۰
يکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۴۸

تکلیفی به نام مسئولیت و نقد

منصور فرزامی
اگر مسئولیت، تکلیف است پس نقد و پاسخ به آن هم تکلیف است. در چنین صورتی برخروشیدن یعنی چه؟ فلسفه مسئولیت آن است که از مسئول در برابر عملکردش سوال شود، چنانچه سوال نباشد، مسئولیت و عنوان آن هم وجهی ندارد.
تکلیفی به نام مسئولیت و نقد

اگر مسئولیت، تکلیف است پس نقد و پاسخ به آن هم تکلیف است. در چنین صورتی برخروشیدن یعنی چه؟ فلسفه مسئولیت آن است که از مسئول در برابر عملکردش سوال شود، چنانچه سوال نباشد، مسئولیت و عنوان آن هم وجهی ندارد. حساب پس دادن هم متعلق به این دنیاست و هم به آن دنیا. این نکته مربوط به اصل اعتقادی ماست. امام علی (ع) هر حاکمی را که بر‌می‌گزید، مراقب نامحسوسی را هم روانه آن ولایت می‌کرد تا بتواند بر این حاکم انتصابی، اشراف داشته باشد تا بتواند از اول سوال کند و پاسخ چراهایش را بگیرد. به چنین جامعه‌ای، جامعه پویا و شفاف می‌گویند جامعه‌ای که همه امور و عملکردها در بوته نقد است. چنانچه در جامعه‌ای مسئولیت به عنوان تکلیف، نهادینه نشده باشد، نقد هم بیمارگونه است. به همین دلیل است که تحمل نداریم و حالت دفاع منفی و مخرب می‌گیریم. مگر همه افتخار حکومت و حاکمیت ما احترام به مردم و پاسخ به مردم نیست؟ مگر افتخار‌آمیز نیست که عربی صحرانشین به خلیفه دوم بگوید که اگر کج رفتی با این شمشیرکج راستت می‌کنم. همین گفته مگر نازش و افتخار را یکجا با خود ندارد؟ چون بدان معناست که آن خلیفه از مدار خود منحرف نشود واین مسلمان هم نخوابد و چشم بیدار و زبان بران داشته باشد. اگر چنین نباشد، مشمول نفرین رسول مکرم‌(ص) است که: « نعوذ بالله من الاخرسین الاصمین » وای برکسانی که زبان دارند و به حق نمی‌گویند؛ گوش دارند اما سخن حق را نمی‌شنوند!
اگر عزت را می‌خواهیم و بقا و حکومت بر دل‌ها را، از مردم بخواهیم که از ما بپرسند تا به آنان جواب بدهیم. مسئولی که به راه خود می‌رود و قصد خدمت دارد، به استقبال سوال می‌رود چون نمود شخصیت حقوقی و حقیقی وی در آنجاست که از او می‌پرسند. قوت و حکمت او هم در همان جاست. زنده‌یاد، استاد مطهری می‌گفت هرجا که از اسلام ایراد بگیرند،از قضا قوت و اعتبار اسلام، همان جاست. آیا چنین دین و مکتب و مذهبی، افتخار ندارد آیا آبشخور چنین تفکری، انسان به معنی واقعی کلمه نمی‌سازد. سعه صدر یک مسلمان آنجاست که تحمل نقد و حتی تحمل حرف مخالف را دارد و با آن از مجاری تعقل و منطق و قانون عمل می‌کند.
می‌دانید چرا انقلاب مشروطه به راه کج رفت و در مقابل شام سیاه استبداد قاجار، صبح دیکتاتوری رضاخان چکمه‌پوش دمید؟ برای آن که نا اهلان حکومت قانون را به راهی بردند که به دوختن لب‌های «فرخی یزدی» انجامید.
حال، روایت ما یک قصه ساده بیش نیست: مردم مسلمان انقلابی هزینه داده، جهت نظارت و تدوین و تصویب مصوبات کارآمد و شدنی، به زعم خود، نمایندگانی را بر می‌گزینند و به خانه خود که همان خانه ملت است، روانه می‌کنند و مدام هم از چند و چون قضایا می‌پرسند. این نماینده هم سوگند‌خورده است که ناظر باشد و از حقوق موکلان خود بپرسد. مسئول هم باید به اصالت و مشروعیت همان اصولی که وی مقبول شده است به پرسش‌ها و نقدها، پاسخ‌های مستند و مستدل بگوید و اسناد اعمال خود را در معرض افکار عمومی قرار بدهد و در این آینه اعمال، همه عملکردها را شفاف و بی‌خدشه نشان بدهد. اعتبار و عزت و حکمت و محبوبیت در همین جا محک می‌خورد:
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هرکه در اوغش باشد
این ارزانی نعمت خداوندی است که کسی مورد رجوع مردم باشد ونیازهاشان را برآورد و به پرسش‌های آنان به مصلحت دین وصلاح مردم پاسخ بگوید. این سیرامور هیچ نیازی به سیاسی پنداشتن امور و امنیتی کردن فضا ندارد. جریان طبیعی و عادی روابط اداری و اجتماعی است و آنچه که در این روابط اهمیت دارد، صداقت در گفتار و رفتار است و همه چیز را از منظر سلامت نفس و طهارت روح دیدن. این چنین است که جامعه به آرامش می‌رسد واحساس امنیت می‌کند.
نزدیک به هفتصد سال پیش، شاعر عارف و مصلح اجتماعی ما که دنیا بارها به تکریم افکار و سخنوری‌اش برخاسته و فرهنگ متعالی مروت و مدارای ایرانی را از بیانش شنیده و در قرون متمادی، کلام و ذهن و زبانش مورد احترام و اعتماد ما بوده است حتی در برابر دشمن، آن دشمنی که همه چیز را در ما به چشم خصومت و عناد می‌بیند، می‌گوید:
حافظ! ارخصم خطا گفت نگریم بر او
ور به حق گفت، جدل با سخن حق نکنیم
چه برسد به منتقدی که دوست است و همه چیز را در او باید به چشم دوستی دید. اما اگر به دوست اجازه نقد و پرسش از مدار قانون ندهیم، خصم از مدار شکستن هنجارها، فضایی می‌سازد که هیچ به صلاح ملک و دین ما نیست. چرا می‌خواهیم آزموده را دوباره بیازماییم؟

کد مطلب: 63935
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *