۰
چهارشنبه ۵ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۳:۰۰

حقایق تاریک جامعه‌ای رو به انحطاط؛ عشق‌بازی راست نو با حزب کمونیست چین

حزب کمونیست چین در سال های اخیر با چالش‌های بزرگی مواجه شده است، چالش‌هایی که بسیاری بر این باورند می‌تواند آینده چین را با بحران‌های بزرگی مواجه کند.
حقایق تاریک جامعه‌ای رو به انحطاط؛ عشق‌بازی راست نو با حزب کمونیست چین

به گزارش مردم سالاری آنلاین، برخی از مفسران غربی، به خصوص افرادی از جریان راست نو مایلند تا باور کنند که حکومت چین بیش از غرب به ارزش‌ها و سنت‌ها اهمیت داده و تمام سیاست‌هایش در همین راستاست. نیکولاس پومپِلا در مقاله‌ای در نشنال‌ریویو با موشکافی ارزش‌ها و سنت‌‌های حاکم بر جامعه چین، پرده از جهل و قالب‌های کهنه شرق‌شناسانه این مفسران بر‌می‌دارد. این مقاله توسط وبسایت اکوایران در سه قسمت ترجمه شده است.

کپی‌کاری چینی و خودباختگی غربی

از زمان پایان جنگ سرد، رسانه‌ها تا سر حد مرگ در مورد یک «جنگ سرد جدید» احتمالی، این‌بار بین آمریکا و چین سخن گفته‌اند. اما از بین همه ایدئولوژی‌ها، کارشناسان غربی در هزارتوی ۵ هزار‌ساله تاریخ چین گم شده و نمی‌توانند یک نتیجه‌گیری قطعی در مورد معنای رقابت با این کشور بگیرند.

شی جین‌پینگ، رهبر چین نهادهای این کشور که به نظر می‌رسید در دوران رهبران سابق به طور آزمایشی در حال دموکراتیک‌شدن بودند را بازسازی کرده است. او این تغییر را با ایدئولوژی جدید «سوسیالیسم چینی»، موضعی تهاجمی‌تر در امور خارجی و اجرای تاکتیک‌های کوبنده علیه مردم خود تقویت کرد. از طرفی، او (با کپی‌کاری از رویای آمریکایی) در حال تبیین «رویای چینی» بوده و به ستایش از «اهداف چینی» می‌پردازد که حتی رسانه‌های غربی نیز در درک چیستی آن‌ها مانده‌اند.

تحلیل‌گران متعارف معتقدند که اقتصاد با تورم کاهشی چین، رژیم شی را در طول چندین دهه از بین خواهد برد. بسیاری از افراد تازه‌کار، مانند جریان راست‌گرای جدید ضدنظام، مخالف هستند. آن‌ها پیروزی چین را اجتناب‌ناپذیر می‌دانند. آن‌ها با لحنی نه‌چندان کینه‌توزانه می‌گویند که الگوی توتالیتر چین نوعی روحیه سنتی و میهن‌پرستانه از همبستگی ملی را القا می‌کند که آمریکایی‌های لیبرال آن را تخریب کرده و کنار گذاشته‌اند.
این حرف به غایت اشتباه است. تحلیل متعارف اقتصادی ممکن است به سؤالات فرهنگی پاسخی ندهد. اما مطمئن باشید که چین نیز بحران انحطاط و پوچ‌گرایی خود را دارد و از ما بدتر است. چین (برخلاف اتحاد جماهیر شوروی سابق) یک کشور کاملاً شرقی است که درکش از مفاهیمی مانند فضیلت و رذیلت، دین و دولت، موفقیت و شکست کاملاً متفاوت از تصور ماست. اگر قصدی برای غلبه برحزب کمونیست چین باشد، باید تفاوت‌ها با چین نیز در معادله به حساب بیاید. در عوض، برخی از متفکران راست جدید تصمیم گرفته‌اند که اکنون زمان محکوم‌کردن «تندروهای چینی» است.

عشق‌بازی راست نو با حزب کمونیست چین

سخنان سهراب احمری، پاتریک دنین و گلادن پاپین را در نظر بگیرید: «آمریکایی‌ها باید مراقب جنگ‌طلبی بی‌عقل چین باشند. ما همچنین باید زمینه‌های همکاری، مبادله و منافع مشترک را پیدا کنیم و به دنبال اجتناب از هر گونه جنگ در آینده باشیم و در عوض، با احترام متقابل به تمدنی همسان، گفتگو کنیم».

اما بسیاری از متفکران راست نو به چیزی فراتر از این نقد اندوهناک سیاست خارجی قائلند. ارزیابی شخص احمری از چین جامع‌تر است. در نشریات دیگر واضح است که صلح‌طلبی او بر اساس غریزه‌ای عمیق است که چین سنت‌ها و هنجارهای فرهنگی خود را درست پیاده می‌کند. احمری این نظر مساعد خود را از طریق تجربه شخصی توضیح می‌دهد: «پدرزنم به تازگی هشتادسالگی خود را جشن گرفته است. او چینی‌الاصل است؛ مادرزن و همسرم نیز همین‌طور. چیزی که مرا شگفت‌زده کرده، رشدیافتگی فرهنگ سرزمین اصلی چین تحت حاکمیت حزب کمونیست است. همانطور که محافظه‌کاران آمریکایی قائلند، این فرهنگ در مقایسه با هر چیزی که در فرهنگ «محافظه‌کار آمریکا» با آن مواجه می‌شویم، عمیقاً محافظه‌کار و عمیقاً سنتی است. به عنوان مثال، بچه‌ها یک پاکت قرمز کوچک از پدربزرگ می‌گیرند. او برای تولدش به بچه‌ها هدیه می‌دهد. بچه‌ها در مقابل او صف می‌کشند و زانو می‌زنند و در مقابل او تعظیم می‌کنند و او پاکت‌هایی را که در آن مقداری پول نقد است به آن‌ها می‌دهد. این حرکت به شدت مرا تحت تأثیر قرار داد؛ اولاً خیلی رسم دیرینه‌ای است و دوم اینکه واقعاً محافظه‌کارانه و سنت‌گرایانه است. حزب کمونیست چین واقعاً سخت کار می‌کند تا این نوع چیزها را حفظ کند».

البته که خانواده داستان ما تحت حکومت حزب کمونیست چین زندگی نمی‌کنند. آن‌ها ساکن نیویورک هستند و احتمالاً دلیل خوبی وجود دارد که آن‌ها اکنون در چین زندگی نمی‌کنند. همچنین دلایلی وجود دارد که باور کنیم این هنجارها همه آن چیزی نیستند که الآن می‌بینیم.

هابی ژانگ، دانشمند علوم سیاسی دانشگاه پردو می‌گوید که غربی‌ها معمولاً برای فهم چین به جهل یا قالب‌های بی‌محتوای شرق‌شناسانه متوسل شوند. ژانگ استدلال می‌کند که کیفیت تفکر کهن‌ترین متفکران چین بسیار پایین بوده و در سخنان یا رسومی که تهی از معناست، غربی‌ها به آن‌ها معنا نسبت می‌دهند. ژانگ گفت که چین همیشه «به شدت فایده‌گرا» بوده است. ژانگ خاطرنشان کرد: «ارسطو به این موضوع توجه داشت که به افراد نشان دهد چگونه زندگی خوبی داشته باشند. در هیچ جای تفکر کنفوسیوس که فلسفه سیاسی غالب تاریخ چین بوده است، چنین چیزی وجود ندارد. چینی‌های مدرن بسیاری از سنت‌ها را کنار می‌گذارند. آن‌ها واقعاً برای خانواده ارزش قائل نیستند. نمونه‌های زیادی وجود دارد. تنها کافیست که به نرخ طلاق در چین نگاهی بیندازید».
 

تنها چیزی که باعث کاهش نرخ طلاق شد، مانند هر مشکل اجتماعی در چین، دستور مرکزی حزب کمونیست چین بود. قبل از اینکه حزب برای روند قانونی طلاق موانعی ایجاد کند، این روند نسبت به ایالات متحده شایع‌تر بود. در حال حاضر، همانطور که تایمز گزارش داد، طلاق کاهش یافته است؛ اما همزمان، نرخ ازدواج با سرعتی بی‌سابقه کاهش یافته است.

در موضوع طلاق، ژانگ هیچ مدرکی دال بر وجود فرهنگ حامی سنت یا حامی خانواده نمی‌بیند. او می‌گوید: «این که بگوییم چین نسبت به غرب احترام بیشتری به گذشته‌اش می‌گذارد، اشتباه است و به نظر من عجیب است که با توجه به شواهد، این متفکران (غربی) این را نمی‌دانند».

فرهنگ دنباله‌رو

در حالی که محافظه‌کاران و لیبرال‌های آمریکا غرق بحث‌های «اصالت‌گرایی متن» در برابر «زنده‌بودن متن» هستند، چین شکاف بسیار کمتری بین ایده‌های سیاسی قابل قبول دارد و تقریباً تمام اختلافات سیاسی مانند ماجرای طلاق است. سیاست‌های چین بیشتر شبیه مجموعه‌ای از برنامه‌های مهندسی اجتماعی هستند که برای به حداقل‌رساندن آسیب‌های تصمیماتی فردی طراحی شده که حزب آن‌ها را نامطلوب می‌داند.

مردم تنها به این دلیل به گفته‌های حزب کمونیست عمل می‌کنند که «اراده قدرت» تنها مبنای واقعی قانون در این کشور است؛ به‌ویژه در میان طبقه سیاسی که آموزش «قانون‌گرایی» دیده‌اند که چارچوبی خودسرانه‌تر و بی‌رحمانه‌تر بوده و بر مبنای کنفوسیوسیسم ایجاد شده است. همانطور که ژانگ می‌گوید: «محتوای قانون هیچ اهمیتی ندارد. تنها اهمیت قانون میزان قهرآمیزگی آن است».

تنها سنت باقی‌مانده چین تسلیم قانونی است، نه هیچ آداب و مناسک مشترک. عادات قدیمی به سختی از بین می‌روند و شکستن یک سنت ۲۵۰۰ساله چینی که با کنارگذاشتن هنجارهای اجتماعی (مانند ازدواج) در زمانی که از نظر اجتماعی به صرفه نیست، به معجزه نیاز دارد.
 

آمریکا در برابر آمریکا

با این حساب، تصور آنچه احمری و همکارانش «برابری تمدنی» با چین می‌نامند، دشوار است. یقیناً نباید منظورشان این باشد که چنین جامعه‌ای با توجه به فقدان حقوق شخصی، مذهبی یا خانوادگی، دارای همان ارزش‌ها یا اهدافی است که تمدن غربی دارد؟ شاید منظورشان صرفاً «برابری» به عنوان نیروی «در مقابل» جهان غرب است؟ شاید منظور آن‌ها این است که چین مانند ما به آزادی یا استقلال اعتقادی ندارند، اما با جدیتی مشابه به امنیت و هم‌نوایی جامعه اعتقاد دارند. به نظر می‌رسد منظور احمری این است که این مسئله هیچ ایرادی ندارد. آنچه که به نظر ما امنیت و هم‌نواییست، ممکن است از دیدگاه چین انسجام اجتماعی و همبستگی ملی نامیده شود. او از وانگ هونینگ، از بزرگان و نظریه‌پرداز سیاسی حزب کمونیست در این مورد نقل‌قول می‌کند. ترجمه کتاب «آمریکا علیه آمریکا» وانگ که حاصل سفر طولانیش به نقاط مختلف کشور در مأموریتی برای درک سیاست، فرهنگ و ساختار اجتماعی آمریکا بود، موجی در غرب ایجاد کرد. این کتاب جذابی است که اغلب نقد تندی به آمریکا نداشته و در کل، خشن اما منصفانه است.

احمری بخشی تند از «آمریکا علیه آمریکا» را نقل می‌کند که به این مضمون است که «طبقات حاکم» آمریکا نمی‌توانند به دلیل «فردگرایی رادیکال و نیهیلیستی» با «بحران‌های داخلی در قلب لیبرالیسم مدرن آمریکایی» مقابله کنند. همانطور که احمری می‌خواهد ما «شاهد» انتقاد وانگ از رهبری رقت‌انگیز آمریکاییمان باشیم، گلایه ضمنی او این است که برای رسیدن آمریکا به سطحی که وانگ توصیف می‌کند، بیش از حد سطحی‌نگر و خودبین هستیم. او ژنرال مارک میلی و ژنرال جو کلایبورن به همراه «نخبگان بخش امنیت ملی کشور» را به طور خاص به سخره گرفته و سپس، به طور نامطلوبی با همتایان چینیشان مقایسه می‌کند. مردم ما آن‌قدر بی‌خبر هستند که نمی‌توانند رقبای قدرتمند ما را همانطور که وانگ ما را درک می‌کند، درک کنند. اما دلیل مؤثربودن وانگ این است که او برای درک آمریکا کار کرده و از کتابش مشخص است که او واقعاً این کشور را حداقل تا حدی فهمیده است.

آب در کوزه و سراب چینی

مفسرانی مانند احمری می‌خواهند که باور کنند که این توصیف در مورد خودشان نیز صدق می‌کند. اینکه آن‌ها بیشتر از تحلیلگران معمولی یا جنگ‌طلب‌های چینی با واقعیت‌های جهانی آشنایی دارند. اما آن‌ها چه چیزی از چین می‌دانند که بقیه ما در غرب آن را نفهمیده‌ایم؟ از قضا، اگر آن‌ها واقعاً چیزی در مورد این کشور می‌دانستند، این ستایش‌های عاشقانه از چین به عنوان سنگر فرضی ارزش‌های جریان راست جدید، مانند خانواده، حفظ فرهنگ سنتی، و انسجام یا همبستگی اجتماعی که در چین به هیچ وجه وجود ندارد را کنار می‌گذاشتند.

ما قبلاً شاهد چگونگی ریشه‌کن‌سازی خانواده و هنجارهای سنتی توسط چین بوده‌ایم؛ بدون اینکه حتی به سیاست تک‌فرزندی اشاره کنیم. تنها نکته‌ای که باید اشاره کرد، بی‌اعتنایی چین به این جنبه‌های افتخارآمیز «خیر مشترک»، یعنی همبستگی و انسجام است که راست جدید بسیار به آن اهمیت می‌دهد.

مرغ همسایه

ما شاهد این بوده‌ایم که چگونه خانواده‌ها و هنجارهای سنتی توسط حزب کمونیست چین ریشه‌کن می‌شوند و حتی نیازی نداشتیم به سیاست تک‌فرزندی اشاره کنیم (در ادامه بیشتر در مورد آن توضیح خواهیم داد). تنها چیزی که باقی می‌ماند این است که بی‌اعتنایی چین به جنبه‌های افتخارآمیز «خیر مشترک» جامعه از جمله خانواده، حفظ سنت‌های فرهنگی و اتحاد و همبستگی اجتماعی را ببینیم که نزد جریان راست نو اهمیت زیادی دارند.

همه چیز آن‌طور که به نظر می‌رسد، خوب نیست. جوانان چینی در خط مقدم زوال سریع اعتماد عمومی قرار دارند. آن‌ها حتی به دلایلی که ما امید داشتم به خاطر آن‌ها خشمگین باشند نیز گله‌مند نیستند. در واقع، آن‌ها تقریباً مشابه «نسل زِد» (Gen Z) خودمان هستند. مانند جوان‌های خودمان، جوانان چینی از مسائلی واقعاً ناراحت‌کننده و جدی گرفته تا موضوعات بیهوده شِکوِه دارند که اغلب ادبیاتی به همان اندازه کلیشه‌ای (مانند جوانان غربی) در رسانه‌های اجتماعی بیان می‌شود.

این موضوع در واقع یک نمونه نادر از «همسانی تمدنی» واقعی بین چین و آمریکا است: مشکلات جوانان. بسته به نگاه هر فرد، جوان‌های چینی (مانند نسل زد آمریکایی) قربانیان و عاملان فروپاشی اجتماعی هستند.

شریل تِی در بیزینس اینسایدر به صراحت بیان می‌کند که نسل زِد چین کاملاً از کار افتاده و شواهدش نیز موجود است. در پلتفرم چینی جایگزین توییتر، ۳۰۰ میلیون حساب کاربری رشته‌توییتی به نام «پس‌انداز واقعی من در ۲۶سالگی» را مشاهده کرده‌اند. در چند صد پست شبکه‌های اجتماعی، بیست‌وچندساله‌های چینی اسکرین‌شات‌هایی از صورت‌حساب‌های بانکی خود را منتشر کرده‌اند. نمونه‌هایی از این پست‌ها افراد در سن کار را تنها با پس‌انداز ۶۷ دلاری نشان می‌دهند. این اسکرین‌شات‌ها به گونه‌ای است که گویی توسط صدها تن از فعالان عدالت اجتماعی غربی توییت شده است:

«من هم امسال ۲۶ساله شدم. پس‌انداز؟ کدام پس‌انداز؟ مگر همه کل حقوق خود را خرج نمی‌کنند»؟

«اکنون دانشجویان فارغ‌التحصیل درد واقعی را احساس می‌کنند و پوستشان توسط جامعه چین و محل کار کنده می‌شود».

«قبل از همه‌گیری، ملت می‌گفتند که یک ۳۰ساله بدون یک میلیون یوآن را نمی‌توان یک فرد به حساب آورد و مردی که در یک شهر بزرگ خانه ندارد، لیاقت داشتن همسر را نیز ندارد. حالا که شماها با واقعیت روبرو شدید و فهمیدید که پول درآوردن سخت است، چه حسی دارید»؟

دستمزدهای کم نتیجه بازار کار خراب چین است. تِی خاطرنشان می‌کند که بیکاری جوانان ۱۶ تا ۲۴ساله چینی در آوریل ۲۰۲۳ به ۲۰ درصد رسیده است. البته برای غربی‌ها تکان‌دهنده‌ترین بخش داستان این است که ما حتی در وهله اول نیز از آن باخبر بودیم. مهم نیست که چگونه آن جلوه دهید، این وضعیت در چین خطرناک‌تر از ایالات متحده است. آمریکایی‌های نسل زد با سیستم «اعتبار اجتماعی» چین (سیستم جامعی که اعتبار و ارزش هر فرد را برای اموری مانند اخذ وام به صورت برخط محاسبه می‌کند،) مواجه نبوده و در عین حال، در شبکه‌های اجتماعی دائماً در حال غرزدن هستند؛ اما جوانان چینی با چنین موقعیتی روبرویند.

نسل عافیت‌جو

اما هابی ژانگ، دانشمند چینی‌تبار علوم سیاسی دانشگاه پرودو به خواننده التماس می‌کند که قانون اصلی فرهنگ چین را فراموش نکند: چینی‌ها مردمی فایده‌گرا هستند. جوانان برای اعتراض به شرایط خود قیام نخواهند کرد و مانند پارتیزان‌های زیرزمینی به دنبال تغییر وضعیت نیستند. ژانگ گفت: «خشم آن‌ها صرفاً از این است که دولت در چند سال گذشته امنیت شخصی یا مالی ثابتی را فراهم نکرده و آن‌ها تنها معترضند و می‌خواهند این مزایا بازگردد. اما نسل میدان تیان‌آن‌من در دهه ۸۰ واقعاً استثناهایی ایدئال‌گرا بودند که برخلاف تمام جوانان نسل‌های قبل و بعد آن است».
 

شکاف ایدئالیسم در بسیاری از اعتراضات اخیر از «انقلاب کاغذ سفید» گرفته (جایی که معترضان به طور علنی از شی و حزب کمونیست به دلیل سیاست‌های روان‌پریشانه کرونایی انتقاد کردند) تا جنبش «درازکشیدن» و جنبش ضدکار که رسانه‌های پر ادعای غربی عاشق آن بودند، یک سؤال نگران‌کننده ایجاد می‌کند. ژانگ می‌گوید «انقلاب» کلمه اشتباهی است. اگر درک کنید که فقدان امنیت یا حتی فقدان رفاه لذت‌گرایانه، کاتالیزور واقعی این داستان است، می‌بینید که این بیشتر شبیه به حالتی است که بچه‌ها از والدین خود شکایت گله‌مند هستند».

بنابراین، به جای کمبود آزادی، نسل زد چینی (مانند جوانان آمریکایی) ادعا می‌کنند که از کمبود امنیت رنج می‌برند. این دو گروه از جوانان که قاره‌ها با هم فاصله دارند، دغدغه‌های سیاسی و حتی اصطلاحات مشترکی دارند. مانیفست Tangpingist (درازکشیدن) که منشأ مشکوکی نیز دارد، حتی از عباراتی استفاده می‌کند که برای آمریکایی‌ها در توییتر آشنا است. این مانیفست مملو از ادبیات مارکسیستی و عدالت اجتماعی در مورد برابری جنسیتی و غیره است. این می‌تواند ضدپروپاگاندا بوده یا می‌تواند واقعی باشد. در هر صورت، نویسنده مانیفست فکر می‌کند که ادبیات غربی «همه‌پذیری» و «برابری‌خواهی» می‌تواند همانطور که برای جوانان معنی می‌دهد، برای جوانان چینی نیز کارگر باشد.

رویای پوشالی امپراتور سرخ

اما آمریکایی‌ها میراثی معنوی نیز دارند: تا موقعی که نتوانستی کاری را انجام بدهی، دندان روی جگر بگذار. همانطور که ژانگ اشاره کرد، چینی‌ها از نظر تاریخی هیچ‌گونه عنصر پیشگیرانه‌ای در برابر ناامنی شخصی ندارند. ژانگ گفت: «اگرچه رویای آمریکایی به یک حداقل امنیت مادی نیاز دارد، اما می‌دانیم که فرد برای رسیدن به آن باید سخت تلاش کند. چینی‌ها واقعاً کار را یک فضیلت نمی‌دانند. اگر از آسمان پول ببارد، مردم از آن خوشحال خواهند شد».

ایجاد احساس امنیت (مالی و غیره) حزب کمونیست چین را قادر می‌سازد تا مانند سلسله‌های قبل از خود، کنترل مطلق را اعمال کند. از عصر برنز، شهروندان چینی از خودمختاری چشم‌پوشی کرده تا دولت بتواند امنیت آن‌ها را تأمین کند. این دیدگاه حتی در اصطلاحات زبان ماندارین که برای توضیح سیاست مدرن استفاده می‌شود نیز مشهود است. اغلب به جای اینکه شی رئیس حزب کمونیست چین نامیده شود، امپراتور «سلسله سرخ» خوانده می‌شود. یک رژیم کاملاً قدرتمند و کنترل‌گر چنان تأثیر عمیقی بر آگاهی ملی گذاشته که چینی‌ها حتی در تصور یک سیستم جایگزین، مشکل دارند.

هیچ‌کدام از حرف‌ها برای انکار مشکلات خودمان نیست. در غرب، والدین معمولاً محافظه‌کارتر از فرزندان خود هستند. ممکن است با دورشدن افراد جوان از دیدگاه‌هایی که در نسل‌های گذشته عادی بود، وسوسه بشویم که زانوی غم بقل بگیریم. اما آرمان‌گرایی جوانان غربی بر دیدگاهی که در چین وجود دارد برتری دارد. امیدها و رویاهای سر به فلک‌کشیده کودکان مترقی جوان جهان غرب نشان‌دهنده حداقل انگیزه‌ای برای تلاش است؛ در حالی که ممکن است بی‌تفاوتی چینی‌ها به دولت اجازه دهد که دچار فروپاشی درونی شود.

شرق عرفانی یا فایده‌گرایی رادیکال

با وجود تمام سنت‌های جریان راست نو، طرفداران آن تلاش می‌کنند تا هویت ملی چین را با آمریکا مقایسه کنند. سنت نگرشی آمریکا کنجکاوی، بیش‌فعالی و «امیدی فراتر از امید» برای بهبود وضعیت موجود است. در حالی که غالب ترقی‌خواهان غربی دچار اشتباه در جهت‌گیری هستند، نگرش آن‌ها می‌تواند از طریق قدرت متقاعدسازی به مسیر بهتری هدایت شود. بنابراین، بار اثبات بر دوش نو راست‌گرایان طرفدار چین است تا نشان دهند که جهان با نگرش چینی نسبت به زندگی، فرهنگ و حکومت‌داری و با بی‌تفاوتی خودخواهانه نسبت به مسائل مهم اجتماعی، وضعیت بهتری خواهد داشت.
 

با در نظرگرفتن برخی احساسات راست نو در مورد جنگ سرد با چین، حقیقتی تلخ آشکار می‌شود. واقعیت پشت شک و تردیدهای ناشی از مقایسه ویدئوهای تبلیغات نظامی چینی (نمایش تصویری از مردانگی وطن‌پرستانه محض) با ویدئوهای نظامی آمریکا (تبلیغ شعارهای عدالت اجتماعی چپ‌گرایانه) این است که این مقایسه‌ها توسط پروپاگانداهای حزب کمونیست چین به خورد مخاطب داده می‌شود. بسیاری از راست‌گرایان آمریکایی مبهوت یک چین غیرتاریخی به عنوان «شرق عرفانی»، «سرشار از سنت‌های باستانی» و «شرافت رزمی» شده‌اند.

پشت نقاب چین

نه سیاست تک‌فرزندی و نه لغو آن در سال ۲۰۱۵، به هیچ‌وجه جایی در این تصویر غلط راست نو ندارد. علت اینکه حزب کمونیست دوباره به خانواده‌ها حق تعیین سرنوشت را داد، دریافت داده‌هایی بود که از سقوط فاجعه‌بار و در عین حال اجتناب‌ناپذیر جمعیتی حکایت داشت. اما این بحران از قبل به وجود آمده بود و تنها اکنون، چین شاهد بدترین عواقب آن است.

نمی‌توان چیزی بیشتر از سیاست اصلاح نژادی با استفاده از عقیم‌سازی پزشکی اجباری را تصور کرد که بر خلاف ایده‌های محافظه‌کارانه و سنت‌گرایانه باشد. معرفی و سپس لغو این سیاست، هر دو کاملاً فایده‌گرایانه بودند که نمونه‌ای دیگر از رویکرد موقت چین برای نزدیک‌شدن به اتفاقی وحشتناک و سپس گذاشتن چسب زخم روی آن است. این رویکرد در همه‌جا و به ویژه، در موضوعاتی که برخی در جریان راست نو ادعا می‌کنند که بیشتر به آن‌ها اهمیت می‌دهند، یافت می‌شود.

بیایید به «مشروطه‌گرایی خیر جمعی» یا اصرار مبهم بر اهمیت کلی «خیر جمعی» برای جریان محافظه‌کاری توسط ادریان ورمول، پروفسور حقوق دانشگاه هاروارد نگاهی بیاندازیم. «خیر جمعی» بسته به فردی که در مورد آن صحبت می‌کند، تعریف متفاوتی خواهد داشت و صدها هزار کلمه در تلاش برای توضیح این مفهوم نوشته شده است. احمری و دیگر متفکران راست نو معتقدند که هدف اقتدارگرایی حزب کمونیست چین حفظ مفهوم چینی خیر جمعی است. اما این تعریف شکننده‌تر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد. ژانگ تا آنجا پیش رفته که می‌گوید: «در چین، هیچ تصوری از خیر جمعی وجود ندارد». او ادامه می‌دهد: «به همین دلیل است که «رویای چینی» مفهومی بسیار عجیب است. رویای چینی حامل احساساتی میهن‌پرستانه است؛ اما این یک مفهوم توخالی است. شی هرگز به طور مشخص این اصطلاح را فراتر از آنچه که «جوان‌سازی» می‌خواند، تعریف نکرده و این صرفاً فراخوانی برای وفاداری بیشتر به دولت است».

کد مطلب: 203545
برچسب ها: چین
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *