۰
شنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۲۸

بازگشت «امپراتور» غافلگیری‌ها به ایران!

«آذر ۹۴ حتی در مراسم تدفین مادرش هم غایب بود. گفتند قطبی به دلیل مشکلات مالیاتی نخواست / نتوانست به ایران بیاید. بعد از این ماجرا او نه امپراطور که بیشتر شبیه پسری غمگین بود که با اشتباه خودش یا خُلف وعده مسئولینی که قول داده بودند مالیاتش را پرداخت کنند و نکردند حتی نتوانست در مراسم تدفین مادرش شرکت کند.»
«آذر ۹۴ حتی در مراسم تدفین مادرش هم غایب بود. گفتند قطبی به دلیل مشکلات مالیاتی نخواست / نتوانست به ایران بیاید. بعد از این ماجرا او نه امپراطور که بیشتر شبیه پسری غمگین بود که با اشتباه خودش یا خُلف وعده مسئولینی که قول داده بودند مالیاتش را پرداخت کنند و نکردند حتی نتوانست در مراسم تدفین مادرش شرکت کند.»
به گزارش عصر ایران، انگار مهره مار داشت که این‌ جور به دل نشست. وقتی با آن موهای ژل‌زده و بارانی بلند مشکی مرداد ۸۶ در فرودگاه امام بر پرچم ایران بوسه زد، خودش هم باور نداشت که در اندک زمانی به نامی تاثیر‌گذار در عرصه فوتبال ایران تبدیل شود. در فوتبالی که حاشیه حرف اول آن را می‌زد، آمدن آدمی که مرتب لباس می‌پوشید، احترام حریفانش را در هر حال نگه می‌داشت، در چینش کلماتش هنرمند بود و فارسی را شیرین حرف می‌زد و تیمی هجومی را مربیگری می‌کرد، هیجان‌انگیز بود.
اردیبشهت ۸۷ را افشین‌ قطبی هیچگاه در زندگی‌اش فراموش نخواهد کرد. آن گل رویایی سپهر حیدری در ثانیه‌های تلف شده انگار پاداش خدا برای مردی بود که بیش از هر چیز متین به نظر می‌رسید. تیمی که فیفا ۶ امتیاز جریمه‌اش کرده بود، قهرمان شد و البته مشتی واژه جدید وارد فرهنگ فوتبال ایرانی کرد: محشر، فوتبال بین‌المللی، قلب شیر، داگ هوس!
اما سال بعد در حالی‌ که قطبی هنوز لقب امپراتور را داشت، تیمش کم‌رمق، کُند و بی‌انگیزه بازی می‌کرد. انتقادات شروع شد. برخی عنوان می‌کردند دست قطبی رو شده، استیلی و بازیکنان زیر پایش را خالی کرده‌اند، قطبی تنها یک آنالیزور است و... .
تا این که صبح یک روز پائیزی در سال ۸۷ خبر رفتن قطبی از ایران همه را غافلگیر کرد. موضوع چنان ابعادی پیدا کرد که حتی بازیگر صاحب‌نامی چون حبیب رضایی در یک روزنامه معتبر سیاسی برایش یادداشت نوشت: «سلام آقای قطبی! این روزها مثل خیلی روزهای دیگر که ما ایرانی‌ها به قول معروف «جوگیر» می‌شویم و هر فعل محترمی را از شدت استفاده، به عادت بی‌اثری تبدیل می‌کنیم، نامه نوشتن برای شما یا شما را خطاب قرار دادن در اول هر نوشته، عجیب باب شده است... آری، من آمده‌ام تا شما را با شوق و غم با شعف و حسرت بدرقه کنم. شوق و شعف دارم از این که می‌روید تا من در این زمانه قدرنشناس، باز شاهد زنده‌ای نباشم برای حمام فین دیگری. من دیگر تاب دیدن به مسلخ رفتن روح نازنینانی که بیرق مدارا، عشق و ادب را بر دوش می‌کشند، ندارم و غم و حسرت دارم از این توانایی تاریخی بی‌پایان این جبر جغرافیایی، که هر که سالم‌تر بود انگار مغلوب شدنش ممکن‌تر و هر که سازنده‌تر شد، مهجورشدنش محتوم‌تر می‌شود... .»
قطبی قطع بودن اینترنت، دور بودن حمام از رختکن در زمین اجاره‌ای باشگاه و... را بهانه کرد. گر چه برخی خبرنگاران عنوان کردند که او تحت‌ نفوذ و تاثیر همسر کره‌ای‌اش این تصمیم را گرفته‌ است. قطبی باز هم همه را غافلگیر کرد و گفت: «دو لیدر پرسپولیس با پنجاه نفر به ماشین خانمم حمله کردند و شیشه را شکستند و وقتی خانمم راجع به این تجربه صحبت کرد، فکر کردم که امنیت اجتماعی که لازم است برای خانواده‌ام و خودم دیگر نیست. من احساس کردم که این موقعی است که باید پرسپولیس و خانواده‌ام را ترک کنم.»
فروردین ۸۸ باز قطبی همه را غافلگیر کرد. درست در روزهایی که علی دایی، سرمربی تیم ملی، چنان چین‌هایی به پیشانی‌اش انداخته بود که کسی یارای نزدیک شدن به او را نداشت، مدیران سازمان تربیت‌ بدنی وقت دست دایی، سرمربی تیم ملی فوتبال را علیرغم وعده‌های پیشین در پوست گردو گذاشتند و افشین قطبی باز به شکل یک قهرمان در فرودگاه مورد استقبال قرار گرفت تا "شیرهای پارس" را به جام‌ جهانی ۲۰۱۰ آفریقای جنوبی برساند.
در همان فرودگاه با ادبیات شیکی به سبک رمان‌نویس‌های آمریکای لاتین قول صعود به جام‌ جهانی داد و گفت که دو کُره را مانند کف دست‌اش می‌شناسد. انتخاب قطبی اوج هوشمندی مدیران سازمان تربیت بدنی بود. آنها به خوبی توانستند پشت قطبی قایم شوند. خیلی‌ها شگفت‌زده شدند که چطور قطبی که همیشه از حرفه‌ای‌گری حرف می‌زد، سکان کشتی به گل نشسته تیم‌ ملی را در این شرایط بر عهده می‌گیرد؛ تیمی که تیم نبود.
مشت بسته روزگار همیشه پر است از غافلگیری. ستاره بختش افول کرده بود. پس از انتخابات سال ۸۸ در مراسم تحلیف محمود احمدی‌نژاد در کنار محمدرضا‌ شریفی‌نیا حاضر شد. نتایجش با تیم‌ ملی منجر به برکناری‌اش شد. به ژاپن و چین رفت و چنان که انتظار می‌رفت، آنجا ندرخشید.
آذر ۹۴ حتی در مراسم تدفین مادرش هم غایب بود. گفتند قطبی به دلیل مشکلات مالیاتی نخواست / نتوانست به ایران بیاید.
بعد از این ماجرا او نه امپراتور که بیشتر شبیه پسری غمگین بود که با اشتباه خودش یا خُلف وعده مسئولینی که قول داده بودند مالیاتش را پرداخت کنند و نکردند حتی نتوانست در مراسم تدفین مادرش شرکت کند؛ مادری که در بدو ورودش در سال ۸۶ به ایران در فرودگاه پرچم ایران را بر شانه‌های او انداخت، به خاک سپرده شد، در مراسمی که کسی از ستاره‌های ورزش در آن شرکت نکرد. او را با عکسی از پسرش افشین قطبی به خاک سپردند. به خاک سرد بهشت زهرا. جایی که آدم‌ها خیلی زود از یاد می‌روند... .
و حالا دوباره او همه را غافلگیر کرد و به عنوان سرمربی تیم فولاد خوزستان قرار است در لیگ برتر حضور پیدا کند. تردیدی نیست که بازگشت قطبی در کنار شفر، برانکو، شفر، قلعه‌نویی،جلالی، تقوی، منصوریان، گل‌محمدی، دایی، نکونام، علی کریمی و حتی کی‌روش فوتبال ایران را جذاب‌تر خواهد کرد.
بخش بزرگی از هواداران پرسپولیس هنوز برای او ایستاده دست می‌زنند اما باید دید پس از این همه سال دوری وقتی با موهای سفید به اهواز برمی‌گردد، می‌تواند دوباره آن افشین قطبی شورانگیز باشد؟ تاب سکوهای ملتهب را دارد؟ باز هم دست به یک غافلگیری تازه خواهد زد؟»
کد مطلب: 98287
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *