۲
جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۸:۰۳
خرید شب عید و هیاهوی سرسام آور خیابان ها

واجب است حتی اگر بنجل باشد

این شب عید هم برای خودش ماجرای عجیبی دارد؛ شب عید کاسب ها از اوایل اسفند شروع می‌شود و تا لحظه تحویل سال ادامه دارد. عجیب تر از شب عید، ماجرای خرید شب عید است. آنقدر عجیب که هیجانش مرا به بازار بزرگ تهران کشاند تا بی آنکه خریدی داشته باشم فقط برای تماشا بروم.
واجب است حتی اگر بنجل باشد
این شب عید هم برای خودش ماجرای عجیبی دارد؛ شب عید کاسب ها از اوایل اسفند شروع می‌شود و تا لحظه تحویل سال ادامه دارد. عجیب تر از شب عید، ماجرای خرید شب عید است. آنقدر عجیب که هیجانش مرا به بازار بزرگ تهران کشاند تا بی آنکه خریدی داشته باشم فقط برای تماشا بروم.
راحت ترین مسیر دسترسی به بازار بزرگ، مترو است. من هم همین روش را برای رفتن به بازار انتخاب کردم. اینکه مترو چه خبر بود بماند و اینکه مسافران ایستگاه پانزده خرداد با چه شرایطی سوار و با چه شرایطی پیاده شدند این هم بماند اما فاجعه زمانی بود که موقع خروج از مترو، پشت سیل جمعیت مانده بودم و مسیر چنان قفل شده بود که فکر می‌کردم هرگز نمی‌توانم از این ایستگاه بیرون بروم و هوای آزاد استشمام کنم .
اما سرانجام پس از مدت ها انتظار و نفس تنگی و حرکت لاکپشتی، پله های ایستگاه پانزده خرداد را بالا رفتم و چشمم به دیدن آسمان نه چندان پاک شهر روشن شد.
سیل جمعیت به صورت موج مکزیکی در حرکت بود و هر کجا هلت می دادند باید می رفتی؛ بی آنکه اراده تو نقشی در انتخاب مسیرت داشته باشد. به سختی خودم را از وسط جمعیت کنار کشیدم و کمی دور تر در گوشه ای ایستادم و سیل جمعیت را با دقت نگاه کردم. در وروی پاساژ رضا جایی برای عبور و مرور نداشت و چند مغازه ای که از بین جمعیت پیدا بود لبریز از مشتری های مستاصل بود و من مانده بودم این آدم های به شدت مشتاق در این شلوغی چطور می خواهند جنس مورد نظرشان را ببینند، چطور می خواهند انتخاب کنند و مهم تر از همه چطور می خواهند پرو کنند و اصلا جایی برای تکان دادن دستشان دارند که دست توی کیفشان کنند و پول دربیاورند و به مشتری بدهند؟

در این گیر و دار یک خانواده دو فرزند خردسالشان را آورده اند تا برایشان لباس شب عید بخرند. می پرسم: سخت نیست در این شلوغی؟ مادر بچه ها که هنوز وارد بازار نشده کلافه است، می‌گوید: چاره ای نداریم. بچه ها باید عید لباس نو داشته باشند. خودشان را آورده ایم که لباس ها کوچک و بزرگ نشود و سایز تنشان لباس بخریم...
او که حرف می‌زند من به موج مکزیکی جمعیت نگاه می کنم و با خودم فکر می کنم که چطور می خواهند وسط جمعیت برای بچه ها لباس پیدا کنند. آن هم سایز تنشان. هنوز از هم جدا نشده ایم که یکی از بچه ها مادرش را تکان می دهد و می گوید: "مامان گشنمه". اخم های مادر کلافه در هم فرو می‌رود و صدایش بلند می‌شود که هنوز نرسیده بهانه گیری هایت شروع شد؟ بعد دست بچه ها را می‌گیرد و داخل سیل جمعیت می‌رود و از نگاهم گم می‌شود.

حال و هوای شب عید

اگرچه این روزها خرید شب عید حال و هوای گذشته را ندارد اما از آن‌جا که خرید کردن یکی از علایق همیشگی خانم هاست، باز هم بازار خرید شب عید، داغ داغ است. بعضی ها انگار اگر تمام طول سال را هم خرید کنند این چند روز آخر را خرید نکنند، اموراتشان نمی گذرد. همین است که وقتی اسفند از راه می‌رسد، شهر در هیاهویی مثال‌زدنی فرو می‌رود. از نقش‌بستن کلمه حراج روی ویترین مغازه‌ها گرفته و مردانی که جلوی در مغازه‌ها ایستاده‌اند تا مشتری‌هایی که نایلون در دست، پشت ویترین مغازه‌ها ایستاده‌اند و انتخاب می‌کنند و بر سر قیمت با فروشنده چانه می‌زنند، همه‌چیز رنگ و بوی بهار با خود دارد.

باز هم بهار دارد پاورچین پاورچین سایه‌اش را بر ایران پهن می‌کند تا شور سفره هفت‌سین و گرفتن عیدی، بار دیگر در دل‌های کودکان ایرانی جوانه بزند. پیشترها همین که نام عید بر زبان می‌آمد، زنده‌شدن طبیعت جلوی چشم جان می‌گرفت و دید و بازدیدهای نورزوزی؛ اما سال‌هایی نه چندان اندک است که در ماه پایانی سال کهنه، خرید لباس حرف اول را می‌زند. تا آنجا که نوروز برای بسیاری از جوانان مترادف شده با داشتن لباس‌هایی به رنگ مد سال! همین است که این روزها خیابان‌های همه شهرهای کشور مملو از خانواده‌هایی است که برای خرید آمده‌اند. خانواده‌هایی که شاید نه با رنگ انتخابی جوان و نوجوانشان موافق باشند و نه با قیمت لباس‌ها. اما ملاحظات در ارتباط با فرزندان همیشه وجود داشته است...
در مرکز خرید غرب تهران
مهرانه یکسال است که ازدواج کرده. بازوی مرد جوانی را محکم چسبیده است. مرد مدام پاهایش را حرکت می‌دهد، انگار از راه رفتن و گشت‌زدن در پاساژ خسته شده است. مهرانه می‌گوید: «از فروشنده، رنگ سال رو پرسیدم و گفت: سبز مغز پسته ای! با اینکه از یه شلوار قهوه‌ای خوشم اومده بود اما چون امسال مد نیست نخریدم.» قیمت‌ها برای مهرانه مهم نیست: «تا پارسال که خونه پدرم بودم هرچی می‌خواستم اگرچه با تأخیر ولی برام مهیا بود. شوهرم هم با اینکه کارمنده ولی می‌دونه من چطور بزرگ شده‌ام، پس اعتراضی نمی‌کنه!»
سارینا و آرمیتا دوقلوهایی ۱۶ ساله‌اند. همه جمله‌ها را با هم شروع می‌کنند و بعد به نوبت یکی به خاطر دیگری سکوت می‌کند. با مادرشان آمده‌اند که خرید کنند. سارینا می‌گوید: «برای همه‌چی باید بجنگیم. مامان و بابا اصلا درک نمی‌کنن که الان دیگه مثل گذشته‌ها نیست. باورتون می‌شه ما هنوز آی‌پد نداریم؟» و آرمیتا ادامه می‌دهد: «لباسو که دیگه نگو مامانم روی همه‌چیزش نظر می‌ده. همه لباس‌ها هم به نظرش تنگ و کوتاهند.» خواهرش رشته کلام را از دست او می‌گیرد: «همون لباسایی که همه دوستامون می‌پوشن، از نظر مامان من مشکل داره…» مادرشان که تمام‌مدت لبخند می‌زند، تذکر می‌دهد: «دخترا آروم تر صحبت کنین!» راست می‌گوید قرار نیست که اهالی این مرکز خرید صحبت‌های آنها را بشنوند.

در تاکسی...
نغمه ۲۰ ساله و دانشجوی رشته مدیریت است. اما به گفته خودش حتی اتاقش را نمی‌تواند مدیریت کند. این را که می‌گوید غش‌غش می‌زند زیر خنده. «خرید شب عید… که از نون شب واجب‌تره! اصلا عید بدون لباس نو مگه می‌شه؟» از شرق تهران آمده به شمال شهر تا خرید کند. آن‌هم از یک مغازه خاص. می‌گوید: فروشنده‌اش خیلی بداخلاقه. اما مد روز اروپا هم توی مغازه‌اش پیدا می‌شه. اولش هم مثلا می‌گه این شلوار ۲۵۰ هزار تومنه اگه میخوای بخری بیارم ببینی و اگه ازش نخری عصبانی می‌شه. خب دفعه بعد که بری دیگه جنساشو بهت نشون نمی‌ده...
مهدی راننده تاکسی است. می‌گوید که همین امروز صبح از همسرش خواسته که امسال بچه‌ها را از خرید عید منصرف کند اما همسرش پاسخ داده حریف دختر کوچیکه نمی‌شوم! مهدی آه می‌کشد. سر درد دلش باز شده است: تازگی لباس خریدند. فکر کنم مهرماه بود. دختر کوچکم ۱۷ سالشه. وقتی می گه لباس می خوام دیگه به هیچ‌چی فکر نمی‌کنه...
تب تند مد
تب مد از آن تب‌هایی است که سالهای سال است ایرانی‌ها را دربر گرفته است. تبی که مُهر تاییدی است بر اعتقاد آن دسته از جامعه‌شناسانی که معتقدند مصرف‌گرایی در جامعه ایرانی سر به فلک می‌زند. با نزدیک شدن عید، ما ایرانی‌ها در دو جهت تلاش می‌کنیم. یکی خانه‌تکانی است که بعد از یک سال به فکر زیر و رو کردن خانه و پاک کردن شیشه و شستن پرده و قالی می‌افتیم و دیگر اینکه نیازمندی‌ها و سور و سات نوروز، از آجیل و شیرینی تا لباس عید را تهیه می‌کنیم. از نگاه رفتارشناسی وقتی به رغم نرخ بالای تورم و مشکلات اقتصادی، مغازه‌ها و پاساژها مدام پر و خالی می‌شوند تا لباس‌های مد روز خریداری شود، این پرسش مطرح می‌شود که آیا خرید عید آن هم بر اساس مد روز یک ضرورت فردی یا اجتماعی است؟

چه عیبی دارد سال نو را با لباس نو شروع کنیم حتی اگر این لباس نو، یک جفت جوراب باشد؟ به شرط آنکه زیاده‌خواهی و تشریفات را کنار بگذاریم و از چشم و هم‌چشمی و رقابت‌های منفی خودداری کنیم. به جای اینکه همسر یا والدین خود را تحت فشار بگذاریم تا قرض کرده و برای ما لباس تهیه کنند، توان مالی آن‌ها را در نظر بگیریم.

نکته دیگر این است که زیبایی‌طلبی و زیبایی‌جویی اساسا در فطرت بانوان نهاده شده اما این زیبایی‌جویی تا آنجا مفید است که به افراط در خرید برند و مدگرایی تبدیل نشود. بسیار دیده شده است که عده‌ای فرصت‌طلب اقلام بنجل خود را به نام برندی خاص به خریداران انداخته‌اند. عده‌ای به خاطر فخرفروشی و مسابقات برندگرایی هر لباس و کفش و کیفی را به نام برند اصلی می‌خرند و پول خود را دور می‌ریزند. برندگرایی در حقیقت یک رفتار مناسب اقتصادی بوده و به معنای تهیه لوازم ضروری از تولیدکنندگان یا فروشندگان اصلی که هم دوام آن بیشتر است و هم دارای قیمت مناسبی است اما در کشورهایی مانند ایران برندهای تقلبی با چند برابر قیمت به فروش می‌رسد و با توجیه اینکه مد است، مورد توجه جوانان قرار می‌گیرد.

قصور بیشتری متوجه طراحان لباس در کشور است. آنها در سی سال گذشته نتوانسته‌اند لباس یا مانتویی را عرضه کنند که با ارزش‌های جامعه ما متناسب باشد و هم با سلیقه جوانان بخواند و زیبایی و ظرافت داشته باشد. مگر لباس‌های سنتی ما چه اشکالی دارد که نمی‌توان از آن‌ها الهام گرفت؟ نمایشگاه‌هایی برگزار می‌شود اما بسیار دیر برای این مسئله اقدام شد. ژاپنی‌ها به رغم این همه پیشرفت هنوز در مراسم رسمی و عروس‌ها و مهمانی‌های خود کیمونو بر تن می‌کنند و با افتخار آن را لباس سنتی خود می‌خوانند.

این روزهای پر هیاهو

روزها و شبهای انتهایی اسفند ماه هر سال رنگ و بویی دیگر دارد. این روزها اگرچه ظاهرا در فصل زمستان قراردارد اما عملا دارای فضایی بهاری است و خانواده های ایرانی به سنت هر ساله در تدارک برنامه های عید نوروز هستند. مردم با خرید لباس و حتی وسایل نو، به نحوی گرد وغبار از وسایل کهنه می زدایند و به استقبال بهار و فصل نو می روند. خیابان های شهرها پر ترافیک تر از همیشه و مملو از آدمهایی است که به دنبال پیدا کردن کیف و کفش و لباس هستند. ماهی های قرمز در سطل ها، آکواریم ها و ظرف های شیشه ای، کاسه های لبریز از سمنو، سنبل، نرگس، لاله و سبزه های نو رسته همه و همه حال و هوای شهر را تغییر داده اند. اما گرانی و ترافیک شدید مانع از عیش کامل مردم در روزهای پایانی سال است.
یکی از مهم ترین ویژگی های این ایام ولعی سیری ناپذیر برای خرید است. همین روزهاست که جیب‌ها خالی می‌شود و دستها پر از بسته‌های خرید و البته در این میان اندکی تخفیف شادی ما را هنگام خرید صد چندان می‌کند.
اگرچه این سنت اجتماعی اصالتا دارای نکات مثبت فراوانی است اما متاسفانه دچار آسیبهای جدی در حوزه اجتماعی شده است.

چشم و هم چشمی در خرید

الگوی غلط مصرف در بعضی از خانواده ها، چشم وهم چشمی، حساسیت‌های بی‌مورد و تربیت های غلط مواردی است که در خرید کردنهای شب عید به خوبی نمود پیدا می کند.
در واقع با هر چه بیشتر مصرفی شدن جوامع شهری ما، نیازهای اولیه که توسط افراد تشخیص داده می شوند جای خود را به نیازهای ثانویه داده و این نیازها اکثرا بر مبنای چشم و هم چشمی های نادرست میان خانواده ها شکل می گیرد. رقابتهای نادرست بر سر خرید وسایل منزل، لباس و کیف و کفش از مهم ترین جنبه های الگوی نادرست مصرف است. اگرچه طبقات متوسط و پایین ایرانی از بضاعت مالی و اقتصادی کافی برای خریدهای آنچنانی و سنگین برخوردار نیستند اما فضای غلط چشم و هم چشمی باعث می شود این نکته مهم فراموش شده و خانواده ها و افراد به صورت لجام گسیخته به خریدهایی بپردازند که عملا به آن نیاز چندانی ندارند.

تبلیغات کاذب

این روزها همه ما زیر بمباران تبلیغات تجاری هستیم. تلویزیون، بیلبوردها، روزنامه ها و حتی تراکتها در پیاده روها ما را به خرید هرچه بیشتر در شب عید دعوت می کند.
الگوی تحمیلی تبلیغات، فرد را به صورت ناخودآگاه مجاب می‌کند به اینکه به وسایل و اقلام مختلف نیازمند است؛ درحالیکه این نیاز، فقط یک نیاز کاذب است. یکی از مشکلات جامعه امروز تبلیغ و تشویق به خرید کالاهای متنوع و گرانقیمت در رسانه‌های مختلف است در حالی که در کنار چنین تبلیغاتی ارائه فرهنگ خرید مناسب و الگوهای صحیح مصرف است و باید توجه داشت تسخیر ذهن افراد با تبلیغات متعدد و متقاعد کردن آنها برای خرید‌های غیرضروری در طولانی‌مدت تبعات مختلفی را در پی خواهد داشت که به نفع سلامت روان و اقتصاد جامعه نخواهد بود.

خرید برای خودنمایی

در برخی افراد خرید کردن راهکاری برای خودنمایی است، این افراد تصور می‌کنند خرید اجناس غیرضروری و ولخرجی، خودکم بینی و کاهش اعتماد به نفس را در آنها برطرف می‌کند. خریدن لباسهای گرانقیمت، کیف ها و کفشهای با برندهای مختلف و حتی لوازم غیر لازم برای خانه، زمینه ای است که این افراد گمان کنند به حدی از آرامش و سکون روانی رسیده اند.
این در حالی است که صرف بخشی از درآمد ماهانه به خریدهای غیرضروری نه تنها مشکل اینگونه افراد را حل نخواهد کرد، بلکه با به وجود آوردن احساس یأس و ندامت از خرید این مشکلات تشدید خواهد شد.

و اما بعد...

خرید کردن یکی از ابزار ضروری در تأمین نیازهای اولیه مانند خوراک و پوشاک و ارضای نیازهای روانی مانند تنوع‌طلبی، جلب توجه اطرافیان، افزایش اعتماد به نفس یا کاهش اضطراب است و توجه به الگوهای صحیح‌ خرید و مصرف یکی از مهمترین معیارهای برخورداری از بهداشت روانی و زندگی سالم است. خرید شب عید دارای نکات مثبت و کارکردهای مثبتی در حوزه اجتماع است. مثلا خرید دسته‌جمعی اعضای خانواده یکی از اثرات مثبت این پدیده است. هنگامی که اعضای خانواده با یکدیگر به خرید می‌روند افراد بیشتر به سلایق یکدیگر پی برده و مهرورزی و همدلی میان آنها افزایش پیدا می‌کند. اما در مقابل این نکات مثبت نکات منفی مانند چشم و هم چشمی و رقابتهای ناسالم، خرید بر اساس تبلیغات و خرید برای خودنمایی از مهم ترین آسیبهایی است که کارکردهای مثبت اجتماعی خرید شب عید را تهدید می کند.
گزارش : مرجان حاجی حسنی/مردم سالاری
کد مطلب: 67446
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *