۰
سه شنبه ۲۸ شهريور ۱۴۰۲ ساعت ۰۸:۳۰

از هرکس که به اهداف تشکل‌های کارگری نزدیک باشد در انتخابات حمایت می‌کنیم

علیرضا محجوب گفت: تا در جریان ثبت نام و کمک به نامزدها احزاب قوّت پیدا نکنند، حتی ظاهر تقلیدی حزب را نیز در ایران نخواهیم داشت.
از هرکس که به اهداف تشکل‌های کارگری نزدیک باشد در انتخابات حمایت می‌کنیم

به گزارش مردم سالاری آنلاین، انتخابات مجلس شورای اسلامی دورِ دوازدهم این بار برای جامعه‌ی کارگری و بازنشستگان اهمیت ویژه‌تری در قیاس با دوره‌های قبل دارد. انبوهِ مطالبات بر زمین‌مانده که مجلسی‌ها با آن مواجه هستند اما تعداد کمی از نمایندگان مجلس پیگیر این مجموعه مطالبات جامعه کارگری و بازنشستگی هستند، حاکی از آن است که این نهاد نیازمند تحول است. در این زمینه با علیرضا محجوب (دبیرکل خانه کارگر) که خود نماینده‌ی مردم تهران در ادوار مختلف مجلس بوده است، به گفتگو نشستیم تا به اهمیت این نهاد برای کارگران بپردازیم. متن این گفتگو را در ادامه می‌خوانید:

 تا چه میزان مجالس فعلی پس از انقلاب اسلامی را در جهت مطالبه‌گری با حضور نمایندگان همه اصناف و اقشار و جریانات ارزیابی می‌کنید؟

ما بحثی را با در رابطه با مجلس در همه ادوار مطرح کردیم و این بحث به سمع و نظر هر دو جریان اصلاح‌طلبی و اصولگرایی رسیده است. از نظر ما هر دوی این جریان اصلاح‌طلبی و اصولگرایی فعلی در عمل طرفدار ایجاد یک نوع «مجلس اعیان» هستند. مشخصه اولیه ممیزه برای آن‌ها میان مردم عادی که حق انتخاب شدن دارند با کسانی که آن‌ها لایق حضور در مجلس می‌دانند، بحث «سواد» است.

وقتی خواندن و نوشتن و سواد در این سطح برای حق اظهارنظر کافی است، و بنای ما این است که مردم و نمایندگان مستقیم آن‌ها اظهارنظر بکنند، مشروط کردن حضور در مجلس به مدارکی که تنها ۱۵ درصد از مردم دارای آن هستند و اگر رای دهندگان ملاک باشند، کمتر از ۵ درصد جامعه است، کاری برخلاف حق عمومی انتخاب شدن و انتخاب کردن است. آیا می‌شود برای اداره‌ی ۱۰۰ درصد جامعه تنها از میان ۵ درصد مردم کشور، افرادی را انتخاب کرد؟ آیا به چنان مجلسی می‌توان مجلسِ عمومِ مردم گفت؟ آیا آن مجلس می‌تواند مجلس کارگران و کشاورزان باشد؟ مردم باید به مدرک تحصیلی رای بدهند یا درجه شناخت، فهم و درک افراد؟ به قدرت اداری و انتقادگری و اصلاح‌گری افراد باید رای بدهند یا آن درجه‌ای که در اسناد تحصیلی فرد آمده است؟

ما در بررسی صلاحیت‌ها باید به حداقل‌ها اکتفا کنیم و نه حداکثرهای گزینشی!

لذا اگر از ما می‌پرسید که «آیا این مجلس خوب است و نقصان دارد یا خیر؟» سوال متقابل اولیه ما از شما این خواهد بود که «اول بگویید این مجلس، یک مجلس خواص است یا یک مجلس مردم است؟» ما بر این باوریم که مجلس اعیان فعلا در قدرت است و جای مجلس اعیان با مجلس عوام باید عوض شود. در مجلس مردم، جریان انتخابات به سرعت قدرت را جابه‌جا می‌کند و فردی مانند بنده نمی‌تواند چند دوره به صورت متمادی پشت هم شانس گرفتن کرسی را داشته باشد. مگر اینکه موردی استثنایی باشد. مواردی مثل سه دور، چهار دور، یا پنج دوره نماینده مجلس بودن بسیار باید نادر باشد.

می‌خواهم این نکته را یادآوری کنم که بنده به عنوان نماینده کارگران در مجلس، اگر چند دوره در مجلس راه یافتم به این دلیل بوده است که خصوصیت ثبات در حضور به دلیل‌ عدم ورود عموم مردم به مجلس غلبه داشته است. در زمانی که بنده برای اولین بار وارد مجلس شدم، شرط فوق لیسانس و اصلا مدارک تحصیلی بالا شرط نبود وگرنه در آن مقطع اصلاً نمی‌توانستم نامزد انتخابات شوم!

کسانی که بحث مدرک در حوزه انتخابات را مطرح کردند ابتدا دیدند که در حوزه اداری و دیوانی کشور ما بسیاری از افراد دیپلمه را داریم. آن وقت برای محدود کردن ورود افراد گفتند که حداقل مدرک باید فوق لیسانس باشد. این ادعای نادرست که ما در مجلس بارها علیه آن استدلال کردیم را کسانی درآوردند که خود صاحبان همان مدارک بودند. معنای اشرافیت در مجلس ثروت نیست، بلکه همان برگزیدگی و نخبگی است. این مسئله از همان دوران آقای خاتمی آغاز شد و در مجلس ششم به اوج رسید.

در ایران برخلاف آمریکا، انگلیس و فرانسه و. . مجلس اعیان حذف شد زیرا جنبش مشروطه ما بسیار پرقدرت و نوپاتر بود اما آن اشراف و اعیان هر از چندگاهی با قدرت به صحنه بازگشتند و در صفوف مجلس عوام شرکت کردند. اکنون نیز صرف‌نظر از جایگاه اقتصادی، اعیان هستند که مجلس را گرفتند و این درحالی است که مجلس باید جایگاه همه مردم و کل جامعه اعم از عوام و خواص باشد.

ما در بررسی صلاحیت‌ها باید به حداقل‌ها اکتفا کنیم و نه حداکثرهای گزینشی! البته بنده در مورد همین بررسی‌ها نیز با استناد به قانون اساسی تردیدهایی دارم. مراد کسانی که در مشروح مذاکرات قانون اساسی درباره صلاحیت افراد صحبت کردند، داشتن سواد خواندن و نوشتن بود. درحالی که خود مجلس خبرگانی که آن قانون اساسی را نوشت، خود همگی از نخبگان و تحصیل‌کردگان بودند. همه آن‌ها یا آیت‌الله‌ها و علمای بزرگی بودند که جدا از سواد حوزوی، بعضا سواد کلاسیک و معلومات روز بالایی نیز داشتند. همه آن‌ها بر این اتفاق بودند که در مجلس مردم، همه باید باشند و هرکس حق انتخاب کردن دارد، خود نیز پیشاپیش حق انتخاب شدن هم دارد.

در این زمینه ضوابط و شرایط انتخاب چه می‌شود؟ آیا نباید فیلتر یا ضابطه‌ای تعداد انتخاب شوندگان را مدیریت و کنترل کند؟

این انتخاب تحت شرایط، ضوابط و اصولی است. ما منکر این نیستیم که باید بر انتخاب‌ها نظارت صورت بگیرد اما این ضوابط باید نزدیک‌ترین ضوابط و حداقلی‌ترین باشد و نه دورترین افق‌های ضوابط و حداکثری‌ترین آن‌ها!

واقعیت این است که آریستوکراسی کارکردهایی داشته است اما در طول تاریخ جای آن آریستوکراسی را «احزاب» در جهان به خود اختصاص دادند. احزاب، نخبه‌پروری را در عالم سیاست مدرن انجام می‌دهند. این نخبه‌پروری از میان قاطبه و عموم مردم انجام می‌شود و خودش فیلتری در فیلترهای دیگر نیست. اگر نخبه‌پروری احزاب تنها از ثروت‌مندان باشد، آن حزب، دیگر حزبی اجتماعی نیست و حزب ثروتمندان است. اگر نخبه‌پروری و کادرسازی حزب از میان تحصیلکردگان و اهالی آکادمی باشد، آن حزب به حزب دانشگاهیان فروکاسته خواهد شد. ممکن است این احزاب غیراجتماعی و غیرعمومی گاهی هم رای بیاورند، ولی هرگز حزب برگزیدگان نمی‌تواند حزب حاکم باشد؛ زیرا بدون مشارکت اجتماعی نمی‌توان یک حزب استاندارد داشت.

اکنون اصل موضوع این است که بپرسیم «چه کسی حق انتخاب شدن دارد؟». پاسخ ما این است: عموم مردم! یعنی همان کسانی حق انتخاب کردن را دارند. لذا نباید دایره انتخاب ما ۵ درصد باشد. سوال ما این است که مگر خود مردم عقل ندارند که بدانند سواد می‌تواند در انتخاب‌شان موثر باشد یا خیر؟ لذا اگر جامعه‌ای به این نتیجه رسیده باشد که افراد دارای مدرک بالاتر کارآمدتر هستند، خودش بدون فیلترهای موجود در ثبت نام، افراد دارای مدارک بالاتر را انتخاب می‌کند.

میل جامعه ما نیز به نخبگی است، اما اگر جامعه از نخبگان و صاحبان مدارک خسته شد، بازهم باید مجبور باشد که به همان افراد پیشین رای که نخبه تعریف می‌شوند، رای بدهند؟ مشکل ما این است که آیا ما مجبوریم تنها در میان گزینه‌ها به مجلس اصولگرا و اصلاح طلب رای بدهیم؟ ما چون نخبه‌گرا هستیم، نمی‌توانیم دردی را دوا کنیم. دوای درد مشکلات مردم داشتن مجلسی از جنس خودشان برای حل مشکلات خودشان است. اگر گروه‌های سیاسی اصولگرا و اصلاح‌طلب و اعتدالگرا و… بر نخبگی خود و مجلس نخبگانی خود اصرار دارند، بروند تلاش کنند تا یک مجلس سنا یا نخبگان و اعیان ایجاد شود!

ما نمی‌گوییم کسانی که اکنون انتخاب شدند، نماینده مردم نیستند و خدای ناکرده قصد توهین نداریم. متعرض هیچ شخص و گروهی نیز نیستیم اما این آسیب که مجلس نماینده همه مردم نباشد، اتفاقا در مجلس ششم شروع شد که داعیه اصلاح‌طلبی نیز داشت. رئیس مجلس وقت و بسیاری از نمایندگان اثرگذار آن دوره را فرد به فرد نشاندیم و با آن‌ها در این رابطه صحبت کردبم. ما حتی در صحن مجلس با نخبه‌گرایی‌ها در انتخاب نمایندگان مخالفت کردیم. خلاصه بسیاری از نکاتی که اکنون می‌گوییم در مجلس شورای اسلامی و نطق‌های میانی آن باتوجه به وقت اندک ۵ و ۱۰ دقیقه بیان شد اما متاسفانه توجهی به آن‌ها نشد.

چه در مجلس باشم و چه نباشم این را فریاد خواهم زد که ما حکومت و مجلس خواص نمی‌خواهیم. اگر در مجلس نباشم، این سخن را صریح‌تر و بلندتر هم خواهم گفت.

این درحالی بود که چند تن از آن نخبه‌گرایان؛ مدرک فوق دیپلم و لیسانس خود را نیز در کنار من و در کرسی‌های مجلس و در حین دوره وکالت خود گرفتند و این مسئله باعث شد در بسیاری از پست‌ها تحصیل در حین خدمت ممنوع شود. بسیاری دیدند که آرزویشان برای آنکه حکومت و قدرت ازآنِ برگزیدگان و نخبگان باشد، از طریق خودشان تحصیل شده و با محدود کردن جمعی از طریق شرط مدرک تحصیلی، محقق خواهد شد. کسی در این میان به آنان معترض نشد که بگوید ما بنا بر تجربه تاریخی و فلسفه وجودی مجلس، نیازمند یک مجلس عوام در برابر مجلس برگزیدگان هستیم. میان این دو نوع مجلس زمین تا آسمان فاصله وجود دارد.

وانگهی با شرایط موجود شانس اینکه یک مجموعه یکپارچه کارگری به مجلس بفرستیم را نداریم. اگر شانس ما را یاری کند، کارگرانی را به مجلس می‌فرستیم که طبقه میانی کارگران محسوب می‌شوند. به نوعی ما نخبگان کارگری و کارگران یقه سفید را ناگزیر به مجلس می‌فرستیم. اصطلاحاً لباس این کارگران آبی است اما یقه آنان سفید است. آن‌ها افرادی مدیر، تکنوکرات و فنی و آگاه باید باشند. ما می‌دانیم که «جمهور» به معنای مردم است و جمهور مساوی ۵ درصد نیست. جمهور حکومت اکثریت است و نمی‌توان یک اقلیت را انتخاب کرد که بر مردم حکومت کنند. اگر ما مسیر جمهور مردم و انتخاب از میان کل آن ۱۰۰ درصد مردم را انتخاب کرده بودیم، امروزه بسیاری از چالش‌های موجود را نداشتیم.

چه کسی تضمین می‌کند که یک کشاورز کُرد یا یک کارگر تُرک یا دامدار لُر -که آن مدارک بالای مدعیان در شهرهای بزرگی مثل تهران و اصفهان را ندارند- درک کمتری از نامزدهای رنگارنگی دارند که مدارک بالا را در جیب خود قرار دادند؟ مجلس باید پاسدار منافع اکثریت جامعه باشد. مجلسی که صرفا از میان طبقه مدیران و دانشگاهیان است، با آنکه محترم است اما به‌نظر من مجلس «مردم» نخواهد بود. آرمان کشته شده ما این است که قدرت را به جمهور مردم بازگردانیم.

در فرصتی که صداوسیما اخیرا برای من ایجاد کرد نیز بخشی از این مطالب را بسیار مختصرتر و خلاصه‌تر گفتم. من چه در مجلس باشم و چه نباشم این را فریاد خواهم زد که ما حکومت و مجلس خواص نمی‌خواهیم. اگر در مجلس نباشم، این سخن را صریح‌تر و بلندتر هم خواهم گفت. امام خمینی (ره) در وصیت‌نامه خود سفارش کرد که مجلسی از مستضعفین و برای مستضعفین باید تشکیل شود. در این میان آیا مدرک فوق لیسانس مشخصه‌ی مستضعفین است؟! خیلی‌ها در مجلس فراکسیون تشکیل دادند و یکی گفت من خط امام هستم و دیگری گفت من خط امام و رهبری و بسیار خط امامی‌تر هستم؛ اما سوال ما این است که خط امام تشکیل مجلس خواص برای ۵ درصد جمعیت کشور بود؟

به نظر من؛ آن‌هایی که دست به قلم بوده و رسانه و قلم و بوق و ابزار تبلیغاتی داشتند، در مواقع حساس با این جریانات خواص و نخبگی هم داستان و هم دست شدند. متاسفانه باید اذعان کرد برخی نیز از ثروتمندان پول گرفتند تا صدای آن‌ها باشند و برخی دیگر صرفا مجذوب تفکر آن‌ها شدند؛ اما در عمل این دو فرقی با هم نمی‌کند. بعضی‌ها داشتن تشکل ولو داشتن تشکل کارگری را مصداق اشرافیت معرفی کردند. به همین دلیل شما جریده‌ها و نشریات و رسانه‌هایی را می‌بینید که شب و روز علیه ما می‌نویسند و به تشکل کارگری فحاشی می‌کنند اما یک خط علیه آن اشرافیت نمی‌نویسند. بعد برای آنکه آدرس را گم کنند، اتهام می‌زنند که خانه کارگر مثلاً امکانات نجومی دارد. اگر حس می‌کنند دو میلیون عضو خانه کارگر که حق عضویت پرداخت می‌کنند، همگی باید روی هم کمتر از یک اقلیت بسیار کوچک‌تر دارایی داشته باشند، اشتباه می‌کنید. بنابراین اشرافیت گاهی فرافکنی می‌کند؛ یعنی نه تنها ادعا می‌کند که اشرافیت نیست، بلکه دیگران را نیز متهم به اشرافیت می‌کند.

چه امکانی وجود دارد که نمایندگان آن اکثریت مردم و آن بخش کارگری و زحمتکش جامعه که دسترسی به منابع مالی عظیم برای تبلیغات در دست ندارد، در چنین انتخاباتی وارد مجلس شود؟

آنچه شما می‌گویید نقطه آرمانی ماست. ما هنوز به این نقطه آرمانی نرسیدیم. ما می‌گوییم ابتدا برای آنچه شما می‌گویید «حزب» لازم است و انتخابات باید حزبی باشد. فرض کنید احزابی مثل حزب کشاورزان، حزب کارگران یا سایر تشکل‌های سیاسی و صنفی، باید شرایط یک حکومت دسته‌جمعی را فراهم کنند. وجود نهادی مانند مجلس به این معناست که حکومت فردی نیست و حکومت دسته‌جمعی است. لذا ما می‌گوییم جمهوری اسلامی به عنوان یک نوع حکومت وسایل چنین پروژه‌ای را فراهم آورده است. منتهی متاسفانه این زیرساخت‌های مردم‌سالاری در ایران همیشه زیر هجوم قرار داشتند و دارند. شوربختانه این اتفاق نیز گاهی به اتکای رای مردم رخ می‌دهد. ما روسای جمهوری داشتیم را که صراحتاً به احزاب حمله می‌کردند. از شخص ابوالحسن بنی‌صدر که فراوان به احزاب و گروه‌ها و در راس آن حزب جمهوری اسلامی حمله کرد تا برخی از روسای جمهور دیگر که جملگی با احزاب مسئله داشتند. این درحالی است که کرامت مجلس با کرامت احزاب تامین می‌شود. بالندگی مجلس را احزاب باید تامین کنند و اتاق فکر مجلس، همان احزاب است. اینکه مجلس می‌گوید مرکز پژوهش‌ها تشکیل می‌دهیم و این مرکز اتاق فکر ماست، اتفاق بدی نیست، اما اتاق فکر درباره رفتار خود مجلس باید در احزاب باشد.

رهبر معظم انقلاب در همین شرایط بارها این را خصوصی و عمومی تذکر دادند که باید احزاب پا بگیرند. اما نخبه‌گرایی و اشرافیتی که پشت صحنه جریانات سیاسی پناه گرفته مخالف این است. برخی به اسم اینکه در مجلس رفتار حزبی خواهند داشت وارد مجلس می‌شوند و کار دیگری می‌کنند. اکنون چهار دوره است که برخی تمایل دارند انتخابات را استانی کنند. صریح می‌گویم که انتخابات استانی کلیدواژه‌ای در جهت اشرافی‌تر ساختن مجلس است. ما می‌گفتیم این به زیان مردم است و امکان‌پذیر هم نیست. انتخابات و حوزه‌های انتخابیه تا جای ممکن باید کوچک شود تا حضور مردم موثرتر شود.

ما امروزه حتی ظاهر تقلیدی حزب (به‌عنوان یک نهاد تربیت سیاسی و حامی افراد در جهت حضور سیاسی) را هم در ایران نمی‌بینیم؛ چه برسد به اینکه بتوانیم باطن تحزب را در کشور حس کنیم! همانطور که بدون احزاب اداره مجلس ناممکن است، اداره کشور نیز بدون احزاب ناممکن است. تا در جریان ثبت‌نام و کمک به نامزدها احزاب قوّت پیدا نکنند، حتی ظاهر تقلیدی حزب را نیز در ایران نخواهیم داشت. بنیاد انتخابات باید از حزب شروع شود و نه از ادارات دولتی! حتی در آمریکا که بدترین نوع الیگارشی و انحصار قدرت به مدت حدود سه قرن در دست دو حزب متمول است که مورد انتقاد ماست، باوجود نمایشی بودن انتخابات و رقابت سرمایه‌داران عظیم که میدان‌داران اصلی هستند، با این حال در ظاهر رقابت‌های انتخاباتی از درون احزاب شروع می‌شود. حزب راه خروجی ما از بن‌بست است. حتی موریس دوروژه که یکی از بهترین کتاب‌ها را در آموزش علم سیاست دارد، در کتاب خود تاکید دارد که بستر اصلی مجالس در احزاب بوده است.

در خود فرانسه نیز که اولین کشوری است که مجلس به‌صورت عام تاسیس شد، اولین احزاب خلق شدند. مفاهیمی مثل «چپ»، «راست» و «میانه‌رو» پس از تاسیس مجلس در فرانسه‌ی بعد از انقلاب کبیر ایجاد شد و به مثابه حزب درون مجلس معنا و مفهوم یافت. فراکسیون‌های درون مجلس هم باید در درون مجلس خط بگیرند و نباید از خارج مجلس هدایت شوند. احزاب باید حامل فکر باشند و افکار نمایندگان در احزاب پالایش شود و در قالب قانون، موافقت، مخالفت، طرح، لایحه و. . و دیگر واکنش‌ها در عرصه مجلس بروز و ظهور پیدا کنند.

به این اعتبار ما معتقدیم مسیر تنفسی مجلس فعلی، مسیر تنفسی نادرستی است. مجلس سخت نفس می‌کشد و سخت می‌تواند با توده جامعه ارتباط برقرار کرده و منافع آن‌ها را تامین کند. بنظر می‌رسد فاصله آنچه در مخیّله نمایندگان مجلس می‌گذرد با آنچه در ذهن جامعه و توده مردم است، زیاد شده و برای کاهش این فاصله بایستی به همان شعار «هرکس حق انتخاب کردن دارد، حق انتخاب شدن هم دارد» رجوع کرد. اگر اهالی مجلس چنین چیزی را نمی‌پسندند، باید با همان ۵ درصد افراد خاص تحصیل‌کرده مجلس فوق لیسانسه‌ها و دکترها و علمای برجسته را تشکیل دهند و انتخابات و مجلس خود را هم در یکی از دانشگاه‌ها برگزار کنند! در آن صورت نیاز به این همه هزینه هم نیست!

این درحالی است که ما در ابتدا قرار بود سبک مدیریت دانشگاه را هم حوزوی کنیم؛ یعنی هرکس بتواند وارد شود و با تحصیل بالاتر برود. اما اکنون کار به جایی رسیده که می‌گوییم فلان مدرک و درجه حوزوی معادل فلان مدرک رسمی دانشگاهی است! این به آن معناست که در مدرک زدگی حتی به حوزه نیز رحم نکرده‌ایم!

لذا سازوکارهای این باور که «مجلس نهاد حکومت دسته‌جمعی است» و حکومت دسته‌جمعی از طریق حزب معنا پیدا می‌کند، و «انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان باید از یک جنس باشند»، می‌تواند سازوکار حکمرانی ما را اصلاح کند. ما به عنوان خانه کارگر و یک تشکل کارگری می‌خواهیم قدرت را به مردم بسپاریم و طرفدار همین معانی هستیم. هرکس طرفدار این معناست، پشت این پرچم می‌تواند جمع شود.

 در شرایطی که احزاب خوب کار نمی‌کنند وظایف آن‌ها را نهادهای دیگر می‌توانند بازی کنند؟

احزاب خوب کار نمی‌کنند؟ احزاب در ایران وجود ندارند که بخواهند خوب هم کار کنند! احزاب اکنون ثبتی و اسمی هستند. سیستم تبلیغاتی و کارایی آن‌ها باید کاملا عوض شود. زمین سیاست با زمین تئاتر و سینما و ورزشگاه متفاوت است…

 منظور ما هم دقیقا همین است. در شرایطی که احزاب کارایی حزبی خود را ندارند، آیا نمی‌توان همانطور که گاهی در کشورهای توسعه یافته هم تجربه شده، اصناف و گروه‌های تشکلی مدنی و کارگری نقش آن‌ها را ایفا کنند؟ همانطور که در ابتدای قرن نوزدهم انگلستان کارگران مشاهده کردند که در قدرت صدایی ندارند و با ایجاد جنبش چارتیستی پای خود را به نهاد قدرت باز کردند…

ما با این نگاه نیز مخالف هستیم. اینکه کار حزب را سایر تشکل‌ها انجام بدهند در عمل غیرممکن است. حزب هسته اصلی کار سیاسی و هسته نهادها و تشکل‌ها است. اگر بنابر ضرورت در شرایطی نهاد یا تشکل مردمی و صنفی کار حزب را کرده، باز هم این درست نیست. حکومت جمعی ابتدا باید تضمین شود و تضمین آن در گروی قوت و قدرت احزاب است. تشکل‌های صنفی مثل تشکل خانه کارگر نمی‌تواند تضمین‌کننده حکومت دسته‌جمعی باشد.

برای مثال اگر حزبی هم تشکیل شود و عنوان آن «حزب کارگران» باشد، باز هم ناچار باید فراگیر باشد و همه را شریک کند. بنابراین ما تنها بخشی از جامعه را می‌توانیم پوشش دهیم. بقیه جریانات صنفی و سایر تشکل‌ها و دیگر گروه‌ها و طبقات جامعه هم همین مسئله را دارند. جریانات دانشجویی، جریانات اصناف بازار، کارگری و حتی جریانات کارمندی و معلمین در گذشته نقش سیاسی داشتند اما این نقش‌ها به مرور کم‌فروغ و زودگذر شده است.

کشوری که می‌خواهد رو به توسعه حرکت کند، باید تشکل‌های پایدار داشته باشد. همانطور که در بحث مجلس گفتیم که باید چرخش منتخبین و گردش نمایندگان داشته باشیم، در این زمینه نیز معتقدیم که تشکل‌ها باید نقش پایدار داشته باشند. ما طرفدار آنارشیسم نیستیم که بگوییم هر چند نفر که تمایل داشتند بیایند دور هم حزب یا تشکل یا صنف تشکیل دهند. ما طرفدار اینکه هرکس بیاید و چند روزی شعار دهد و در آخر هیچ کاری مشاهده نشود نیستیم. این خود رادیکالیسم و آنارشیسم است و از نظر ما مردود و بی‌نتیجه خواهد بود. ما از تشکل‌ها، احزاب و حکومت‌های پایدار دفاع می‌کنیم.

برای آنکه جوشش از کف جامعه به بالا بیاید و این جوشش اثربخش باشد، باید چرخش قدرت رخ دهد. در کشوری که تغییرات احوال جمعیتی بالا دارد و سالمندان درحال برابر شدن با متولدین می‌شوند، باید در مجلس شاهد حفظ جوانان باشیم. در ابتدای انقلاب که جمعیت بسیار جوان‌تر بود، حداقل سن ورود به مجلس ۲۸ سال بود و بعدا که جوان‌تر شد، به ۳۰ سال رسید و حتی صحبت از ۳۵ سال شدن کف سن ورود به مجلس را نیز شاهد بودیم. درحالی که طبیعتا جامعه جوان‌تر باید به نمایندگان جوان‌تر تمایل داشته باشند.

ممکن است بگویند این نمایندگان بی‌تجربه، جوان و با مدارک تحصیلاتی نه چندان بالا چه کارکردی دارند؟ پاسخ ما این است که ما نباید به جای مردم تصمیم بگیریم. برخی خود را از انتخاب کنندگان خیلی عاقل‌تر می‌بینند که اشتباه می‌کنند. مگر در این سال‌ها ما گردانندگان مجلس و قدرت اشتباه نکردیم؟ مگر در این سیستم که تصور می‌کردیم همه چیز را آنطور که می‌خواهیم ترسیم می‌کنیم، براساس طرح‌های ما همه چیز شکل گرفت؟ پس اگر ما حق اشتباه کردن داریم، مردم هم حق اشتباه کردن دارند. ما حق انتخاب کردن به غلط یا به درست را داریم و مردم هم حق انتخاب کردن دارند. ما نمی‌گوییم حتما هر انتخاب مردمی خوب است، بحث ما این است که صاحب حق همان مردم هستند. اجازه دهیم اگر اشتباه هم کردند از طریق احزاب خود را تصحیح کنند!

احزاب کانون هدایت‌گر تصمیمات پس از سنجش اشتباهات و نقاط ضعف و قوت هستند. ما هیچ نهاد اقتصادی، صنفی، مدنی، نظامی و. . را نباید جایگزین حزب کنیم. کارکرد حزب چیز دیگری است هرچند این نهادها به احزاب کمک می‌کنند.

بایستی فعالیت‌های زیر جلدی و غیر شفاف جای خود را به فعالیت‌های شفاف بدهد. فعالیت‌ها و حضور غیررسمی و غیرآشکار بدترین نوع تاثیرگذاری و حضور است. نباید این تابو و ترس ایجاد شود که عده‌ای چون لباس خاص داشتند، حق فعالیت سیاسی ندارند بلکه صرفاً باید شرایط و ضوابط رقابت را بپذیرند و از کارهای پنهان و شبهه‌دار دست بردارند. این نکته نباید فراموش شود که هرگونه مبارزه با فساد و زد و بند، نیازمند حداکثر شفافیت است. الان برخی مناسبات همه را پنهان‌کار کرده است.

برخی فعالان کارگری پیشنهاد شرکت در انتخابات را داده‌اند و به نامزدهایی که خود را نماینده کارگران می‌دانند، پیشنهاد دادند که روی یک منشور و میثاق و امضای آن توافق شود که براساس آن هر نماینده‌ای که با حمایت کارگران و با شعار حمایت از جامعه کارگری وارد مجلس شد، به آن میثاق‌نامه و منشور وفادار باشد. این پیشنهاد را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بنده خودم در انتخابات پیش‌ثبت‌نام کردم اما در ثبت‌نام شخص خودم جدی نیستم. حسب آخرین بررسی، تاکنون بیش از ۱۲۰ نفر در حوزه‌های انتخابیه مختلف ذیل فراخوان تشکل‌های کارگری برای پیش‌ثبت‌نام و شرکت در مبارزه انتخاباتی ثبت‌نام کردند. معتقدم نیروهای جدید باید وارد مجلس شوند و ما بیشتر ستاد آن‌ها باشیم. کوشش ما در همین مسیر است. اگر روزی ناچاراً حضور پیدا کردیم، ممکن است به خاطر محدودیت‌ها و مشکلات باشد. کسانی که تاکنون با عنوان داوطلبان کارگری شرکت کردند، به صورت مستقیم، غیر مستقیم یا با عنوان یا بدون عنوان تشکل‌های کارگری پیش‌ثبت‌نام کردند.

در گذشته البته تعدادی از این دوستان ثبت‌نام می‌کردند، اما حتی برخی از آن‌ها از فیلتر هیات اجرایی هم عبور نمی‌کردند و به باقی مسیرها مثل شورای نگهبان نمی‌رسیدند. امیدواریم اکثریت این جمع از فیلترها عبور کنند. اگر عبور کنند، تمام تلاش ما این است که کل جمع انتخاب شود. اگرچه در این فضای سرد و دشوار سیاسی که گرانی تیشه به ریشه جامعه زده و کارگران در پایین‌ترین سطح امید به آینده هستند، کارزار انتخاباتی بر مبنای آرمان‌ها بسیار دشوار و سخت است. اما بازهم ما از آرمان‌های خود دست برنخواهیم داشت. آرمان ما، این است که «اشرافیت، از چهره نظام زدوده شود» و به‌جای اشرافیت، مردم را بر سر کار بیاوریم. شرایط حضور مردم باید تسهیل و عملی شود.

برخی حائل‌ها و ترازها باید برداشته شود. ما با احراز عمومی صلاحیت‌ها مشکلی نداریم. این صلاحیت‌ها باید برای همه جامعه و همه افراد بررسی شود. اما برخی صلاحیت‌های اختصاصی و بررسی آن‌ها مشکل ایجاد کرده است. از دل این احراز صلاحیت‌ها که با فیلتر احراز صلاحیت‌های اختصاصی استخراج می‌شود، افراد محدود و خاصی بیرون می‌آیند. اگرچه حامیان این نوع احراز صلاحیت از کار خود تاکنون نتیجه لازم را برداشت نکرده و ناکام ماندند و مجالسی که قبل از احراز صلاحیت‌های اختصاصی تشکیل شدند، موفق‌تر بودند، اما عده‌ای بر همان مسیر اصرار دارند. کهنه‌پرستی دقیقا به همین معناست. بنده اصراری ندارم که نامزد بمانم بلکه اصرار دارم دیگران تایید صلاحیت شده و بنده برای آن‌ها تبلیغ کنم. اما برخی اصرار دارند که غیر از این باشد. امیدواریم آن‌ها نیز دست از این اصرار بردارند.

اینکه اجازه بدهیم نیروهای جدید وارد مجلس شوند، نیازمند میدان دادن است. اینکه صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران فضایی را به گفته مدیرانش باز کرده تا هرکس تایید صلاحیت می‌شود بدون توجه به تمکن مالی از حق داشتن تریبون تبلیغات از رسانه ملی بهره‌مند باشد، بسیار خوب است زیرا هزینه شرکت در انتخابات بسیار گزاف شده است.

اتفاقی که افتاده این است که ما از اشرافیت تحصیل‌کردگان به مرور درحال گرفتار شدن در میان دست ثروت‌مندان هستیم. گویی بدون حضور اشرافیت ثروتمند نمی‌شود از یک کاندیدا پشتیبانی به عمل آورد. با فضایی که درحال ساخته شدن درباره انتخابات است، به نظر می‌رسد ما هرچه داشته باشیم تبدیل به پول هم بکنیم، دیگر نتوانیم از این ۱۲۰ نفر افراد داوطلب در صورت تایید صلاحیت حمایت به عمل آوریم.

هستند نمایندگانی که در مجلس فعلی خود را پیگیر مطالبات جامعه کارگری می‌دانند و پیگیری‌هایی هم در این زمینه انجام می‌دهند. آیا مسیری برای مشارکت و همراهی با چنین نمایندگانی نیز وجود دارد؟

ما از هرکس که به ما و اهداف ما به عنوان تشکل کارگری نزدیک باشد، حمایت می‌کنیم و دست دوستی دراز می‌کنیم. ما در مجلس یکدیگر را پیدا خواهیم کرد. میثاق مشترک ما این است که هرکس انتخاب می‌شود، همانی باشد که در ابتدای انتخابات حق سهیم شدن دیگران در میدان انتخابات و حق انتخاب شدن را به رسمیت بشناسد. باید اعتقاد به مردم در قالب یک حزب باشد. برای مثال حزب اسلامی کار، یا قالب‌هایی از این دست که منافع کارگران و هستی اجتماعی کارگران محور و معیارشان است، اساس فعالیت افراد مدعی باشد.

 برخی از افراد ثبت‌نام کرده ممکن است برای افزایش شانس انتخاب شدن، خود را درون اتوبوس‌های مطرح انتخاباتی جریانات مختلف مثل اصولگرایان و اصلاح‌طلبان جای دهند. تعامل آتی تشکل‌های کارگری و نمایندگان آن‌ها درعرصه انتخابات با این جریان‌های مطرح چگونه باید باشد؟

بعضی افراد برای جریانات کرامت خاصی قائل هستند. برخی تصور می‌کنند که اگر انتخاب نشوند یا جریان آن‌ها وارد مجلس نشود، شان و منزلت آن‌ها از بین می‌رود. بنده هم در انتخابات مجلس قبل می‌دانستم که انتخاب نمی‌شوم و شانسی ندارم و هم در انتخابات فعلی شانس خود را بالا نمی‌دانم. این درحالی است که اینجانب از نمایندگان رای‌آور در دوره‌های قبل به برکت حمایت کارگران و مردم شریف تهران بودم. در یک نوبت بیشترین رای را دریافت کردم و در دوره دیگری جزء سه نفر اول بودم. در مجالس دیگری نیز که در رتبه‌های پایین‌تر وارد مجلس شدم، بدون حمایت هیچکدام از جریانات توانستم رای بیاورم. این حمایت کارگران و لطف خدا بود که باعث شد این اتفاق بیفتد. با این حال بنده برای خود آن‌ شان خاص را قائل نیستم که بگویم «چون در آن سال بیش از یک میلیون رای در تهران بدست آوردم حالا با رای پایین وارد مجلس نشوم باید از همه چیز قهر کنم».

ما امیدواریم نمایندگان ۱۲۰ نفر کارگری شناخته شوند و ما برای ایشان کار کنیم. اما از اینکه شکست بخوریم و مثلا ۱۰ هزار رای بیاوریم نباید بترسیم. انتخابات مانند جنگ است و ممکن است روزی پیروز شویم و روزی شکست بخوریم اما مهم عمل به وظیفه و درک و اقدام در جهت آن چیزی است که آن را درست می‌دانیم. از ترس شکست نباید از جنگ فرار کرد. لذا ما در این دور انتخابات به شکل جدی وارد خواهیم شد و به عنوان تشکل کارگری، منتظر آخرین مصوبه مجلس هستیم که در آن خانه‌ها را مجزا تلقی و به عنوان تشکل صنفی شناسایی کرده است. اگر آن قانون تصویب شود و آیین‌نامه اجرایی آن تدوین شده و ما ناچار به تطبیق رفتار سیاسی خود با آن هستیم و در انتخابات با نام خانه کارگر نیز نمی‌توانیم حضور پیدا کنیم. در آن زمان حتما کارگران را به جریاناتی مانند حزب اسلامی کار سوق خواهیم داد و از آن‌ها مدد خواهیم خواست و آن‌ها هستند که در این موضوع باید نقش ایفا کرده و با یاری به ثبت‌نام کنندگان حامی کارگران، به رسالت حزبی خود عمل کنند.

کد مطلب: 203061
برچسب ها: علیرضا محجوب
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *