۰
پنجشنبه ۱۳ تير ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۱۵

زمینه‌های تجزیه‌طلبی در جمهوری اسلامی

امیر هاشمی مقدم، پژوهشگر فرهنگی و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در نقدی به مصاحبه‌ی اخیر سعید حجاریان درباره‌ی سناریوی تجزیه‌ی ایران نوشت:
امیر هاشمی مقدم، پژوهشگر فرهنگی و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در نقدی به مصاحبه‌ی اخیر سعید حجاریان درباره‌ی سناریوی تجزیه‌ی ایران نوشت:
دیروز گفتگوی سعید حجاریان با وبسایت خبری انصاف نیوز درباره‌ی خطر تجزیه‌طلبی که به‌طور جدی کشور را تهدید می‌کند، منتشر شد. البته این خطر دست‌کم دو دهه است که به‌طور جدی کشور را تهدید می‌کند و دلسوزان سالهاست هشدار می‌دهند، اما با کتمان حاکمیت و حتی بخشی از فعالان سیاسی-اجتماعی بیرون از حاکمیت روبرو می‌شد. اتفاقا چند ساعت پس از انتشار این گفتگوی حجاریان، احمد زیدآبادی با انتشار یادداشتی در کانال تلگرامی‌اش، مهر تاییدی زد بر بی‌توجهی فعالان سیاسی و اجتماعی کشور درباره‌ی مقوله‌ی تجزیه‌طلبی. زیدآبادی در این یادداشت به حجاریان خرده می‌گیرد که چرا «موضوعاتی را مطرح کرده است که طرح آنها نه فقط به صلاح کشور نیست، بلکه اصولاً هیچ پایه و اساس واقعی ندارد».
حجاریان در آن گفتگو اشاره کرده که دشمنان کشور (از آمریکا گرفته تا عربستان و…) در تلاشند تا ایران را به‌ویژه از نظر قومی و مذهبی به سوی تجزیه بکشانند. سپس پیشنهاد داده اپوزیسیون دلسوز ایران که مخالف تجزیه‌اند، باید با پوزیسیون در این باره متحد شوند و جلوی تحریم و جنگ را بگیرند، سپس به «کمپین‌های مشترک فکر کنند».
یکم اینکه اپوزیسیون عموما مخالف تحریم و جنگ بوده، مگر برخی گروه‌های رسما تجزیه‌طلب و یا امثال سازمان مجاهدین خلق، که به هیچ روی نه از نگاه کمی و نه از نگاه کیفی اینها اپوزیسیون غالب نیستند. ضمن آنکه شوربختانه بی‌اعتمادی ناشی از دعوت به همکاری از ایشان در بزنگاه‌های حساس همچون تحریم یا انتخابات، و موضع‌گیری و طرد دوباره‌ی آنان پس از گذر از شرایط حساس، مانعی بر سر اتحاد آنان با حاکمیت است.
دوم اینکه پیش از هرگونه اتحادی در برابر تجزیه‌طلبی، نادیده گرفتن نقش ناخواسته‌ی خودِ حاکمیت در این چهار دهه در گسترش و رشد تجزیه‌طلبی در ایران، باید شناسایی و به کنار نهاده شود؛ وگرنه هر گونه فعالیتی در برابر جریان‌های تجزیه‌طلب، سودمندی و کارایی لازم را نخواهد داشت. مولفه‌های این نقش در دو گروه مستقیم و غیرمستقیم در زیر (و البته به‌صورت بسیار چکیده) می‌آید.

الف) نقش مستقیم در رشد تجزیه‌طلبی
شوربختانه پس از انقلاب که با مبارزه با و سرنگونی حکومت پهلوی به دست آمد، هر آنچه به دوره‌ی پهلوی مربوط بود مورد نفی و طرد قرار گرفت و تلاش شد تخریب شود. شاید آشکارترین نمونه‌اش، مخالفت با داشتن فناوری هسته‌ای و مجازات عاملان آن پس از انقلاب بود. اما از آنجا که حکومت پهلوی خیلی روی ملی‌گرایی ایرانی تاکید داشت، جمهوری اسلامی تلاش کرد عکس آن عمل کند که برخی نمودهایش در زیر می‌آید.
الف ۱- نفی ملی‌گرایی: در سخنان بسیاری از شخصیت‌های ارشد پس از انقلاب، ملی‌گرایی ایرانی آشکار نفی شده است و صدها مورد از این دست سخنان مسوولان، در روزنامه‌ها، مجلات و کتاب‌های چاپ شده در کشور موجود است. به جای آن تلاش می‌شد امت‌گرایی را جایگزین ملی‌گرایی کنند؛ آن هم در دوره‌ای که در سراسر جهان هویت دینی به‌عنوان اصلی‌ترین عامل انسجام‌بخش، چندین دهه بود جای خود را به عوامل دیگری همچون ملی‌گرایی، زبان، قومیت و… داده بود. در ده‌ها کتابی که متخصصان ملی‌گرایی و قوم‌گرایی (همچون آنتونی اسمیت، گلنر، هابزباوم و…) نوشته‌اند، این موضوعات واکاوی شده است، اما بسیاری از ایدئولوژی‌ها در تضاد با دستاوردهای علمی قرار گرفته و به نفی آنها می‌پردازد؛ آنگونه که ایدئولوژیست‌های ما کردند. بسیاری از همین کتابها و مقالات همچنین به خوبی نشان می‌دهند که انسان مدرن در پی جایگزین کردن هویت ملی خود به جای هویت دینی گذشته‌اش (به‌عنوان مولفه‌ی اصلی) است. بنابراین وقتی هویت ملی در ایران نفی شد، تجزیه‌طلبان با پشتیبانی کشورهای همسایه که دارای برخی اشتراکات فرهنگی و زبانی بودند، تلاش کردند این خلأ هویت ملی را برای گروه‌های قومی پر کنند. نتیجه‌ی چنین رفتاری این می‌شود که در ورزشگاه‌های‌مان پرچم ترکیه و آذربایجان بالای دست‌ها می‌رود.
الف ۲- تخریب نمادهای ملی: پس از انقلاب، ایران باستان به نادرست در برابر اسلام پنداشته شد و بنابراین تلاشی فراگیر برای پاک کردن آثار ایران پیش از اسلام صورت گرفت. از پشتیبانی نهادهای خاص از امثال «ناصر پورپیرار» برای نوشتن کتاب‌های سفارشی در نفی تاریخ ایران باستان گرفته تا فعالیت‌های «دفتر مطالعات و تدوین تاریخ معاصر ایران» که معاون روزنامه‌ی کیهان با مدرک دیپلم و بدون کمترین سررشته در دانش تاریخ، به ریاست آن گمارده شد تا به جای تاریخ معاصر که در نام این موسسه می‌بود، هزینه‌ها کند برای نفی تاریخ ایران پیش از اسلام. همچنین است تبلیغات گسترده برای تغییر نام‌های ایرانی افراد به نام‌های اسلامی، گذاردن نام‌های ایرانی بر شخصیت‌های منفی فیلم‌ها و سریال‌ها و ممنوعیت به‌کارگیری این نام‌ها برای شخصیت‌های مثبت، ممنوعیت ساخت فیلم و سریال درباره‌ی تاریخ ایران باستان، از میان بردن تندیس شخصیت‌های ایران باستان، تغییر نام خیابان‌ها و میدان‌هایی که مرتبط با تاریخ باستان ایران بود، بی‌توجهی به بناهای تاریخی پیش از اسلام و حتی گاهی تلاش برای ویران کردن آنها و…، همه در این راستا جای می‌گیرد که شوربختانه همچنان با همان شدت ادامه دارد. نمادهای ملی از اصلی‌ترین عوامل همبستگی ملی است و طبیعتا زمانی که شما آنها را ویران کنید، تار و پودهای همبستگی را پاره کرده‌اید.
الف ۳- میدان دادن به تجزیه‌طلبان: یکی دیگر از لجاجت‌ها با حکومت پهلوی، دشمنی با دوستان آن و دوستی با دشمنان آن بود. در حالی‌که برخی از این افراد، نه دشمن حکومت پهلوی، بلکه دشمن ایران و فرهنگ ایرانی بودند. از میان آنها می‌توان به «محمدتقی زهتابی» اشاره کرد که سال‌ها در بغداد در خدمت صدام بود و در رادیو بغداد، به تحریک آذری / ترک‌های ایران برای تجزیه از کشور می‌پرداخت. اما پس از انقلاب به راحتی در کشور از او استقبال شد. همچنین است حسین محمدزاده صدیق که مانند دیگر تجزیه‌طلبان، با پنهان شدن پشت ادبیات دینی و سیاسی جمهوری اسلامی و به کارگیری جملاتی همچون «نظام مقدس جمهوری اسلامی» و یا برگردان وصیت‌نامه‌ی امام به ترکی آذری از یکسو، و توهین به تاریخ ایران باستان، خودِ کشور و واژه‌ی ایران، زبان فارسی و حتی خودداری از به کار بردن نام ایران، مگر برای توهین و تحقیر، به بهانه‌ی نقد حکومت پهلوی، همچنان در سایه‌ی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به تبلیغ دیدگاه‌های قوم‌گرایانه‌اش می‌پردازد (دفاع تمام‌قد وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی از انتشار یکی از کتاب‌های ضد ایرانی و پر از توهین وی به زبان فارسی و ایران و ایرانیان، شگفت‌انگیز بود).
اینها صرفا استفاده‌ی ابزاری و ماهی گرفتن از آب گل‌آلود است؛ وگرنه روزگاری محمود چهرگانی هم عبارت «خمینی کبیر و خامنه‌ای عظیم» را در تبلیغات انتخاباتی‌اش به کار می‌بُرد، اما همین که صلاحیتش رد شد و از کشور گریخت، چهره و اهداف تجزیه‌طلبانه‌اش را نشان داد. اکنون نیز همچنان بسیاری از این دست افراد در نهادها و سازمان‌های مختلف دولتی فعالیت دارند که به رفتارهای تجزیه‌طلبانه‌شان می‌پردازند. دقیقا دیروز بود که شهرداری و فرمانداری تبریز، دستفروشان را جمع کرده و دستفروش‌های کُرد را به بهانه‌ی غیربومی بودن، از این شهر اخراج کرد. این را دقیقا می‌توان تداوم رفتار شماری تجزیه‌طلب دانست که با تهدید کارگران کُرد به اینکه حق اجاره خانه در شهرهای آذری / ترک‌نشین را ندارند و همچنین تهدید بنگاه‌ها و صاحبخانه‌هایی که به کردها خانه اجاره می‌دادند، تلاش در یکدست و جدا کردن خودشان از دیگر ایرانیان داشتند. 
همچنین بد نیست در اینجا اشاره شود که این دست رفتارها و گفتارها، گاهی از زبان امامان جمعه‌ی برخی شهرها نیز دیده و شنیده می‌شود. همین است که سایت‌های تجزیه‌طلب آنسوی مرزها همیشه با آب و تاب سخنان این امامان جمعه را پوشش می‌دهند.
 
ب) نقش غیرمستقیم در رشد تجزیه‌طلبی:
در کنار عوامل بالا که تجزیه‌طلبان مستقیما از رفتارهای مسوولان ایرانی سوءاستفاده می‌کنند، برخی از دیگر دیگر رفتارها را نیز می‌توان برشمرد که غیرمستقیم مایه‌ی تقویت تجزیه‌طلبی می‌شود که در اینجا به چند مورد آن اشاره می‌شود:
ب ۱- دشمن‌تراشی: جریان تجزیه‌طلبی در طول چندین دهه فعالیت خود، هرگز ریشه‌ی داخلی نداشته، بلکه عموما از بیرون از مرزها و توسط دشمنان و همسایگان رهبری می‌شده است (تجزیه‌طلبی را باید از پیگیری حقوق قومی جدا کرد). اکنون پان‌ترکیسم بیشتر از سوی اسرائیل پشتیبانی می‌شود و درباره‌ی نقش این کشور در این جریان، کتاب‌ها و مقالات بسیاری به دست نویسندگان خارجی و ایرانی نوشته شده و چندی پیش نیز اسناد ویکی‌لیکس خبر از ارتباط مستقیم سفیر اسرائیل در باکو با تجزیه‌طلبان ایرانی می‌داد. همچنان که اکنون «اوری لوبرانی» (سفیر سابق اسرائیل در ایران و بعدها همکار واحد اطلاعات ارتش اسرائیل)، «برندا شیفر» (کارشناس اطلاعات ارتش اسرائیل) و… آشکارا از تجزیه‌طلبان آذری/ترک ایرانی پشتیبانی می‌کنند. اینها در واقع نتیجه‌ی چهار دهه رویارویی ایدئولوژیک ایران برای نابودی اسرائیل و… است که به جز هزینه‌های بسیار بالا (و حتی متحد ساختن کشورهای عربی با اسرائیل و علیه ایران) دستاورد دیگری نداشته است. برخی موضع‌گیری‌های نسنجیده‌ی ایران باعث شده که جهان چشم بر جنایات حکومت اسرائیل بسته و اسرائیل در پس تبلیغ ایران‌هراسی، برنامه‌های تجاوزکارانه‌ی خود را خیلی راحت‌تر پیش ببرد. همچنین است برخی رفتارها و موضع‌گیری‌های نادرست در برابر عربستان (برای نمونه، زیر پا گذاشتن پیمان‌نامه‌های بین‌المللی و بالا رفتن از دیوار سفارت و کنسولگری این کشور در ایران) که باعث تشدید فعالیت‌های عربستان علیه ایران شده و یکی از نمودهایش، پشتیبانی گسترده از تجزیه‎طلبان است.
ب ۲- تضعیف اقتصاد و روابط بین‌الملل: در این چهار دهه، رشد اقتصادی و پیشی گرفتن برخی همسایگان ایران که چشم امید تجزیه‌طلبان به آنهاست، مایه‌ی کشش بیشتر گروه‌های قومی به سوی این کشورها و تضعیف حس غرور ملی‌شان شده است. شوربختانه برخی مسوولین عموما با تکیه بر آمارهای گزینشی و نادیده گرفتن فضای غالب و یا اتهام سیاه‌نمایی، واقعیت‌های موجود را نادیده می‌گیرند. کم‌ارزش شدن گذرنامه‌ی ایرانی، غلبه یافتن نگاه منفی به ایرانیان در رسانه‌های جهانی و… نیز در تضعیف این حس و تمایل به کشورهای دیگر یا جدا شدن، بی‌تاثیر نیست.
ب ۳- تضعیف فرهنگ: یکی از نمودهای ملی، فرهنگ یک کشور است که در گذشته عموما به‌واسطه‌ی ادبیات و امروزه به‌واسطه‌ی موسیقی و سینما، گسترش می‌یابد. نگاه ایدئولوژیک به هنر در ایران، دست و بال موسیقی و سینما را بسته و مانع از ساخت آثار ارزشمند و مردم‌پسند شده یا در این راه سنگ‌اندازی‌های بسیار می‌کند. اما عطش ایرانیان به هنر فروکش نکرده و شوربختانه در این زمینه میل به موسیقی و سینمای کشورهای همسایه بیشتر شده است. به گونه‌ای که فیلم‌ها و سریال‌های ترکی (در کنار موسیقی ترکی) بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی روزمره‌ی بسیاری از ایرانیان شده است. این پدیده در مناطق آذری/ترک‌نشین کشور گسترده‌تر است و بسیاری از خانواده‌ها در این مناطق، اصلا تلویزیون‌های ایران را نمی‌بینند. نمی‌توان انتظار داشت از کسی که شبانه‌روز پای تلویزیون‌های ترکیه و جمهوری آذربایجان نشسته است، تحت تاثیر تبلیغات فرهنگی آنان قرار نگیرد. همین شبکه‌های تلویزیونی با همین گستردگی پیش بروند، چندی دیگر زبان ترکی استانبولی جای ترکی آذری را خواهد گرفت؛ پدیده‌ای که اکنون نیز نشانه‌های آشکاری از آن دیده می‌شود.
ب ۴- نظارت استصوابی: پافشاری شورای نگهبان و بخشی از حاکمیت بر نظارت استصوابی، عملا راه ورود بسیاری از شایستگان به مجلس را بسته و برخی از ناشایستگان که هیچ سررشته و توانایی‌ای ندارند، تنها راه را کوبیدن بر طبل قوم‌گرایی در مناطقی می‌دانند که زمینه‌های تجزیه‌طلبی در آن توسط بیگانگان فراهم شده است. همین است که اینان در اتحادی نانوشته با نیروهای امنیتی خارجی، به تحریک احساسات قوم‌گرایانه می‌پردازند تا در این راه، خواسته‌های بنیادین رای‌دهندگان را به سوی خواسته‌های هیجانی قوم‌گرایانه سوق داده و از پیگیری خواسته‌هایی که توانایی برآوردن آن را ندارند، دور سازند. رفتارها و سخنان برخی از نمایندگان در مجلس و بیرون از مجلس که بارها مایه‌ی تمسخر شهروندان ایرانی و یا بهانه‌ی ایران‌هراسی رسانه‌های دشمن شده، گواهی بر این ادعاست. بیشتر این نمایندگان یا مدرک دانشگاهی معتبری ندارند یا مدارک و رزومه‌ای که ارائه کرده‌اند، جعلی است؛ اما از سوی شورای نگهبان و با وجود نظارت استصوابی، نادیده گرفته می‌شود. در یکی از آخرین موارد، یکی از تجزیه‌طلبان که پس از سال‌ها فعالیت آشکار در فضای مجازی و حقیقی بالاخره دستگیر شد، مورد حمایت نیروهای امنیتی اسرائیل (همچون برندا شفر) از یکسو، و نماینده‌ی قوم‌گرای مجلس از سوی دیگر قرار گرفت. این اتحاد نانوشته اگرچه به زبان نمایندگان مجلس نمی‌آید، اما شاید بر این پایه باشد که همدلی از همزبانی خوشتر است!
به هر روی تا بدنه‌ی حاکمیت از یکسو و فعالان سیاسی و اجتماعی بیرون از حاکمیت از دیگرسو به وجود این نقاط ضعف در کشور که نه تنها دست تجزیه‌طلبان را باز گذاشته، بلکه گاه همچون موتور محرکه‌ی آنان عمل می‌کند اذعان نکرده و گام‌های جدی در راستای از میان برداشتن آنها بر ندارند، سخن گفتن از «اتحاد اپوزیسیون با پوزیسیون در برابر تجزیه‌طلبی» و یا برخورد با برخی تجزیه‌طلبان (در حالی‌که زمینه‌های آفرینش تجزیه‌طلبی فراهم است)، سودی نخواهد داشت.
کد مطلب: 110578
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *