کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

بررسیِ زندگی و اندیشه‌های رُبِر فوریسون در «مردم‌سالاری آنلاین»؛

افشاگرِ بزرگ درگذشت

استدلالهای فوریسون در افسانه‌خواندن هولوکاست چه بودند؟

3 آبان 1397 ساعت 10:01

رُبِر فوریسون، که از او به عنوانِ افشاگرِ بزرگِ قرن یاد می‌شود، در شهرِ ویشیِ فرانسه و در سنِ ۸۹ سالگی درگذشت.


رُبِر فوریسون، که از او به عنوانِ افشاگرِ بزرگِ قرن یاد می‌شود، در شهرِ ویشیِ فرانسه و در سنِ ۸۹ سالگی درگذشت. از سخنانِ مشهورِ او این است: «میلیونها نفر وجود دارند که از آنها خواسته می‌شود چیزی را باور کنند که هرگز ندیده‌اند و حتی نمی‌دانند چطور رخ داده است!»
به گزارشِ «مردم‌سالاری آنلاین»، فوریسون در پنجمِ بهمن‌ماهِ ۱۳۰۷ از مادری اسکاتلندی و پدری فرانسوی در شهرِ شِپرتونِ انگلستان زاده شد.
او در سنگاپور، ژاپن و فرانسه تحصیل کرد و در سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۲ به تدریسِ ادبیاتِ نوینِ فرانسه در سوربن پرداخت و در سالِ ۱۳۵۰، دکتری خویش را از همین دانشگاه در رشته‌ی «ادبیات و علومِ اجتماعی» دریافت کرد. فوریسون، همچنین، از ۱۳۵۲ تا ۱۳۶۸ در مقامِ استادیِ دانشگاهِ لیون ادبیاتِ فرانسوی را به دانشجویانِ این دانشگاه درس می‌داد.
در همین دانشگاهِ لیون بود که ساختاری علمی در چگونگیِ «سنجشگریِ نوشته‌ها و سندهای تاریخی» پایه‌ریزی کرد و پس از چندی به کارشناسی برجسته در بررسی، ارزیابی و شناختِ اسناد و مدارکِ تاریخی بدل شد. وی، آن‌گاه برپایه‌ی این روشِ علمیِ عملگرایانه‌ی خود به پژوهش در موضوعهای مهمِ تاریخی روی آورد، موضوعهایی همچون: «خاطراتِ آنه فرانک»، «"اعترافهای" مقامهای اس‌اس» و «مسئله‌ی اتاقهای گازِ نازیها».
فوریسون به پژوهش و بررسیِ داستانهای کشتارِ هولوکاست پرداخت و در این راه، در بایگانیِ موزه‌ی دولتیِ آشویتس در لهستان طراحیهای فنی و معماریِ مرده‌خانه‌ها، کوره‌های جسدسوزی و دیگر سازه‌های آشویتس را یافت. او نخستین کسی بود که این سندهای بسیار مهم را به آگاهیِ همگانی رساند و سپس، پس از سالها تحقیق و مطالعه، دیدگاههای سنجشگرانه‌ی خود را در روزنامه‌ی لوموند در آذر و دیِ‌ ۱۳۵۷ منتشر کرد. فوریسون، از سالِ ۵۷ تا زمانی که خاموش شد، دیدگاههای نقادانه‌ی خود درباره‌ی هولوکاست را در چندین کتاب و نیز در مقاله‌ها و مصاحبه‌هایی چند و همچنین در مناظره‌‌ای تلویزیونی با هواداران هولوکاست در فروردینِ ۱۳۵۸ در سوئیس مطرح کرد.
به باورِ فوریسون، از آنجا که اردوگاهِ آشویتس نزدیکِ بیمارستانِ نازیها بود تا شهریورِ ۱۳۲۲ از این اردوگاه برای نگهداری مرده‌ها استفاده می‌شد. از ۱۳۲۳ نیز به پناهگاهی برای این بیمارستان تبدیل شد که اتاقی جراحی نیز در آن تجهیز شده بود. با پایان گرفتنِ جنگ، کمونیستهای لهستانی کوشیدند تا این سازه را بسانِ یک اتاقِ گاز درآورند و نشان دهند جایی برای کشتارِ آدمها بوده است. این کار نه تنها بازسازی نبود که بسانِ ساخت‌وسازی تازه برپایه‌ی این پندار بود. فوریسون این آگاهی را در ۲۹ اسفندِ ۱۳۵۴ با پیدا کردنِ نقشه‌هایی در بایگانیِ آشویتس که تا کنون منتشر نشده بودند به دست آورد.
فوریسون، خود، ـ در کتابِ «اتاقهای گاز در جنگِ جهانیِ دوم، واقعیت یا افسانه؟» که با ترجمه‌ی ابوالفرید ضیاءالدینی در ایران منتشر شده است ـ می‌گوید: «من تا سالِ ۱۹۶۰ به واقعیتِ کشتارِ بزرگ در «اتاقهای گاز» همچون خورشیدِ نیمروز باور داشتم؛ لیک پس از ۱۴ سال اندیشه و آنگاه چهار سال پژوهشِ خستگی‌ناپذیر، همانندِ بسیاری از نویسندگانِ هوادارِ تجدیدِ نظرِ تاریخی، باور یافتم که با دروغی تاریخی روبه‌رو هستم.» او می‌افزاید: «من باور دارم که در دورانِ جنگِ جهانیِ دوم و اشغالِ اروپا ازسویِ آلمانیها، یهودیانِ اروپایی آسیبهایی بسیار دیدند. من باور دارم که اردوگاههای جنگی وجود داشته و می‌دانم که در آن اردوگاهها کوره‌هایی برای سوزاندنِ جسدهای مردگان وجود داشته که امری طبیعی است؛ به ویژه آنکه در آن روزگار بیماریهای واگیردار همچون تیفوس وجود داشته و بایسته بوده که برای پیشگیری از گسترشِ بیماری جسدهای مردگان سوزانده شود. این دقیقا همان چیزی بود که در نامدارترینِ اردوگاهها، یعنی آشویتس، اجرا می‌شد. در آشویتس به علتِ وجودِ سفره‌های آبیِ زیرزمینی، کندنِ زمین و خاک کردنِ مردگان شدنی نبود. من دلایلِ جدی و متعددی دارم که اتاقهای گاز و کوره‌های آدم‌سوزی برای یهودی‌کشی، آن‌گونه که یهودیان مدعی‌اند، وجودِ خارجی نداشته است.»
فوریسون همچنین به عکسهای ساختگی از اتاقهای گاز اشاره می‌کند و با رد آنها می‌پرسد: «اگر این عکسها واقعی‌اند، پس چگونه است که سربازانِ آلمانی بدونِ ماسک و بی آنکه کمترین پوششی بر دهان، بینی و چشم خود داشته باشند در اتاقهای مالامال از گازهای کشنده ایستاده و بر جان کندنِ یهودیانِ محکوم به مرگ نظاره می‌کنند؟!»
فوریسون، همچنین، با اشاره به دفترِ خاطرات و یادداشتهای دکتر یوهان پل کرمر، پزشکِ ویژه و مسئولِ اردوگاهِ آشویتس، نوشته است: «در سالِ ۱۹۴۵، یعنی در آخرین ماههای جنگ، یک اپیدمی در اردوگاهِ «برگن ـ بلسن» شیوع پیدا کرد، به نحوی که آلمانیها نتوانستند آن را مهار کنند، البته در آن زمان اوضاعِ عمومیِ آلمان بسیار ازهم‌پاشیده و غم‌انگیز بود. هیچ‌گونه موادِ غذایی و دارویی به اردوگاههای آلمانی نمی‌رسید. نیروی هواییِ متفقین از ماهها قبل جاده‌ها و راههای زمینی را بمباران می‌کرد. صحنه‌های وحشتناکی که انگلیسیها پس از دستیابی به این اردوگاه دیدند، مربوط به همین شیوعِ تیفوس بود. عکسهایی که ازسوی متفقین از اجسادِ این اردوگاه گرفته شده، مربوط به ضعف و لاغریِ ناشی از بیماریِ تیفوس بود و کشتاری در میان نبوده است. انگلیسیها خود نیز در مهارِ آن دچارِ مشکلاتِ بسیار شدند. آنچنان که بسیاری از اسیران بر اثرِ ابتلا به بیماریِ تیفوس می‌مردند و این تقصیرِ انگلیسیها هم نبود. بنابراین، آلمانیها و انگلیسیها نبودند که در برگن ـ بلسن می‌کشتند؛ بلکه این تیفوس بود که کشتار می‌کرد.»
وی، همچنین، درباره‌ی نبودِ هرگونه شاهد و سند در اثباتِ وجودِ اتاقهای گاز می‌گوید: «درباره‌ی «اتاقهای گاز» در نزدیکِ «کوره‌ها»، نه دستورِ ساخت، نه بررسی، نه سفارش، نه صورت‌هزینه، و حتی یک عکس وجود ندارد. در صدها محاکمه در اورشلیم، فرانکفورت و ... هیچ سندی در این باره ارائه نشده است. من در آشویتس بودم، در آنجا هیچ اتاقِ گازی وجود نداشت. بایگانیها، دست‌نویسها، عکسها، شهادتهای کتبی و هزاران سندِ دیگر را بررسی کردم. برای دریافتنِ پاسخ، بی‌وقفه از متخصصان و تاریخدانان پرسش کردم. سالها، اما بیهوده، به دنبالِ فقط یک بازمانده از بازماندگانِ جنگ بودم که به چشمِ خود «اتاقهای گاز» را دیده باشد. به بسیاریِ مدارکِ ادعایی در این مورد اهمیتی نمی‌گذاشتم. حتی به یک مدرک، فقط یک مدرک خرسند بودم؛ ولی همین یک مدرک را هم نیافتم! دربرابر، آنچه یافتم، تعدادی بی‌شمار مدارکِ مجعول و ساختگی بود، شایسته‌ی محاکمه‌ی جادوگران و مایه‌ی شرمساری برای قاضیانی که آنها را پذیرفته‌اند. پس از آن با سکوت، مزاحمت، دشمنی و بالاخره افترا، توهین، محاکمه و ضرب‌وشتم روبرو شدم. با همه‌ی اینها، دربرابرِ کسانی که شیوه‌ی سرکوب پیش گرفته‌اند اغماض نخواهم کرد و با تمامِ توان از حقیقت دفاع می‌کنم، هر اندازه که برایم گران تمام شود!»
این پژوهشها، همان‌گونه که خود گفته بود، برای وی گران تمام شد. در این سالها سازمانهای دولتی و دادگستری کوششهایی هماهنگ برای ساکت کردنش در پیش گرفتند و او را تا واپسین دمِ عمر از این دادگاه به دادگاهی دیگر کشاندند تا وادارش کنند که از سخنانِ «بدعت‌آمیز»ش دست بکشد و این کار تا بدانجا پیش رفت که قانونی ویژه علیه او به تصویب رساندند. به دنبال این اتفاقها، نوام چامسکی، اندیشمند و فیلسوفِ نامدارِ امریکایی، به همراهِ ۶۰۰ تن از اندیشمندانِ دیگر در نامه‌ای اعتراض خود را بدین امر بیان کردند. در بخشی از نامه‌ی آنان آمده است: «دکتر روبر فوریسون به عنوانِ یک پرفسورِ شناخته‌شده در زمینه‌ی ادبیاتِ قرنِ بیستمِ فرانسه در دانشگاهِ لیون فعالیت داشته است. وی از سالِ ۱۹۷۴ تا کنون تحقیقاتِ گسترده‌ی تاریخی درباره‌ی مسئله «هولوکاست» انجام داده است. پرفسور فوریسون از زمانی که یافته‌های خود را در اختیارِ عموم قرار داد در معرضِ اذیت و آزار، تهدید، تهمت و خشونتِ فیزیکی قرار گرفته تا سکوت پیشه نماید. مقاماتِ بیم‌زده کوشیده‌اند تا با جلوگیری از دسترسیِ پرفسور فوریسون به کتابخانه‌ها و آرشیوهای عمومی، تحقیقات وی را متوقف سازند.»
با همه‌ی اینها، فوریسون را از دانشگاه اخراج و دادگاهی کردند، حسابهای بانکی‌اش را نیز بستند و بارها به خانه‌ی وی حمله کردند و خانواده‌اش را نیز زیرِ فشار گذاشتند. همچنین، دیدگاههای او مایه‌ی آن شد که پی‌درپی او را موردِ خشونتِ فیزیکی قرار دهند. آن‌گونه که تنها از آبانِ ۱۳۵۷ تا اردیبهشتِ ۱۳۷۲ به او ۱۰ بار حمله کردند که دستِ کم ۹ بار از این ۱۰ بار توسطِ یهودیان انجام شد و هیچ یک از ضاربان وی تا کنون دستگیر و محاکمه نشده‌اند. ددمنشانه‌ترین این حمله‌ها ۲۵ شهریور ۱۳۶۸ رخ داد که در آن گروهی که خود را «پسرانِ خاطره‌ی یهود» می‌نامیدند وی را به شدت لت‌و‌کوب کردند.
 
رُبِر فوریسون در فرانسه، در سرزمینی که خود را گهواره‌ی آزادیِ اندیشه و قلم و زادگاهِ منشورِ جهانیِ حقوقِ بشر و گاهواره‌ی خردگرایی می‌داند، رسماً ممنوع‌القلم بود و کتابهای او در هیچ کتابفروشی پیدا نمی‌شد و مقاله‌های پژوهشی و علمی او اجازه‌ی چاپ در هیچ رسانه‌ای را نداشت. کنون با مرگِ فوریسون، که بزرگ‌ترین افشاگرِ قرن نامیده می‌شود، برگی دیگر از دفترِ پژوهشهای افشاگرانه‌ی تاریخی بسته شد.
 
 


کد مطلب: 96410

آدرس مطلب :
https://www.mardomsalari.ir/report/96410/افشاگر-بزرگ-درگذشت

مردم سالاری آنلاين
  https://www.mardomsalari.ir