۰
جمعه ۲ شهريور ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۲۲

سامان ارسطو و قصه واقعی یک ترنسکشوآل

«بقچه جادوگر»؛ قصه واقعی یک ترنس اهل ترکیه است. اسمرای در کارس ترکیه و در سال ١٩٧٣ به‌دنیا آمده؛ او یک تراجنسی متولد شد. در ١۵‌سالگی به شهر رفت و براى گذراندن زندگى در آنجا صدف‌فروشی، ظرف‌شویی و نانوایی ‌کرد.

«بقچه جادوگر»؛ قصه واقعی یک ترنس اهل ترکیه است. اسمرای در کارس ترکیه و در سال ١٩٧٣ به‌دنیا آمده؛ او یک تراجنسی متولد شد. در ١۵‌سالگی به شهر رفت و براى گذراندن زندگى در آنجا صدف‌فروشی، ظرف‌شویی و نانوایی ‌کرد. به گزارش روزنامه سایه، زندگی یک تراجنسی پُر از پستی‌وبلندی‌ست و اسمرای هرچند سخت؛ آن‌را پشتِ‌سر گذاشت. اسمرای یک زن ترنسکشوآل (M to F) است که امروز به‌عنوانِ کارگردان، بازیگر، نویسنده و همچنین از‌حیثِ فعالیت‌های اجتماعی جزو انسان‌های موفق جامعه ترکیه است. این نمایش بر‌آن‌است‌که نشان دهد زندگى در سراسر این کره خاکى دشوار است اما در‌هر‌شرایطى، انسانى و سالم‌زیستن و داشتن هدف، راه روشنِ رسیدن به آبادی‌ست... علاقه‌مندان برای حضور در مستندخوانی جدید سامان ارسطو (اجراکننده این متن) می‌توانند روزهای پنج‌شنبه و جمعه (یکم و دوم شهریورماه 97) ساعت 15 به «خانه نمایش مهرگان» (سالن شماره ۱) مراجعه کنند. تهیه بلیت این رویداد که به‌همراهِ جلسه نقد و بررسی خواهد بود؛ ازطریقِ سایت «تیوال» امکان‌پذیر است. سایر عوامل این پروژه 70دقیقه‌ای عبارتند از مترجم: پئریکا گلیاری و پدرام رمضانی/ ساخت تیزر: امیر‌مؤید باوند/ گروه نمایش آوای دیوانگان: نادیا باوند و امیر‌مؤید باوند.
سامان ارسطو که قصد دارد متن  «بقچه جادوگر» را در روزهای پنج‌شنبه و جمعه هفته جاری در «خانه نمایش مهرگان» (سالن شماره ۱) اجراخوانی کند؛ درباره انتخاب این اثر گفت: «اسمرای ازاد یکتی؛ نویسنده، کارگردان، بازیگر و فعال اجتماعی اهل ترکیه است که من قصد دارم یکی‌از متون وی را اجراخوانی کنم. درواقع، متن حاضر توسط دو مترجم عزیز به‌نام‌هایِ پئریکا گلیاری و پدرام رمضانی به من پیشنهاد شد و هنگامی‌که آن‌را خواندم، احساس کردم چقدر به فضای ذهنی من درموردِ پرداختن صحیح به مقوله تراجنسی‌ها نزدیک است». او درباره ویژگی‌های این متن گفت: «از خوبی‌های کار این‌است‌که ارجینال بوده و برای اولین‌بار به‌فارسی برگردان می‌شود؛ براین‌اساس، برای نخستین‌بار هم هست که درقالبی نمایشی موردِ‌استفاده قرار می‌گیرد. مترجمین کار به‌من لطف بسیاری داشتند که متن آن‌را قبل‌از چاپ دراختیارم قرار دادند». او بااشاره‌به‌اینکه نکته قابلِ‌توجه متن این‌است‌که توسط شخصیتی تراجنسی نوشته شده؛ افزود: «البته او جراحی کرده اما همچنان خود را خانمی تراجنسی می‌نامد نه یک زن. او خودش را دراین‌اثر به‌تصویر کشیده؛ از اینکه در روستایی متولد و بعد راهی استانبول می‌شود؛ ما هم فرازو‌نشیب‌هایی که بر وی گذشته را دراین‌روایت شاهدیم. برایم جالب این‌بود‌که مشکلاتی که سر راه یک تراجنسی در کشوری دیگر وجود دارد را نشان دهم تا به مقایسه‌ای بین جامعه خودمان و کشور همسایه‌مان که سالانه پذیرای گردشگران بسیاری از ایران است، برسیم. تلاش‌های او درراهِ احقاق حق تراجنسی‌ها و آنچه باعث می‌شود تا به نقطه کنونی در کار و زندگی برسد، می‌تواند برای مردم آموزنده باشد؛ به‌ویژه برای خود بچه‌های تراجنسی در هرجایِ‌جهان که ببینند چگونه می‌شود با خود کنار آمد، خود را پذیرفت و خود را باور کرد. این عوامل باعث شد تا متن را برای کار انتخاب کنم». این کارگردان درباره اینکه چرا تنها دوروز اجراخوانی خواهد داشت و مدت بیشتری برای کار درنظر گرفته نشده؛ توضیح داد: «گرفتن مجوز همین اجراخوانی و انتخاب محل اجرا هم به‌این‌راحتی نبود. من پنج‌ماه است که دنبال این‌کار هستم؛ هرجا رفتم موانعی سر راهم ایجاد کردند. اساساً گویا با من و نگرش من دراین‌مورد‌که می‌‌خواهم آگاهی عمومی را نسبت به مسئله‌ای که در جامعه هست؛ بالا ببرم، مشکل دارند؛ وگرنه بسیاری دوستان مجوز کارهایی با‌این‌سوژه را به‌راحتی می‌گیرند؛ درحالی‌که نه خودشان تراجنسی‌ بوده‌اند، نه شناختی دراین‌زمینه دارند و نه قصدشان آگاه‌سازی‌ست. تنها به تمسخر و شوخی و ایجاد ترحم در مردم می‌پردازند و از‌این‌موضوع برای جذب مخاطب و پرکردن جیب‌شان سوء‌ِاستفاده می‌کنند». سامان ارسطو ادامه داد: «احساس کردم دراین‌فضا که هرکسی در هر مدیومی می‌خواهد تراجنسی‌ها را به‌تصویر بکشد، سعی کنم دستِ‌کم آنها را درست معرفی کنم. معتقدم که شما اگر غذا نخورید احتمال زنده‌ماندن‌تان هست اما غذای مسموم شما را بی‌شک می‌کُشد. می‌خواهم به مردم بگویم که سعی کنید غذای مسموم نخورید؛ آگاهی ناقص، مانند غذای مسموم است. کارهای متعددی بااین‌سوژه‌ مجوز اجرا گرفته‌اند، بودجه هم می‌گیرند و به آنها امکانات خوبی برای عرضه و تبلیغ می‌دهند اما کارهای من که هدف‌شان روشنگری‌ست، همیشه با مشکل و محدودیت روبه‌رو بوده‌اند». او بااشاره‌به‌اینکه هر آدم تراجنسی که در کارها می‌بینیم، محدود به یک‌مشت ادا و گریم هستند و چیزی را نمایش می‌دهند که جنبه توهین و تحقیر دارد، ادامه داد: «باید دراین‌مسیر از نگاه کارشناسی استفاده کرد. برایِ‌مثال، خودشناسی نویسنده دراین‌متن برایم بسیار‌مهم بود. او به شناختی مناسب از خودِ حقیقی‌اش و فضای اطرافش می‌رسد و درمسیرِ تغییر قرار می‌گیرد». وی دراین‌باره‌ که آیا با یک نمایش آموزشی مواجه هستیم؟ گفت: «یک‌جور اتوبیوگرافی درقالبِ مستند نمایشی‌ست که خودم آن‌را می‌خوانم البته نه به‌شکلِ اجراخونی‌های مرسوم. زمینه این‌کار در برنامه عصری با نمایش است. تاکنون چندباری آن‌را داشته‌ام که به‌صورتِ خوانش متن در فضایی اکتیو و تعاملی با مخاطبان صورت می‌گیرد». او دراین‌باره افزود: «البته در این دو اجرا که پنج‌شنبه و جمعه این هفته انجام می‌شود، رونمایی از کتاب هم صورت می‌گیرد و مترجمین درکنارِ کارشناسان، به صحبت با مخاطبان خواهند پرداخت. خیلی دوست داشتم نویسنده کار را هم دعوت می‌کردم اما نه بودجه‌اش را دارم، نه امکانش را؛ تمام تلاشم این‌است‌که بتوانم به‌زودی آن‌را روی صحنه ببرم». او درپاسخ‌به‌اینکه کارهای ساخته‌شده داخلی درباره تراجنسی‌ها را چطور می‌بیند؟ گفت: «وقتی مشکلات سر راه خودم را دراین‌راه می‌بینم؛ به‌نظرم می‌رسد که کسی دوست ندارد از دریچه آگاهی به‌این‌موضوع پرداخته شود. کارهایی که ساخته می‌شوند، سطح نازلی دارند و لبریز از داده‌های اشتباه. مشکل این‌است‌که آنها زمینه‌ساز تفکر رعایت حقوق اجتماعی و شهروندی تراجنسی‌ها نیستند؛ فقط فکر پول‌درآوردن هستند. درست است که ما هنرمندان از مسیر هنر کسب درآمد می‌کنیم؛ اما کارمان تفاوتی فاحش با کارمندی دارد. اگر پولی دزدیده شود، بالاخره می‌توان آن‌را جبران کرد اما اگر اندیشه‌ای به‌سرقت رفت و تفکری تاراج شد، دیگر نمی‌توان آن‌را برگرداند. به‌عنوانِ هنرمند، ما با روح و روان آدم‌ها طرفیم». او می‌گوید: «گاهی سعی می‌کنم با سازندگان کارهایی مانند پا تو کفش من نکن یا همین مجموعه‌ ممنوعه که به‌تازگی پخش شده؛ صحبت کنم و بگویم تصویری که از یک تراجنسی نشان می‌دهید، کاملاً اشتباه است اما توجهی ندارند. چندوقت‌پیش با یکی‌از‌آنها صحبت کردم و به‌من قول داد که برای ادامه فیلم‌برداری وقتی به تهران برگشتند، با من تماس بگیرند تا راهنمایی‌شان کنم؛ اما دوماه گذشته و هیچ اتفاقی نیفتاده. جالب است که وقتی فیلم تاریخی، نظامی و... می‌سازند، مشاور می‌آورند اما برای تراجنسی‌ها که اثری خلق می‌شود، کسی به خودش زحمت تحقیق نمی‌دهد و به نظرات مشورتی کاری ندارند. این، چیزی نیست که هرکسی بتواند درباره‌ا‌ش صحبت کند. نتیجه‌اش می‌شود ناآگاهی مردم و این‌همه فرد تراجنسی که در جاهایی خاص پراکنده‌اند و از خانه و جامعه طرد شده‌اند. ده‌ها بزه نیز می‌تواند به‌دنبالش ایجاد شود». سامان ارسطو ادامه داد: «معتقدم که وقتی هنرمند، تریبون دولت شد؛ نه تریبون جامعه‌اش، فرهنگ سقوط می‌کند و جامعه بدون فرهنگ، دچار مشکل خواهد شد. نگاه کنید درباره تراجنسی‌ها از کاری حمایت می‌شود و به آن در جشنواره بهاء می‌دهند که اصلاً نگاهی غلط به موضوع دارد. همین کار با تبلیغات مداوم در بوق‌و‌کرنا می‌شود؛ خب شما اگر عکس دماغ کسی را هم این‌قدر تبلیغ کنید، همه می‌روند ببینند که صاحبش چه کسی‌ست! فروش که معیار ارزش کار هنری نیست. فیلمی می‌سازند به‌نامِ هزارپا که در آن شاملو را به‌تمسخر می‌گیرند! شوهای تلویزیونی می‌سازند که مردم را بخندانند اما پر از توهین است. نمی‌روند کار شومن‌های خارجی و حتی قبل‌از‌انقلاب خودمان را ببینند که چگونه مرزها را رعایت می‌کنند. ماجرا شده اینکه هرکسی طرح موضوع می‌کند اما کاری ساخته نمی‌شود که ریشه‌یابی کند و چاره‌ای نشان دهد. همه هنر ما رفته بر مدار پول. سال‌هاست در تئاتر شهر کار نکرده‌ام؛ چون آنجا هم دیگر بوی پول می‌دهد. بااینکه مجموعه‌ای دولتی‌ست، نمایشی در آن اجرا می‌‌رود با بلیت 400هزارتومانی که کارش به بازار سیاه هم می‌کشد! کسی هم حتی زحمت نمی‌دهد از خودش بپرسد چرا؟» او درباره ساخت آثاری مناسب با موضوع تراجنسی‌ها گفت: «من نمی‌گویم که کسی این موضوع را کار نکند اما خوب‌ است که با آگاهی باشد؛ نه‌اینکه هنرمندی که تا‌به‌حال حتی با یک تراجنسی از نزدیک صحبت هم نکرده آنها را در فیلم یا نمایشش به‌سخره بگیرد». وی درپایان درباره متن «بقچه جادوگر» توضیح داد: «نمایشنامه بقچه جادوگر این خوبی را دارد که فرد راوی، اول خودش به آگاهی می‌رسد و بعد، این آگاهی را به دیگران منتقل می‌کند. باید دراین‌باره حرف زد، فیلم ساخت، تئاتر روی صحنه برد و نوشت؛ اما درست و علمی. سال‌هاست در جهان، طیف تراجنسی تعریف شده اما اینجا هنوز می‌خواهیم که تکلیف را با زدن انگ مرد یا زن‌بودن مشخص کنیم. کسی هویت تو را جدی نمی‌گیرد و همه‌چیز در فیزیک و ظاهر خلاصه می‌شود. وقتش رسیده که لیبل‌ها را از خود برداریم». 
مصطفی رفعت
کد مطلب: 92699
برچسب ها: مستند
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *