۱
سه شنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۲۲

پس از دوازده سال تحصیل

کامیار فراهانی*
در جامعه کنونی، وقتی حرف از سواد و تحصیلات می شود، تمام ذهنیت افراد، بدون در نظر گرفتن مسائل مهمی مانند نبوغ فکری، میزان تکامل فرهنگی، آگاهی از ضعف ها و توانایی های جامعه و ... به سوی سوابقی می رود که فرد در مدت تحصیل آن را بدست آورده است.
پس از دوازده سال تحصیل
در جامعه کنونی، وقتی حرف از سواد و تحصیلات می شود، تمام ذهنیت افراد، بدون در نظر گرفتن مسائل مهمی مانند نبوغ فکری، میزان تکامل فرهنگی، آگاهی از ضعف ها و توانایی های جامعه و ... به سوی سوابقی می رود که فرد در مدت تحصیل آن را بدست آورده است.
در جامعه ای که سوابق بر علایق، سلایق و استعدادها و توانایی ها قالب می شود، سخت است تا درباره پیشرفت فرهنگی و ساخت بینشی نو برای ادامه زندگی صحبت کرد. وقتی اولویت های جوانان با شرایط ناگوار فعلی جامعه همراه می شود، شکل اصلی خود را از دست می دهد و به همین دلیل جوانان مسیر حقیقی زندگیشان یعنی تلاش برای رسیدن به رویا ها و اهدافشان را گم کرده و  بر طرف کردن نیازهای فعلی و کوتاه مدت شان اولویت پیدا می کند. 
وقتی از یک دانش آموز که مشغول به اتمام رساندن دوازده سال ابتدایی تحصیلاتش است، سوال کنید که از این سال های تحصیل چه دستاوردهایی داشته ای؟ تمام جواب او به شما تکه کاغذ هایی است که نمرات او را در این دوازده سال نشان می دهد و بس. اما وقتی از او بپرسید که به جز این سوابق، چه تحولاتی از بعد انسانی و فرهنگی را تجربه کرده ای، یا تا به حال در فضای مدرسه کسی با تو درباره استعدادهایت به تأمل و گفت و گو پرداخته است؟ آیا مشاورین مدرسه ات به جای پیگیری وضعیت درسی یا شکایت از والدینت برای وضعیت نمراتت، به حل چالش های درونی، روحی یا دغدغه های فکری متناسب با شرایط بلوغت پرداخته اند؟ آیا مدیر مدرسه ات به جز زمانی که قرار است شهریه مدرسه را دریافت کند، با تو درباره گرایش فکری و اهدافت گفت و گو کرده است؟
مطمئناً جوابی نخواهد داشت، زیرا آگاهی کاملی درباره وظیفه و موقعیت خود در جامعه و همچنین هیچ آگاهی درباره وظایف مسئولان مدرسه و تأثیر فرایند آموزشی بر خود و دانش آموزان دیگر ندارد!
البته شاید بعضی از این موارد آموزشی در تعداد انگشت شماری از مدارس غیر انتفاعی کشور رعایت شود اما با این تعداد هیچگاه نمی توان به یک نتیجه کلی و عمیق رسید.
دلیل آنکه تأکید بسیاری بر این دوازده سال ابتدایی تحصیلی می شود، این است که ساختار شخصیت ما، شکل گیری آرمان ها و آرزوهای ما، تعیین دقیق مسیر زندگیمان و .... در این دوران شکل می گیرد و پایه زندگی را در  آینده خواهد ساخت.
الگوی آموزشی ما در حال حاضر در کلمه "آموزش" خلاصه می شود! این یعنی  دانش آموزان را در مسیر یادگیری مباحثی که "بدون دخالت و نظرخواهی از خود آنان" توسط تعدادی مؤلف که احتمالا هیچ آگاهی روانشناسی و روانشناختی نسبت به گروه سنی که برای شان کتاب می نویسند، ندارند قرار دهیم و تلاش کنیم تا به هر شیوه ای که شده مباحث بی ارتباط با زندگی و سن و سال و خواسته ها و آرزو های آنان را به آنها آموزش دهیم!
اما سوال اینجاست، بحث پرورش دانش آموزان چگونه صورت می گیرد؟
وقتی توانایی ها و استعداد های دانش آموزان را نادیده گرفته و قربانی یادگیری اجباری چنین درسی هایی می کنیم و فرایند آموزشی را به شکل تک بعدی دنبال می کنیم، چگونه می توان به پرورش دانش آموزان فکر کرد؟
 بکارگیری کلمه اجبار به اتکای سندیتی عینی در  نظام آموزش و پرورش ماست. وقتی وارد مدارس می شوید، تفکر تعداد بسیار زیادی مسئولان مدرسه، پدر و مادرها و  دانش آموزان نسبت به تحصیل، فقط قبولی و کسب مدرک دیپلم است. پس تنها نتیجه ای که می توان از این مسائل عینی در مدارس بدست آورد این است که نه تنها بعد پرورشی در مدارس وجود ندارد، بلکه آموزش هم به شیوه درستی صورت نمی گیرد.
*دانش آموز سال دوازدهم
 
کد مطلب: 119397
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *