۰
شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۱۸:۰۲

شیطنت‌هایی که ما را وسوسه می‌کند

شما هم وقتی دندانتان لق می‌شود، آنقدر با آن بازی می‌کنید تا بیفتد؟ یا مثلاً قندیل بلند می‌بینید، تحریک می‌شوید آن را بشکنید؟ راز، چه؟ واقعاً برملاکردن راز هم خیلی وسوسه‌انگیز است.
شیطنت‌هایی که ما را وسوسه می‌کند
شما هم وقتی دندانتان لق می‌شود، آنقدر با آن بازی می‌کنید تا بیفتد؟ یا مثلاً قندیل بلند می‌بینید، تحریک می‌شوید آن را بشکنید؟ راز، چه؟ واقعاً برملاکردن راز هم خیلی وسوسه‌انگیز است.
بچه‌ها و نوجوان‌ها از این جور کارها زیاد می‌کنند. مثلاً با اینکه جواب صحیح را می‌دانند، یک‌ریز پاسخ‌های ابلهانه می‌دهند تا مزه بریزند و دست بیندازند. همه این‌ها یک‌جور لجبازی لذت‌بخش است. می‌دانید چه کار بیهوده یا بدی می‌کنید، اما برای اینکه ثابت کنید «آزادید» همان را مرتکب می‌شوید. پل بلوم این شیطنت‌های لذت‌بخش را سرکشی از قواعد بازی می‌داند.
اگنس کالارد فیلسوف برایمان می‌گوید: گاهی، نیمه‌شبی که در جاده‌ای متروکه است، دوست دارد روی آن دو خط زرد موازی راه برود. غروب یک شب هم تصمیم گرفت همان‌جا، در میانه جاده، دراز بکشد. بازوهایش را به خودش چسباند تا ماشین‌ها بتوانند از چپ و راستش بگذرند. یک مأمور پلیس، هراسان و سردرگم سراغش آمد. آیا مست بود یا نشئه، یا قصد خودکشی داشت؟
کالارد توضیح داد که به چندین و چند دلیل آنجاست؛ از جمله برایش سؤال بود که ستاره‌ها از منظر جاده چه شکلی هستند، ولی بیش از همه مایل بود که بداند آن کار چه حس و حالی دارد. او در جستاری با عنوان «سرکشی» می‌نویسد: «درازکشیدن کف جاده کاری نیست که آدمیزاد بکند.» ولی ذهن که «سرکش» باشد، چنین کاری دقیقاً به همین دلیل جذاب می‌شود. او که کف جاده دراز می‌کشد نه وضع موجود را نقد می‌کند و نه قصد مقاومت دارد. سرکشی یعنی بی‌میلی به تبعیت از قواعد بازی. پس سرکشی در همسایگی کژروی نشسته است، همانی که از قدیم محور بحث‌های الهیاتی و فلسفی بوده است.
یک مصداق کلاسیک از میل به کژروی را می‌توان در «اعترافات» قدیس آگوستین یافت که حدود ۴۰۰ سال پیش تألیف شده است. آگوستین تعریف می‌کند که در ایام جوانی‌اش او و دوستانش چند هلو دزدیدند. آن‌ها گرسنه نبودند و در واقع هلوها را پیش‌خوک‌ها انداختند. آگوستین می‌نویسد عمل آن‌ها «یک گستاخی ناب بود که هیچ وسوسه شرورانه‌ای نداشت جز خود شر.» او در تبیین رفتارش چنین نتیجه می‌گیرد: «من شر درونم را دوست داشتم.» ما هنوز هم رفتار کژروی را همین‌طور تبیین می‌کنیم.
دیوید ساسمن فیلسوف در سال ۲۰۰۹ در ژورنال فلسفه مقاله‌ای با عنوان «محض خاطر بدی» منتشر کرد. او در این مقاله، کژروی را اینطور تعریف کرد: اعمالی که وقتی مرتکب می‌شویم که میل طبیعی‌مان به امر نیک (خواه امر نیک اخلاقی یا شاید نیک به معنای محدودترش یعنی منفعت شخصی) معکوس می‌شود. این حالت معکوس را مثلاً در مورد آگوستین می‌توان «شرارت» نامید، ولی لزوماً اینطور نیست. ساسمن به جاذبه فیلم‌های واقعاً هولناک توجه می‌کند یا اجساد و تصادف‌های وحشتناک. وی خاطرنشان می‌کند که علاقه داریم غذای فاسد را بو بکشیم با وجود اینکه (یا دقیقاً به خاطر اینکه) می‌دانیم چندش است. او یادآوری می‌کند که بعید است بتوان «زیبایی شکننده قندیل‌های یخ» را دید، بی‌آنکه بخواهیم خرد و خاکشیرشان کنیم و اشاره می‌کند که «اکثر ما می‌دانیم ور رفتن به زخم خشک‌شده یا دندان لق چه حس و حالی دارد، دلیلش هم آزار عجیب و غریبی است که این کار به ما می‌رساند.»
افرادی که کژروی می‌کنند (که نمی‌گوییم «منحرف» هستند، چون این واژه دلالت‌هایی دارد که به بحث ما نمی‌خورد) شاید خلاق یا بامزه باشند. من روانشناسم و در بخشی از پژوهش‌هایم با بچه‌ها مصاحبه می‌کنم و نظرشان را درباره موقعیت‌های مختلف (مثلاً معماهای اخلاقی) می‌پرسم. مثل سایر آدم‌های این حوزه، فهمیده‌ام که داده‌هایم همیشه قدری آشفته بازار می‌شوند، چون بچه‌ها اغلب میل به کژروی دارند؛ یعنی پاسخ‌های ابلهانه می‌دهند، چون برایشان بامزه است. بچه‌ها خلاف آنچه را واقعاً در ذهنشان است، می‌گویند. چرا؟ چون می‌توانند. بوده‌اند مقاله‌هایی علمی که به‌خاطر به اصطلاح پاسخ‌دهندگان موذی پس از انتشار پس گرفته شده‌اند. بدترین وضع را پژوهشگرانی دارند که روی نوجوانان مطالعه می‌کنند. یک‌بار معلوم شد ۱۹ درصد از دانش‌آموزان دبیرستانی که در یک مطالعه مدعی شدند، فرزند خوانده‌اند شوخی کرده‌اند. در یک مطالعه دیگر، ۹۹ درصد دانش‌آموزانی که گفتند اندام مصنوعی دارند، خلاف واقع گفته بودند. سرکشی، کژروی یا کله‌خربازی؛ اسمش هرچه که باشد این دائره‌العجایب افکار و اعمال مهمل‌نما از قدیم برای روانشناسان جالب بوده است. کژروی یک معماست. برای آنچه ادگار آلن پو «شیطانک کژرو» می‌شمرد، به‌سختی می‌توان تبیینی علمی آورد.
مرحوم دنیل وگنر روانشناس، در مقاله‌ای در ژورنال ساینس، قدری در این مسیر جلو رفت. عنوان مقاله‌اش این بود: «چگونه در هر موقعیتی دقیقاً بدترین فکر، حرف یا عمل را داشته باشیم.» او آن برهه‌های آکنده از پارادکسی را شرح داده بود که تلاش برای اجتناب از یک فکر احتمال سر برآوردن همان فکر در آگاهی‌مان را بیشتر می‌کند. الهام‌بخش او نکته‌ای بود که فئودور داستایوفسکی در جستاری با عنوان «یادداشت‌های زمستانی پیرامون برداشت‌های تابستانی» آورده بود: داستایوفسکی می‌نویسد وقتی سعی می‌کنی به خرس قطبی فکر نکنی، احتمال اینکه خرس قطبی به ذهنت برسد، بیشتر است. وگنر پژوهشی علمی درباره این پدیده داشت و دریافت تلاش برای فکرنکردن به آن خرس‌های سفید می‌تواند خرس سفید را با تناوب یک‌بار در دقیقه به ذهن سوژه‌ها بیندازد (در برخی موارد، پس از خاتمه آزمایش نیز تصور خرس‌های سفید تا چند روز به ذهن سوژه‌ها برمی‌گشت.) به همین منوال، لیان لین روانشناس و همکارانش دریافتند وقتی به افراد بگویید رازی را پنهان نگاه دارند، در شرایطی خاص، احتمال اینکه آن را افشا کنند، افزایش می‌یابد.
به‌ویژه کودکان که ظرفیت خودکنترلی‌شان ناپخته است، در برابر این اثرات آسیب‌پذیرند. یکی از دوستانم برایم تعریف کرد که خانواده‌اش در روز تولد او برایش یک کیک پختند تا غافلگیرش کنند. بارها هم به دختر خواهر خردسال او تذکر داده بودند که این راز را افشا نکند و او اکیداً قبول کرده بود، ولی همین که پای دوستم به خانه رسید، آن بچه ناگهان فریاد زد: «کیک نداریم.»
کژروی آنقدرها هم که مردم فکر می‌کنند جذاب و بانمک نیست. اگر اصرار دارید که کژروی را از جنس شورش ببینید، می‌شود حکایت مارلون براندو در فیلم «وحشی»: کسی از او پرسید «آهای، جانی، تو علیه چه چیزی داری شورش می‌کنی؟» و او جواب داد: «در دست و بالت چی داری؟ [همون!]» اینگونه ابزار خودمختاری عملی است کاملاً قابل‌پیش‌بینی: مثل بچه‌های چهارساله کسی که دست به چنین کاری بزند به‌واقع مستعد آن شده که با روانشناسی معکوس اغفالش کنند (مثل اینکه به بچه‌ها می‌گویند: «بهتره اون لوبیاها رو نخوری!.») همین درباره منتقدانی هم صادق است که علیه هر امر معقولی استدلال می‌آورند.
در عین حال، کژروی درست و درمان می‌تواند از جهتی قابل احترام باشد. فردی که از مسیر درست کژروی می‌کند، ارزش عقلانیت و اخلاق و زندگی نیک را قدر می‌داند و دلزده از اینها، مسیر دیگری می‌پوید. رویه متعارف یک تصمیم‌گیر عاقل آن است که همه گزینه‌ها را بسنجد و سراغ گزینه‌ای برود که با بیشترین احتمال می‌تواند خواسته او را به‌صورت حداکثری برآورده کند و در عین حال از تله‌ها (چیزهایی از قبیل نزدیک‌بینی، ضعف اراده، خوش‌خیالی، ترس و اعتماد به نفس بیجا) پرهیز کند، ولی چه می‌شود اگر گاهی تصمیم بگیرید رفتاری بی‌قاعده و غیرقابل‌پیش‌بینی داشته باشید؟
تماشای انواع درست کژروی می‌تواند فرح‌بخش باشد، خصوصاً برای آن کسانی که از میان ما معمولاً و عادتاً عقلانی‌تر و درست‌تر رفتار می‌کنند.

نقل و تلخیص از: وب سایت ترجمان / نوشته: پل بلوم / ترجمه: محمد معماریان / مرجع: نیویورکر
کد مطلب: 145248
برچسب ها: روانشناسی
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *