این گروه، کم کم از وجه ایدئولوژیک بودن، فاصله میگیرد. طالبان با حکومت مذهبی خود، سی میلیون انسان این جغرافیا را به اسارت گرفتهاند و قواعد و هنجارهای غیر قابل قبول و نشأت گرفته از جامعه پشتون را بر همهگان تحمیل میکنند. این تحمیل هنجارهای جغرافیای مشخصی بر تمام افغانستان، فروزان شدن جبهات مخالف طالبان را در صحنههای سیاسی و جنگی، نوید میدهد.
وقتی نظامهای ایدئولوژیکی همانند طالبان، موفق به رسیدن به قدرت سیاسی میشوند و صاحب اختیار میشوند، اصل نسخه ایدئولوژیک خود را کنار گذاشته و شکل مسخ شده آن را برای حفظ خود در قدرت، پیروی میکنند. این استحاله در طرز فکر یک جنبش به شدت ایدئولوژیک، نشان از اضمحلال آن دارد.
طالبان تا به حال دو بار به ترتیب در سالهای 1996 و 2021 قدرت را به واسطه ایدئولوژیای بدست آوردهاند که نظیرش در منطقه کمتر یافت میشود. ایدئولوژی تنگ نظرانه، متعصب، به شدت سختگیر و فاقد ویژگی تسامح و تساهل در برابر مخالفان آن. نگارنده با تعقیب عملکردهای طالبان که منبعث از خطوط فکری و ایدئولوژیک این گروه است، نوع سردرگمی و بیراهگی را که در آخر امر منجر به اضمحلال آن میشود، میبینیم. با اضمحلال این ایدئولوژی که به معنای مرگ طالبان است، این جنبش به شدت تندرو به آخر خط نزدیک خواهد شد. اما چون دیگر ایدئولوژی طالبان، کارایی قبلی بسیج جنگجویان آن را کمافی سابق ندارد، شکافها در درون این جنبش، پدیدار شده است.
اینک با برشمردن یک سری نکات، به آسیبشناسی این ایدئولوژی که قریب به سه دهه است در افغانستان، یک طرف اصلی منازعه و جنگ است، میپردازیم: اول - ایدئولوژیها معمولا وحدت بخش هستند. قدرت بسیج بالا دارند و محور و نکته اصلی اتکای یک جنبش را میسازند. خصوصیت وحدت بخشی آنها، به حدی قابل لمس است که عناصر نامتجانس را مانند آهن ربا جذب میکند و جمع میزنند. اما ایدئولوژی طالبان، این خصوصیت را از دست داده است. اگر چنین نیست پس چرا در میان طالبان این همه گروهبندی، انشعاب و انقطاب وجود دارد. پس میتوانیم بگوییم که ایدئولوژی وحدت بخش طالبانی، عملا با بن بست مواجه است و به همین لحاظ است که وحدت سازمانی آن هم از هم پاشیده است.
دوم - هر زمانی که یک ایدئولوژی بدیلی در برابر خود پیدا کرد، باید جایش را عوض کند. در حال حاضر، ایدئولوژی طالبان با پول، ثروت، گروه بندی، تجمل و بازیهای قومی، عوض شده و برای آن جا خالی کرده است. همچنان برآیند این کار سر بر آوردن ایدئولوژی قومی است؛ اما در هر حال، نتیجه شکست و فروریزی است. به همین ملحوظ یک تعدادی از سران طالبان متوجه این واقعیت شده و همواره از سقوط و به اضمحلال رفتن ایدئولوژی طالبان، هشدار میدهند. این طیفی از سران طالبان درک کردهاند که گستردهتر شدن شعاع این اضمحلال ایدئولوژی، عواقب خوبی برای طالبان ندارد.
سوم - طالبان با پشت سر گذاشتن سه نسل 0.1-0.2 و 0.3 نسلهای پیرو کهنسال را با نسخههای جدیدی از تفکر طالبانی، تحویل گرفتهاند. نسلهای اولی و دومی پیر و کهنه شدهاند و علی رغم اصولگرایی و تندرویی در میان سایر گروههای طالبان، طرفداران اندکی دارند و با مخالفت مواجه هستند. در ضمن، مراحل رشد و بالندگی یک ایدئولوژی معمولا، تولد، پویایی، رشد و اضمحلال آن است. حال اگر دقت کنیم، ایدئولوژی طالبانی همه این مراحل را پشت سر گذاشته و تاریخ انقضای آن سر رسیده است.
چهارم - اصل وحدت فرماندهی و تنظیم سیستم اداره طالبانی، در نتیجه فروریختن جانمایههای اصلی آن، عملا از هم پاشیده است. به همین لحاظ طالبان در درون ساختار سازمانی خود در مورد مسائل حقوق زنان، حق تحصیل، اصل شکلدهی حکومت فراگیر و مطابق به معیارهای پذیرفته شده دنیای امروز، تعامل با دنیا و آشتی با دنیای مدرن، اختلاف نظر جدی دارند. دیگر این ایدئولوژی طالبانی نیست که معیار اصلی تصمیم گیری است. صفوف طالبان هم بنا بر همین فقدان نظری، دچار چنددستگی است.
پنجم - ایدئولوژی طالبان از لحاظ مذهبی زیر سوال رفته است. چراکه از لحاظ اصول و مفاهیم اصلی آن، در نزد دنیای اسلام، فاقد اصل پذیرش است. اعتبارش را باخته و قابل پذیرش نیست. طالبان با قرائتهای تند مذهبی و عدم تساهل با ناگزیریهای امروز دنیای مدرن، جایگاهی در میان جنبشهای اسلامی ندارند. تنها موتلف آن القاعده، داعش و سازمانهای پیکار جوی اسلامی است که بواسطه خشونت درصدد تحصیل قدرت و رسیدن به اهداف هستند.
ششم - دیگر برای طالبان، تطبیق شریعت مطمح نظر نیست، بلکه شریعتی را که طالبان میخواهند، طوری باید باشند تا خواستهای قومی، سیاسی و اقتصادی طالبان را برای به کرسی نشستن، کمک کند. پس با چنین رویهای طالبان حتی در درون خود نیز، با چالشهای مواجه است. چالشهای از نوع مضمحل کننده که ایستگاه اخیر تاریخ و حیات سیاسی این جنبش خواهد بود.
هفتم - طالبان در تطبیق یک نظام بر مبنای ایدئولوژی خاصی ناکام است. سرعت انتقال اطلاعات، تداخل عوامل بیرونی، دستهای متنوع در کارگردانی ساختاری نظام طالبانی، بحث ثروت، قدرت، منطقه و زبان، امتیازگیری، تعامل با کشورهای همسایه، منطقه و جهان، نفوذ شبکههای اطلاعاتی در درون این گروه، انتقاد از رهبری، نارضایتی خیرهکننده در صفوف این گروه، ضعف رهبری، همه مبنای اصلی ایدئولوژیک بودن این گروه را زیر سوال برده است. از اینجاست که اضمحلال یک ایدئولوژی خفهکننده، شروع شده و تا نقطه آخر ادامه مییابد.
منبع: دیپلماسی ایرانی