۰
جمعه ۱۲ شهريور ۱۴۰۰ ساعت ۱۸:۳۷

افغانستان مظلوم رو به سوی دره ظلمت

منصور انصاری*
5 دقیقه مانده به ساعت 9 شب به وقت محلی روز 15 اوت 2021 برابر با 24 مرداد (اسد) 1400  طالبان پس از جنگ و ستیزی توام با کشتاری مدام و مستمر طی 20 سال، در میان شگفتی و حیرت کشورهای مختلف جهان به ویژه آمریکا اعلام کرد، ارگ ریاست جمهوری اسلامی افغانستان را تسخیر کرده است!
افغانستان مظلوم رو به سوی دره ظلمت
5 دقیقه مانده به ساعت 9 شب به وقت محلی روز 15 اوت 2021 برابر با 24 مرداد (اسد) 1400  طالبان پس از جنگ و ستیزی توام با کشتاری مدام و مستمر طی 20 سال، در میان شگفتی و حیرت کشورهای مختلف جهان به ویژه آمریکا اعلام کرد، ارگ ریاست جمهوری اسلامی افغانستان را تسخیر کرده است!
 صبح هنگام همین روز، اشرف غنی رئیس جمهور قانونی به همراه تعدادی از دست نشانده های خود البته بدون معاون اول یعنی امرالله صالح، کاخ را به مقصدی نامعلوم ترک کرده بود. این اتفاق برای سیاستمداران منطقه و جهان، حتی استراتژیست های نظامی آمریکا، ناتو و مقامات کشورهایی چون چین، روسیه، هندوستان و قطر که میهمان مذاکرات دوحه و در تماس با طالبان بود، آنچنان غیرمنتظره اتفاق افتاد که همگان در بهت و حیرت فرو رفتند.
 گرچه بسیاری از تحلیل گران سیاسی، پیروزی طالبان را پیش بینی کرده بودند ولی نه اینگونه برق آسا و ناگهانی و بدون کوچکترین مقاومت از سوی مردم، ارتش و نیروهای امنیتی افغانستان.
 به واقع تصرف کامل کابل و تسخیر کاخ تهی شده ریاست جمهوری، حتی برای طالبان که خود را برای مقاومتی طولانی آماده کرده بودند، قابل پیش بینی نبود.
 طالبان بدون یک چیدمان یا آرایش نظامی تهاجمی، وارد کابل و سپس ارگ ریاست جمهوری شدند، انگار اسلحه به دست در مسیر یک پارک عمومی قدم زنان به این منطقه بسیار مهم امنیتی پیشین رسیدند، آنقدر سریع، بدون مانع و غیر متعارف، که خودشان با تعجب گفتند این ناشی از الطاف الهی و بر حق بودن جنگ ماست!
اگر به تاریخ پر فراز و نشیب ستم بار افغانستان برگردیم، می بینیم شبیه این اتفاق در 26 سپتامبر 1996 برابر ششم مهر 1375 یعنی 25 سال پیش برای کابل و همین ارگ ریاست جمهوری رخ داد، البته با مقاومت مجاهدین و نه به این سادگی. در آن زمان، طالبان کابل را تصرف کردند، وارد ساختمان دفتر سازمان ملل در کابل شدند و نجیب الله رئیس جمهور کمونیست میانه رو را که قبل از مجاهدین رئیس جمهور مورد حمایت اتحاد جماهیر شوروری و رهبر حزب دموکراتیک خلق بود بیرون کشیدند و پس از مثله کردن جسدش، آن را با طناب به پشت ماشین بستند و برای ارعاب مردم، طرفداران وی و مجاهدین در خیابان های کابل چرخاندند، سپس همراه با جنازه برادرش، به رغم اینکه از سران قوم پشتون یعنیهم قبیله طالبان بودند و در میان تاجیک ها و هزاره ها نیز محبوبیت داشتند، به شکل بسیار توهین آمیز و قطع بعضی از اعضا بدنشان در یک چهار راه معروف کابل چندین روز به صورت حلق آویز به نمایش عموم گذاشتند. در آن زمان، مجاهدین به شمال کشور و دره پنج شیر عقب نشینی کردند. حال شاهد هستیم که یک بار دیگر و در 26 مرداد 1400، تاریخ اما به شکلی مضحک تکرار می شود!
به دنبال این رخداد زودهنگام و غیر منتظره، «جو بایدن» رئیس جمهور دمکرات آمریکا، دست پاچه و شتاب زده برای توجیه خروج حساب نشده تعداد کثیری از نیروهای خود، گویا حسب توافقات و قول و قرارهای پیشین با طالبان، با خبرنگاران مصاحبه کرد و گفت: «ما نرفته بودیم که تا ابد در افغانستان بمانیم، ماموریت ما سرکوب و ریشه کنی القاعده و کشتن بن لادن بود که انجام دادیم.»
 جو بایدن در این مصاحبه، یک جمله تاریخی و درس آموز برای تمامی کسانی که فکر می کنند با کمک خارجی ها می توانند این یا آن حکومت را سرنگون و آزادی کشور خود را در حکومت مورد نظرشان به دست آورند، بیان داشت و گفت: «وظیفه ما در افغانستان ملت سازی نبود!».
 اغلب سیاستمداران کهنه کار، روسای بعضی از کشورهای اروپایی و غیر اروپایی و مهم تر از همه اینها، افکار عمومی و وجدان های بیدار جامعه جهانی، بی آنکه به موضوع درست بودن یا نبودن تهاجم و ورود یا خروج نیروهای ارتش آمریکا بپردازند، شیوه خروج این کشور از افغانستان را نپخته، شتاب زده، بدون محاسبات درست نظامی و سیاسی ارزیابی و محکوم کردند و در نهایت آن را ننگ آور و موجب سرشکستگی ابر قدرت آمریکا به شمار آوردند، که تا مدت ها در عرصه دیپلماسی عمومی، همچون عقب نشینی رذالت بار در ویتنام زبانزد خواهد بود.
بعد از تسلیم کابل، فرار مفتضحانه اشرف غنی و تسخیر ساده و سهل ارگ ریاست جمهوری، صحنه ای رقت آور از فرار توام با ترس، آشفتگی و نگرانی مردمانی را به نمایش گذارد که خاطرات تلخ وحشیانه حکومت ضد انسانی طالبان در سال های 1996 تا 2001 را تجربه کرده بودند؛ گفتنی است افغانستان 20 سال پیش، پس از اینکه امارت طالبان از تحویل سران القاعده (عاملان حمله به برج های دوقلوی آمریکا) امتناع کرد در 7ا اکتبرسال 2001 مورد حمله این کشور قرار گرفت و امارت طالبان در پی این حمله سقوط کرد، طالبان از کابل گریختند و به کشورهای همچوار چون پاکستان پناهنده، یا در ولایات و والسوالی های (شهرستانها) دور دست و مناطق پشتون نشین مستقر شدند.
هنوز "دولت جمهوری اسلامی افغانستان" شکل نگرفته و قانون اساسی آن تصویب نشده بود که ترورهای متعدد اشخاص، بمب گذاری، عملیات انتحاری طالبان - نه تنها در میان نیروهای آمریکایی یا نیروهای امنیتی و نظامی در حال آموزش افغانی - بلکه مردم عادی، مراکز بیمارستانی، مدارس دخترانه، مراکز جمعیتی غیر نظامی، دانشگاه ها و خلاصه هر آنچه می توانست آرامش جامعه را بر هم زندو ضد منافع ملی و تثبیت موقعیت افغانستان باشد، آغاز شد و تا ماه های اخیر قبل از تصرف شهرها همچنان ادامه یافت.
 آنچه ذبیح الله مجاهد سخنگوی طالبان، آشکارا در اولین مصاحبه اش در ارگ ریاست جمهوری - همان سالن کنفرانسی که روسای جمهوری پیشین افغانستان در حضور خبرنگاران با مردم دنیا سخن می گفتند - به صراحت و در پاسخ سوال یکی از خبرنگاران در مورد عملیات انتحاری و کشتار مردم عادی بیان داشت که "نیروهای ما ناچار بودند خود را هر کجا که لازم می دانستیم منفجر کنند"، اعتراف به این موضوع است که طبق خوانش آنان از شرع اسلام، انجام هر گونه اقدامات تروریستی انتحاری و در هر کجا، جایز است، لذا بعد از اعلام حکومت امارت اسلامی، هنوز عمده ترین بحث و پرسش اکثریت قریب به اتفاق رسانه های رسمی و همچنین فضاهای مجازی در سراسر دنیا این است که «آیا طالبان تغییر کرده اند یا همان طالبان سال های 1996 تا 2001 هستند؟»
 علاوه بر طرح این پرسش سرنوشت ساز و تعیین کننده از سوی افکار عمومی جامعه جهانی توسط مردم افغانستان به ویژه زنان، هنرمندان، شخصیت های علمی دانشگاهی، رسانه های نوشتاری، صوتی و تصویری، فیلم سازان، خبرنگاران و حتی شخصیت های دینی شیعه، سوال دیگری نیز مطرح می شود که «آیا طالبان می توانند ماهیتا در قالب یک حکمرانی، آن هم وقتی که با اسلحه قدرت را گرفته اند تغیییر کنند و حکومتــی را متفاوت از سال های گذشته مستقر کنند؟
با قائل شدن تمایز وتفاوت ماهوی میان دین اسلام به ویژه مذهب شیعه (که در ازمنه تاریخ منشاء خلاقیت فکری ،عرفان،معرفت،فلسفه،فقه پویا،مصلحت وعدالت )بوده است با  ایدئولوژی که خود بحثی فلسفی و عمیق است، باید گفت؛ ایدئولوژی قدرت فکر کردن ندارد، ایدئولوژی در یک جغرافیای سیاسی، اگر حاکمیت مطلق یافت به جای شما فکر می کند، به شما می گوید چگونه عمل کن یا فلان عمل را انجام نده، تغییر آن تابع گذشت زمان نیست، اگر هم باشد بطئی و طولانی است، علی الاطلاق است، همه یا هیچ است و استثنا ندارد.
 ایدئولوژی ثابت کرده است هم می تواند حکومت را بگیرد، هم قدرت را قبضه کند و با هر شکل ممکن و بدون رای اکثریت مردم، کشور را تا مدتی اداره کند.
 ایدئولوژی دارای اصولی از پیش تعیین شده است و ابتدا به ساکن، با هر خلاقیت، نوآوری و اندیشه ای که تطابق کامل با اصولش نداشته باشد به شدت مقابله می کند و خشونت می ورزد، زیرا استدلالش در مقابل هر چه هست، همانست که بوده است.
 ایدئولوژی، استدلال پذیر نیست، خواه استدلال علمی باشد یا فلسفی و منطقی و بارها در طول تاریخ از دوران انگیزاسیون فکری و سلطه کلیسا تا داعش و القاعده و طالبان و فرقه های مختلف در جهان، به صراحت می گوید در جهان خارج، هر چه هست، "نیست و محکوم به نابودی است"، مگر خودش را با اصول من تطبیق دهد.
در حکومت های مطلقه ایدئولوژیک، میزان اقدام و اجرای احکامی که خود به آنان باور دارد در مورد جامعه، اشخاص و دیگران، بستگی به میزان قدرت و سلطه اش در حاکمیت دارد. با این توصیف باید گفت؛ طالبان،گروه افراطی حقانی به ویژه تحت رهبری امین الحق که چسبیده به بخش عمده ای از رهبری طالبان است، القاعده و داعش بر خلاف آنچه خود می گویند،مسلمانان واقعی ومعتقدان راستین اسلام هستند واز مبانی  این دین پیروی می کنند، بر اساس نظر وفتاوی بسیاری از علمای شیعه وسنی ماهیتا آنچه انجام می دهند در چارچوب شریعت اسلام نیست، بلکه یک ایدئولوژی منجمد و انعطاف ناپذیر منبعث از تفاسیر بعضی از سنت ها و اصول قومی پشتون ها و ملغمه ای از تعابیر سلفی و غیر سلفی از اسلام است وآنان شیعیان را دشمن شریعت و خارج شده از اسلام می دانند. گفته می شود،حتی فتواهایی برای معدوم کردن شیعیان، در صورت لزوم و ضرورت،صادر شده از سوی بعضی از رهبران محلی و منطقه یا علمای آنهادر دست دارند!
 حمله به سفارت جمهوری اسلامی ایران در مزارشریف، به رغم مصونیت سیاسی و قتل عام سرکنسولگری، کاردار سفارت و کارکنان غیر مسلح آن در 17 مرداد 1377 و توهین به جناره های آنان، منبعث از همین نوع نگرش ها و تفاسیر از مذهب شیعه بوده است.
 اینکه ذبیح الله مجاهد، به عنوان سخنگو در مقابل رسانه های جهان، سخنان تازه ای از تعامل با کشورهای مختلف و همکاری با همسایگان، عفو عمومی و مدارا با نظامیان، تعامل با جامعه مسلمانان غیر طالبان و به ویژه زنان، هنرمندان و خبرنگاران آزاد و تلویزیون های غیر دولتی می گوید، نکته های سیاسی ای است که طی 20 سال دوری از حکومت و توسط کشورهایی که قصد استفاده ابزاری از آنان برای تعادل قوای خود در منطقه وسطح جهان دارند، آموزش دیده اند.
 به واقع، طالبان به خوبی نبض ویژگی های سیاسی روابط بین الملل و افکار عمومی جامعه مدنی جهانی را در دست گرفته اند تا بتوانند "امارت اسلامی" خود ساخته شان را به رسمیت جهانی برسانند و از ظرفیت های موجود در لابه لای اختلافات و شکاف های ساختار جهانی به نفع خود بهره گیری نمایند، کمااینکه ذبیح الله مجاهد می گوید، کمک های بلاعوض را می پذیریم ولی به کمک های تعهد آور تن نمی دهیم و دوری می کنیم!
آنان طی 20 سال حشر و نشر با کشورهای همجوار و حتی آمریکا و سیاستمداران آنان همچون زلمای خلیل زاد دریافته اند که هر چند نادانسته، نصیحت «تنگ شیائو پینگ»، رهبر راست گرای چین را به کار گیرند که بر حسب ضرورت راهنمای گردش به چپ را بزن ولی به راست بپیچ! طالبان طی این مدت در کنار عملیات انتحاری و بمب گذاری، سیاست هم آموخته اند.
 لذا آنچه ذبیح الله مجاهد و دیگر رهبران مصاحبه شونده طالبان، طی 14 روز گذشته در مورد اداره امور افغانستان گفته و یا طی ماه های آینده نیز خواهند گفت، نوعی ریاکاری صورت بندی شده برای تثبیت قدرت است ولاغیر!  نمی توان به کسانی که بر این باورند؛ «ایدئولوژی رهبران همه چیز و سایر مسائل دیگر هیچ چیز»، اعتماد کرد. طبعا و به گواه تاریخ، سخت ترین و جدی ترین حکومت های ایدئولوژیک نیز، در چرخه محتوم و اجتناب ناپذیر تاریخ، به تدریج متلاشی و زنجیره های به هم پیوسته آنان خواهد گسست، زیرا حرکت پر پیج و خم و توام با تضاریس جهان رو به جلوست!
در ادامه این بحث، اگر بخواهیم به دومین و مهم ترین سوال مطرح در افکار عمومی که «چرا چنین سهل و ساده قسمت های عمده ای از ولایات و والسوالی های افغانستان و در پی آن کابل و کاخ ریاست جمهوری با خروج نیروهای آمریکایی، بدون مقاومت و تقابل جویی مردم، نیروهای امنیتی و ارتش سقوط کرد؟» پاسخی موجز بدهیم، باید به مفهومی از کتاب «چرا ملت ها شکست می خورند؟» از «دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون» استناد کنیم که آورده اند چگونه چرخه شوم «قانون آهنین اندک سالاری» جریان نیرومندی برای تداوم نهادهای استثماری به وجود می آورند.
یعنی مردم به تدریج حکومت را از خود نمی دانند، زیرا در آن مشارکت ندارند. آنان از فساد گسترده اندک سالاران آزرده خاطر و به نوعی بی تفاوت می شوند و بی آنکه به عاقبت کار آنان که می آیند فکر کنند، با خود می گویند: چه بهتر، اینها که برای ما کاری نکردند!
به واقع، افغانستان مظلوم، قربانی فسادهای بی انتهای قوم گرایان اندک سالار متکی به حکومتگران بیگانه گرا شد. مردم این کشور در حکومتی به ظاهر جمهوری، اما غرق در منجلاب فساد، رشوه خواری، رانت جویی و غارتگر کمک های بلاعوض بین الملل و دلارهای آمریکایی که می بایست صرف عمران و آبادانی، زیرساخت ها، اشتغال و رفاه مردم شود، گرفتار آمدند، مردم افغانستان در چنبره نوعی از حکومت موسوم به «پری بندالیسم» که ظاهری شبه دمکراتیک دارد و انتخابات برگزار می کند اما تقلبی و در سیطره تبانی تعدادی از نخبگان به بازی گرفته شدند و یک فرصت تاریخی را از دست دادند.اشرف غنی در قامت رییس جمهور وعبدالله عبدالله به واقع نمایندگان مردم افغانستان وقبایل مختلف این کشور نبودند بلکه هر کدام به شگلی از دست نشانده های خود حمایت می کردند.
حکومتی با ویژگی تضادهای آشتی ناپذیر میان تعدادی از نخبگان که نه تنها به سرنوشت مردم، بلکه به خودشان نیز فکر نکردند و مردم ستمدیده افغانستان را به سمت دره ظلمتی بی انتها راهبر شدند و خود، ناجوانمردانه گریختند!
*پژوهشگر سیاسی اقتصادی
 
 
کد مطلب: 155445
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *