرزنش هیچکدام از فردوسی نیست زیرا به گفته شاهنامه پژوهان(دبیرسیاقی1393:ص13)، فردوسی شاهنامه را از روی شاهنامه نثر ابومنصوری به شعر درآورده است. شاهنامه ی نثر ابومنصوری به دستور ابومنصور محمد ابن عبدالرزّاق فرمانروای طوس توسط چهار تن از موبدان زرتشتی به نام های: شاج از هرات، یزدانداد ازسیستان، ماهوی از نیشابور، و شادان از طوس به نثر نوشته شده است. پیش از فردوسی دقیقی شاعر نیز از همین منبع هزار بیت شاهنامه را به شعر سروده که درباره گشتاسپ و ارجاسپ بوده و فردوسی بعد از سرایش شاهنامه این هزار بیت را در متن شاهنامه خودش آورده است. (خالقی مطلق،ص بیست و شش و بیست و هفت) اما در مقدمه و میانه و پایان داستان‌ها نیز سخنانی از خود به عنوان پیشگفتار و عبرت آموزی و چیزهایی از این قبیل آورده است. یکی از آن افزوده‌ها که دیدگاه شخصی فردوسی است، مقدمه داستان بیژن و منیژه است. فردوسی در مقدمه داستان بیژن و منیژه گفتگویی با همسرش (که گویا رودابه نام داشته) دارد که نشان دهنده دیدگاه او در باره زن است. آن مقدمه این چنین است:
در شبی تیره و قیرگون که نه آوای مرغی شنیده می شد و نه هُرّای جانوران وحشی، و زبانِ زمانه از نیک و بد بسته شده بود:
نبُد هیچ پیدا نشیب از فراز
دلم تنگ شد زان دِرنگ دراز
بدان تنگی اندر بجَستم زجای
یکی مهربان بودم اندرسرای
خروشیدم و خواستم زو چراغ
بیاورد شمع و بیامد به باغ
مَی آورد و نار و تُرنج و بِهی
زدوده یکی جام شاهنشهی(خالقی مطلق،ص 638)
پس از ابراز دلتنگی فردوسی و درخواست شمع و چراغ، همسر مهربانش که از دهقانان فرهیخته، نوازنده چنگ و هنرمند بوده است، می‌پرسد: شمع برای چه می خواهی؟ مگر خوابت نمی برد؟ سپس می‌گوید:
بپیمای مَی تا یکی داستان
ز دفترت برخوانم از باستان(همان)
همسر فردوسی می گوید اکنون داستانی برایت می گویم که پُراست از چاره، مِهر، نیرنگ و جنگ. فردوسی با اشتیاق می گوید:
بدان سرو بُن گفتم ای ماهروی
مرا امشب این داستان بازگوی(همان)
دو صفت «ماهرو» و «سروبن» نشاندهنده عشق و احترام فردوسی به همسرش است. سپس همسر فردوسی می خواهد که این داستان را فردوسی به شعر دربیاورد:
مرا گفت گر چون ز من بشنوی
به شعر آری از دفتر پهلوی
همت گویم و هم پذیرم سپاس
کنون بشنو ای یارِ نیکی شناس(همان)
صفت «یار نیکی‌شناس» از طرف همسر فردوسی برای او نشان دهنده این است که رفتار او با همسرش پسندیده بوده و قدر و منزلت او را می شناخته است. فردوسی زن را به منزله نیکی می شناخته است.
منابع:
1. دبیرسیاقی، سید محمد، برگردان روایت گونه شاهنامه فردوسی به نثر،چاپ سیزدهم،نشرقطره،تهران:1393
2. خالقی مطلق، جلال، شاهنامه، بخش یکم، بهره 2،ص 638،انتشارات سخن،چاپ پنجم،تهران:1399