۱
جمعه ۲۹ فروردين ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۰۹
نگاهی به فیلم پلتفرم (The Platform)

در مسیر «شهر خدا»

•آنکه مهربان است، آزاد است، گرچه برده باشد. آنکه بدذات است، برده‌است، گرچه پادشاه باشد. (آگوستین قدیس)
در مسیر «شهر خدا»
•آنکه مهربان است، آزاد است، گرچه برده باشد. آنکه بدذات است، برده‌است، گرچه پادشاه باشد. (آگوستین قدیس)
به تعبیر میلان کوندرا «تجدد زمانی آغاز شد که دون کیشوت، آرامش خانه خود را به قصد کشف جهان واگذاشت.» در فیلم پلتفرم نیز «قهرمان» آرامش خود را واگذاشته، داوطلبانه به جهانی وارد می‌شود که نمادی از بشریت است. برخلاف آنچه اغلب فیلم را به سرمایه‌داری و اختلاف طبقاتی تفسیر کرده‌اند، به عقیده من، پلتفرم عمیقا اثری مذهبی محسوب می‌شود که در نقاط مختلف با کدهای پیدا و پنهان تماشاگر را به سوی مفاهیمی مسیحی (از نوع کاتولیک) سوق می‌دهد.
 قصه در ابتدا ما را با جوانی به نام گورینگ آشنا می‌کند که داوطلبانه و در قبال دریافت یک مدرک، تن به حضور در پروژه‌ای شبیه به قرنطینه با طبقات متعدد می‌دهد. وی در طبقه 48 از خواب بیدار می‌شود و از طریق حفره میان اتاق، درمی‌یابد که در یک ساختمان با طبقات متعدد قرار گرفته است. افراد هر طبقه از طریق سکویی که به ترتیب از بالا (طبقه 1) تا پایین (که در ابتدا عدد آن را نمی دانیم) هر روز، یک بار و به مدتی کوتاه حق تغذیه دارند و هیچ‌کس نمی‌تواند هیچ غذایی را ذخیره کند. اگر کسی دست به این کار بزند محیط سلول بسیار داغ یا بسیار سرد می شود (استعاره از فانی بودن لذات دنیا). هر کس به مدت یک ماه در طبقه خود و با یک همراه است (هر طبقه 2 نفر) و در ماه بعد بدون هیچ حق انتخابی در طبقه دیگری از خواب بیدار می‌شود. طبقات پایین‌تر هیچ شانسی برای به دست آوردن غذا ندارند (چون توسط طبقات بالاتر خورده شده) و برای زنده ماندن دست به هر کاری (از جمله همنوع‌خواری) می زنند. این وضعیت هرج و مرج همان تصویری است که «افلاطون» از دموکراسی به دست می‌داد. او «دموکراسی» را حاکمیت مردم نادان تلقی می‌کرد و باور داشت که در دموکراسی، جامعه فاقد اعتدال و عدالت و دارای هوس، صاحب‌نظر می‌شود.
 
شهر نمادین
اگر با کمی دقت به وضعیت ساختمان بنگریم درخواهیم یافت که جهانی طبقاتی برمبنای «قوس نزول » و «قوس صعود » (نظریات وحدت وجود ابن عربی) در این فیلم ترسیم شده است. در ادامه متوجه می‌شویم اولین طبقه شماره صفر دارد. این یعنی طبقات، پایین رونده هستند. یعنی طبقه یک، یعنی یک طبقه زیر صفر و همینطور الی آخر. اندیشه مسیحی معتقد است که انسان با گناه نخستین به دنیا می آید (برای همین در کلیسای کاتولیک کودکان را غسل تعمید می‌دهند) و هیچ‌کدام از ابنای بشر سرشت پاک و معصوم ندارند.
این امر وقتی مسجل می شود که در پایان فیلم متوجه می‌شویم تعداد طبقات آن 333 است که اگر ساکنین هر طبقه را دو نفر در نظر بگیریم به «عدد وحش» (666 مفهومی برگرفته از کتاب مکاشفه یوحنا در عهد جدید) خواهیم رسید.
جهانی شیطانی که توسط کارگردان ساخته شده تا نشان دهد، دنیای کنونی در بهترین و بدترین حالت و طبقه تفاوت زیادی با هم ندارد. چرا که اولا هیچ طبقه‌ای دائمی نیست و هر سی روز (شاید استعاره از عمر یک انسان)، افراد در طبقات جابجا می‌شوند، پس شادی یا غم ناشی از قرار گرفتن در یک طبقه خاص دائمی نیست (همچون جهانی که ما در آن زیست می کنیم.)
نکته این‌جاست که در این تغییر و تحول که افراد بدون اراده بالا و پایین می روند، هیچ‌کس به طبقه صفر (نشان از دنیای ارزشمند) نمی‌رسد و چیزی که طبقه انسان ها را مشخص می کند «شانس» آنهاست. اما مگر حضور انسان در جهان چیزی غیر از شانس است؟ همه انسان‌ها در یک جغرافیای خاص، با یک رنگ و نژاد خاص، بدون اراده زاده می‌شوند و بدون اراده می‌میرند. حتی اگر بپذیریم که بسیاری با تلاش (از جمله جنایت و پایمال کردن حقوق دیگران) می‌توانند در دنیا، جای بهتری برای خود مهیا کنند در نهایت انسان بدون هیچ‌کدام از وسایلی که برای رفاه خود فراهم کرده، باید جهان (استعاره از طبقه) را ترک کنند.
آموزه‌های کلاسیک کاتولیک تاکید دارد که دنیای کنونی در هر شرایط و با هر شکلی جایی گناه آلود و پست است و انسان اگر می‌خواهد رستگار شود، بهتر است ریاضت بکشد (مانند کشیش‌ها) و اصولا مذهب کاتولیک در آموزه‌های اولیه خود، بسیار ریاضت کشنده است.
با همین تعریف نمادهای دیگری نیز می توان در فیلم یافت. گورینگ با خود کتابی دارد. آیا این نشانه ای از یک فرستاده نیست؟ در جایی که هیچ کس تا به حال به آن کتاب نیاورده (جهان فانی) او حامل یک کتاب است. عنوان کتاب هم جالب و نمادین است. «دون کیشوت» اثر «سروانتس» اولین رمان در عصر مدرن تلقی می‌شود، داستان فردی درستکار اما متوهم که خود را شوالیه‌ای فرض می‌کند که باید به جنگ بدی‌ها برود. پس می‌توان گورینگ را استعاره از یک «برگزیده مدرن» دانست. وضعیتی که برگزیده، با تفکرات مدرن می تواند منجی جهان کنونی باشد. چرا که اگر برگزیده باستان توجهات را به خدا سوق می داد، حالا «برگزیده مدرن» از حقوق انسان می‌گوید که خصوصیت اندیشه مدرن است.
نماد بسیار مهم دیگر فیلم، رستوران طبقه فوقانی این مرکز است. این رستوران، هر روز با دقت بسیار زیاد و تحت نظر یک پیرمرد بسیار دقیق (استعاره از خداوند؟)، غذاهایی بسیار لذیذ تهیه می‌کند که ظاهرا برای کل مرکز کافیست. اما غذا در 50 طبقه اول، توسط ساکنان طبقات بالا ناپدید می‌شود. آیا این وضعیت استعاره از وجود نعمت و غذا در زمین برای رستگاری همه انسان‌ها و تصاحب آن توسط طبقات بالایی بشری (که براساس اتفاق شکل گرفته) نیست؟
 
شهر غریزه
گورینگ در روزهای ابتدایی سعی در نجات یک زن زخمی (میهارو) می‌کند، در فهم شخصیت گورینگ (که فردی آداب‌دان و کتاب‌خوان است) می‌توان این خصیصه را به پای انسانیت او نوشت. برای او حقوق انسان (اندیشه مدرن) مهم است. اما اولین تجربیات او مواجه با حیوانی‌ترین غرایز خود است (چراکه اولین تجربیات بشر، غریزی و به صفات حیاتی او مرتبط است) . اگرچه او در ابتدا از وضعیت «تریماگاسی» (هم سلولی‌اش) اظهار تعجب و اشمئزاز کرده و او را به سخره می‌گیرد، اما در ادامه شبیه به او می‌شود.
گورینگ به زودی توسط  شیطان (تریماگاسی) مجازات شده و در سی روز دوم و پس از قرار گرفتن در طبقه 171 (که هیچ شانسی برای یافتن غذا ندارد) قرار است قربانی شیطان گردد. اما به کمک میهارو، نجات پیدا می‌کند. مسیح مدرن در اولین گام، حیوانی‌ترین غرایز یک موجود را تجربه می‌کند. امنیت، تلاش برای بقا و فرار از گرسنگی اولین مواجهه با جهان «پلتفرم» است.
بازنمایی این واقعیت که چه در جهان باستان و چه در دوران مدرن، همیشه یک عده قلیل می‌توانند به منابع دسترسی داشته باشند و اکثریت تقریبا هیچ ندارند، نگاهی سیاسی به توزیع ثروت در جهان امروز است. مطالعات موسسه «آکسفام» (که در حوزه مبارزه با فقر و گرسنگی در سطح جهان فعالیت می کند) در سال 2019 نشان می‌دهد، مجموع دارایی فقط ۸ اَبَر ثروتمند جهان، برابر با دارایی نیمی از مردم کره زمین است؛ بازنمایی این نابرابری، در جهان فیلم بسیار معنادار است.
 
رستگاری در طبقه 33
پس از یک ماه وحشتناک، گورینگ در طبقه 33 چشم می‌گشاید. طبقه‌ای که به لحاظ غذایی در امنیت نسبی به سر می‌برد. هم اتاقی او، همان زنی است که برای آمدن به «مرکز خود مدیریتی عمودی» با او مصاحبه کرده بود. او تاکید دارد که هر طبقه باید در حد امکان غذای طبقه پایین را فراهم کند. این زن است که در واقع اولین جوانه‌های خوی انسانی را در گورینگ روشن می‌کند. هرچند که در نهایت این خشونت گورینگ است که مساله را حل می‌کند ولی هیچ تضمینی برای باقی طبقات (خصوصا طبقات بالا) وجود ندارد. گورینگ در واقع زمانی کاملا دچار تحول می شود که در طبقه 202 چشم گشوده و با جسد به دار کشیده شده زن، همراه با روح او مواجه می‌شود که از گورینگ تقاضا میکند برای زنده ماندن از او تغذیه کند.
در این سکانس نحوه قرارگیری روح زن (به عنوان فرشته در سمت راست) و روح تریماگاسی (شیطان در سمت چپ) نشانه‌ای مذهبی است. این نشانه با خطاب کردن گورینگ به عنوان «مسیح» توسط زن کامل می شود (مسیح در لغت، به معنی دوست و بسیار پیمایش کننده و در کتاب مقدس، خدمت کننده به خدا دانسته شده است، همچنین به عنوان منجی نیز تعبیر می شود). گورینگ که در طول ماه با سختی بسیار (و حتی با خوردن برگ هایی از کتاب خود) دوام آورده، در آخرین لحظات دچار وسوسه‌های شدید شیطان (ترماگاسی) شده، اما در طبقه ششم از خواب برمی‌خیزد.
 
روز ششم، روز آفرینش انسان بود
با کدهای کاتولیکی که در فیلم داده شده، عجیب نیست که او در طبقه ششم از خواب برخیزد. به همراه یک فرد سیاهپوست که معتقد است با طنابش می تواند به طبقه صفر (رهایی) برسد. اما در همان ابتدا طبقه بالایی او را سرخورده می‎کند. اما گورینگ که حالا به شدت به وضعیت غیرعادلانه معترض است، همچون مسیح (یا دون‌کیشوت) تلاش می‌کند با رساندن غذا به طبقات پایین (ولو به زور و با ارتکاب شدیدترین جنایات) این وضعیت را تغییر دهد.
در این مرحله، گریم خاص گورینگ او را شبیه به دون‌کیشوت (و با اغماض شمایل حضرت مسیح) به تصویر کشیده است. در راه مبارزه برای تغییر وضعیت جهان، اما چیزی کم به نظر می رسد. اگر گورینگ و همراه او بتوانند غذا را به آخرین طبقه برسانند از کجا معلوم که بالایی‌ها (رستوران) متوجه پیام این تبعیض بزرگ شوند؟ با رهنمود یکی از ساکنین طبقات (که او هم سیاه پوست و شاید استعاره از دوران برده‌داری است) به این نتیجه می‌رسند که برای اینکه این تغییر یا اعتراض را به گوش مدیران برسانند باید پیامی نمادین را برای تصمیم‌گیرندگان بفرستند.
 
رستاخیز
در پایین‌ترین طبقه (333) آنها مواجه به یک کودک می‌شوند. کودکی که شاید میهارو در تمام مدت به دنبال آن میگشته و شاید نماد یک پاکی انسان باشد که به طرز نامعلومی در آن طبقه جای گرفته است. گورینگ و باهارات تصمیم می گیرند او را به عنوان پیام به طبقه صفر بفرستند. برای همین همراه با سکو به پایین‌ترین درجه حرکت می‌کنند. جایی که دیگر هیچ طبقه ای نیست و سیاهی مطبق حاکم است. در آنجا شیطان (تریماگاسی) به استقبال او می‌آید که نشان از جایگاه ابدی ابلیس در تفکر ادیان ابراهیمی دارد. گورینگ (مسیح/دون کیشوت) در پایین‌ترین حد جهان، شیطان را با خود همراه می‌کند و همچون مسیح، قربانی گناه همه انسان‌هایی می‌شود که در جهان، روح خود را به شیطان فروخته‌اند. و از این میان، کودک را به طبقه صفر می‌فرستد تا همچنان امید رستگاری از بین نرود.
 
جهان امروز هویت مذهبی
بنا به باوری غلط، مذهب در جهان غرب از میان رفته، اما واقعیت این است که یکی از مهم ترین کارکردهای رسانه، توجه به آموزه‌های مذهبی در جوامع غربی است. خصوصا با حضور مهاجرین مسلمان در کشورهای اروپایی و مساله مهم هویت (برای اروپای مسیحی) در آینده شاهد ساخته شدن بیشتر این فیلم ها خواهیم بود. این نگاه شبه روشنفکری که «دین افیون توده هاست»، یک نگاه کمیک و متعلق به فضای فکری چپ فارسی است که متاثر از آموزه های استالین و گاهی نمایش روشنفکری به شمار می‌آیند. فقط کافیست بدانیم در سال 2019 دو فیلم «1917 (محصول مشترک انگلستان و آمریکا)» و «پلتفرم (محصول اسپانیا)»، رویه ای عمیقا مذهبی را در لایه های درونی خود همراه داشتند که این نشان از توجه غرب به مساله «دین» به شمار می‌رود. نکته ای که متاسفانه رسانه‌های کشور ما یا به شدت از آن غافلند، یا به بدترین شکل آن را به تصویر می کشند.
فیلم پلتفرم نگاه انتقادی به سرمایه داری و از بین رفتن طبقات فقیر در جهان را با مایه ای مذهبی مخلوط کرده و برعکس فیلم «برف‌شکن (Snowpiercer)»، قیام منجی را مایه از بین رفتن بشریت نمی داند. در این فیلم پیرنگ مذهبی، بسیار بر نگاه طبقاتی فیلم غالب است و منجی‌گرایی (یا تلاش یک منجی خودخوانده) را منجر به رستگاری نوع بشر می‌داند. تفکر «پایان تاریخ و آخرین انسان» لیبرالیسم، به سمت و سوی «هویت» خواهی سوق پیدا کرده و در این میان فیلم هایی با مایه مذهبی می تواند نقشی جدی ایفا کند.
•در کنار تمامی تحلیل‌ها، موسیقی فیلم بسیار شنیدنی و بی مانند است. از شنیدن آن غافل نشوید.
موسی حسن وند
 
کد مطلب: 127546
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *