۱
۰
چهارشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۴:۴۹

چرا آمریکا از اصلاح‌طلبان حمایت می‌کند؟

پیداست که سیاست اصلاح‌طلبان کاملا با این گرایش و استراتژی آمریکا در منطقه مغایر است و بنابراین واشنگتن به هیچ‌وجه به راستی خواهان روی کار آمدن اصلاح‌طلبان در ایران نیست. یک نمونه بسیار روشن و ساده این واقعیت، طرح دو شعار به‌ظاهر انقلابی در سال‌های ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶ بود؛ اولی «هولوکاست» را تکذیب می‌کرد و دومی خواستار محو «اسرائیل از روی نقشه جغرافیا» بود.
سعید لیلاز در روزنامه شرق نوشت:

برخلاف ادعاهای این روزها، منافع ایالات متحده آمریکا در ایران، پیروزی هر چه محکم‌تر و قطعی‌تر محافظه‌کاران، و حتی از آن بهتر، رادیکا‌ل‌هاست. با نگاهی مختصر به وضعیت سیاسی و ژئوپلیتیک منطقه خاورمیانه و خلیج‌فارس به سادگی و بی‌نیاز از «قوی کردن» رگ‌های گردن می‌توان دریافت که در غیاب دشمنان خطرناکی چون صدام‌حسین در عراق و اسامه‌بن‌لادن در افغانستان، ایالات متحده به دشمنی خطرناک، رادیکال و پرسروصدا در منطقه نیاز دارد تا با نشان دادن آن به جهانیان، برای ادامه حضور طولانی‌مدت خود در منطقه توجیهی جهان‌پسند بیابد.

دولت جورج‌بوش پسر، در سال ۲۰۰۳ میلادی، با نشان دادن صحنه فروریختن برج‌های دوقلو در نیویورک بود که توانست مجوز سیاسی، ملی و حتی اخلاقی اشغال عراق و افغانستان را با وجود مخالفت‌های نه‌چندان آشکار هم‌پیمانان غربی‌اش از مردم آمریکا بگیرد و صحنه جغرافیای سیاسی خاورمیانه را دگرگون سازد.

اکنون نیز با وجود خروج کامل نیروهای نظامی آمریکا از عراق و برنامه مشابه برای افغانستان تا سال ۲۰۱۴ میلادی، مجموعه استقرار نیروهای نظامی آمریکا در منطقه و از جمله قطر، بحرین، عربستان سعودی و چند کشور دیگر، به‌گونه‌ای سامان داده نشده که بوی یک اقامت کوتاه و از سر ناچاری را بدهد. پیداست که آمریکایی‌ها برای ماندن در منطقه، به‌ بهانه‌ای بزرگ، یا به زبان روشن‌تر دشمنی بزرگ نیاز دارند تا حضور و ماندن خود و تبدیل خلیج‌فارس به خلیج‌آمریکایی را توجیه کنند.

این دشمن، اگر چندان هم دشمن یا چندان هم بزرگ یا چندان هم واقعی نباشد، اشکالی ندارد. مهم آن است که بتوان آن را به رهبران و مردم منطقه به مثابه تهدیدی بزرگ نشان داد و علاوه بر گرفتن حق امتیاز پایگاه‌های نظامی ۲۰ و ۳۰ساله، میلیاردها دلار اسلحه به آنها فروخت و از همه مهم‌تر نفت آنها را غارت کرد.

به این ترتیب، ایالات متحده و منافع آن در این سوی جهان، تضاد و تناقض روشن با آرامش و ثبات و امنیت و همکاری و همزیستی مسالمت‌آمیز کشورهای منطقه دارد و با تشنج و درگیری و سردادن شعارهای انقلابی –هرچه تندتر و توخالی‌تر، بهتر- رفیق و همراه است.

پیداست که سیاست اصلاح‌طلبان کاملا با این گرایش و استراتژی آمریکا در منطقه مغایر است و بنابراین واشنگتن به هیچ‌وجه به راستی خواهان روی کار آمدن اصلاح‌طلبان در ایران نیست. یک نمونه بسیار روشن و ساده این واقعیت، طرح دو شعار به‌ظاهر انقلابی در سال‌های ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶ بود؛ اولی «هولوکاست» را تکذیب می‌کرد و دومی خواستار محو «اسرائیل از روی نقشه جغرافیا» بود.

پیرامون این دو شعار در آن سال‌ها تبلیغات داخلی شامل به‌به و احسنت و آفرین بسیار صورت گرفت. گرچه بعدا معلوم شد هیچ‌یک از آن دو شعار، به آن محکمی که در ابتدا مطرح شد موردنظر یا باور طراح شعار نبود، اما بعدها آشکار شد که به سختی امکان داشت حرکت سیاسی دیگری به اندازه طرح آن دو می‌توانست یا می‌تواند به سود اشغالگران سرزمین فلسطین باشد. همچنین طرح آن شعارها و به‌طور کلی رفتارهای سیاسی- و نه عملی- آن روزها، احتمالا سریع‌ترین و کامل‌ترین اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی ایران و برنامه هسته‌ای مشروع و قانونی آن را فراهم آورد.

برای آنکه کارکرد این رادیکالیسم به‌ظاهر انقلابی و اثرات واقعی آن بر کشور و نیات واقعی ایالات متحده در قبال ایران را درست‌تر درک کنیم، تنها این مقایسه را انجام می‌دهم که در مورد کشوری مثل سوریه با اهمیتی هزار بار کمتر از ایران، اندازه‌ای- چه در مساحت و چه اقتصاد- به مراتب خردتر از ایران، سبعیتی غیرقابل مقایسه با جمهوری اسلامی و دو سال جنگ داخلی و کشته‌شدن تعداد زیادی در طول آن هنوز نتوانسته است به صدور حتی یک قطعنامه شورای امنیت سازمان‌ملل متحد علیه دولت سوریه بینجامد؛ اما در مقابل، رادیکالیسم و انقلابی‌نمایی در ایران به آنجا انجامیده که فقط ظرف چهار سال، چهار قطعنامه علیه ایران به بار آورده و نزدیک‌ترین و سود برنده‌ترین متحدان ایران نیز بی‌هیچ مقاومتی آن را در شورای امنیت امضا کرده‌اند.

ضمن آنکه یقینا و به گواه‌ تمام کارشناسان و ناظران، مجموع پیشرفت اتمی ایران در سال‌های ۸۴ تا ۱۳۷۶ در سایه اصلاح‌طلبی داخلی و پیشبرد استراتژی تنش‌زدایی خارجی، به مراتب بیشتر، کم‌هزینه‌تر و پربازده‌تر از دوران انقلابی نمایی بود که نهایتا به دوستی‌طلبی با «ملت اسراییل» پایان یافت.

پیداست که سیاست اصلاح‌طلبان کاملا با این گرایش و استراتژی آمریکا در منطقه مغایر است و بنابراین واشنگتن به هیچ‌وجه به راستی خواهان روی کار آمدن اصلاح‌طلبان در ایران نیست. یک نمونه بسیار روشن و ساده این واقعیت، طرح دو شعار به‌ظاهر انقلابی در سال‌های ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶ بود؛ اولی «هولوکاست» را تکذیب می‌کرد و دومی خواستار محو «اسرائیل از روی نقشه جغرافیا» بود. پیرامون این دو شعار در آن سال‌ها تبلیغات داخلی شامل به‌به و احسنت و آفرین بسیار صورت گرفت.

گرچه بعدا معلوم شد هیچ‌یک از آن دو شعار، به آن محکمی که در ابتدا مطرح شد موردنظر یا باور طراح شعار نبود، اما بعدها آشکار شد که به سختی امکان داشت حرکت سیاسی دیگری به اندازه طرح آن دو می‌توانست یا می‌تواند به سود اشغالگران سرزمین فلسطین باشد.

همچنین طرح آن شعارها و به‌طور کلی رفتارهای سیاسی- و نه عملی- آن روزها، احتمالا سریع‌ترین و کامل‌ترین اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی ایران و برنامه هسته‌ای مشروع و قانونی آن را فراهم آورد. برای آنکه کارکرد این رادیکالیسم به‌ظاهر انقلابی و اثرات واقعی آن بر کشور و نیات واقعی ایالات متحده در قبال ایران را درست‌تر درک کنیم، تنها این مقایسه را انجام می‌دهم که در مورد کشوری مثل سوریه با اهمیتی هزار بار کمتر از ایران، اندازه‌ای- چه در مساحت و چه اقتصاد- به مراتب خردتر از ایران، سبعیتی غیرقابل مقایسه با جمهوری اسلامی و دو سال جنگ داخلی و کشته‌شدن تعداد زیادی در طول آن هنوز نتوانسته است به صدور حتی یک قطعنامه شورای امنیت سازمان‌ملل متحد علیه دولت سوریه بینجامد؛ اما در مقابل، رادیکالیسم و انقلابی‌نمایی در ایران به آنجا انجامیده که فقط ظرف چهار سال، چهار قطعنامه علیه ایران به بار آورده و نزدیک‌ترین و سود برنده‌ترین متحدان ایران نیز بی‌هیچ مقاومتی آن را در شورای امنیت امضا کرده‌اند. ضمن آنکه یقینا و به گواه‌ تمام کارشناسان و ناظران، مجموع پیشرفت اتمی ایران در سال‌های ۸۴ تا ۱۳۷۶ در سایه اصلاح‌طلبی داخلی و پیشبرد استراتژی تنش‌زدایی خارجی، به مراتب بیشتر، کم‌هزینه‌تر و پربازده‌تر از دوران انقلابی نمایی بود که نهایتا به دوستی‌طلبی با «ملت اسراییل» پایان یافت.

برای آنکه دریابیم از میان انقلابی نمایی یا اصلاح‌طلبی در ایران کدام‌یک بیشتر به سود ایالات متحده و اسراییل و از قضا تندروترین جناح‌های حاکم در آن دو کشور هستند، به استدلال و بنیه بیشتری ‌نیاز است؟

شواهد و تاریخ نشان می‌دهند که به‌طور کلی، دست‌کم در این سوی دنیا یا حداقل در ایران، دموکراسی هرگز گزینه موردعلاقه دولت ایالات متحده و پیش از آن بریتانیا یا حتی روسیه نبوده است. در دیگر کشورهای منطقه نیز دولت‌های غیردموکراتیکی مثل عربستان در مجموع روابط گرم‌تر و با ثبات‌تری با غرب و به‌ویژه کاخ‌سفید دارند تا مثلا دولت دموکراتیکی مانند ترکیه.

اینکه به‌قول دوستان «کیهان» آمریکایی‌ها از ضرورت پشتیبانی از اصلاح‌طلبان در کشاکش کنونی ایران دم می‌زنند، شاید با هدف نتیجه عکس گرفتن و جلوگیری از روی کار آمدن اصلاح‌طلبان در ایران باشد. به هزار دلیل و علت دیگر، صاحب این گفتار قادر به اثبات این واقعیت روشن است که برخی انقلابی نماها در ایران هزاربار بیشتر به سود آمریکا حرف می‌زنند و رفتار می‌کنند تا اصلاح‌طلبان.
کد مطلب: 28919
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


مهم تر از حرفهای آمریکاییها مواضعی است که از داخل ایران گرفته میشود
اگر اصلاح طلبان خطشان را از بیگانگان جدا کنند مشکلی با دیگر دوستان نظام نخواهند داشت